TG Telegram Group & Channel
سینما.ادبیات.فلسفه | United States America (US)
Create: Update:

مبحث بازنمایی( representation)
در هنر و ادبیات

در طول تاریخ اندیشه بشری همواره فرض بر این بوده که عالم هستی و زندگی ما دارای هدف و معنا است. به عبارتی معنا و  حقیقتی غایی در جهان وجود دارد که باید آن را شناخت. تمام صور گوناگون معرفت بشری از آیین و اسطوره تا دین و فلسفه و علم، هدفشان شناخت این حقیقت و بازنمایی آن بوده است‌.
پیشفرض اساسی در همه حوزه های شناخت این است که ذهن و زبان ما قادر به بازنمایی مفاهیم و معانی نهفته در پس واقعیت های جهان است. ما به ویژه از طریق واژگان زبان همواره چیزی را بازنمایی می کنیم و زبان صرفا ابزاری است دسته دوم برای بازنمایی و تبیین حقایق موجود در هستی.
در هنر و ادبیات نیز هدف اصلی تمام سبک ها و مکاتب ادبی و هنری، بازنمایی حقیقت در چارچوب عقاید و نظریه های فلسفی ای است که این‌ مکاتب متاثر از آن هستند. حتی فارغ از مکاتب و نظریه های فلسفی ، هر نویسنده ای هنگام نوشتن ، آگاهانه یا ناخودآگاه می خواهد حس ، مفهوم یا نگرشی را درباره زندگی بازنمایی کند.
مقوله بازنمایی طبق نظر رامان سلدن (نظریه پرداز ادبی) با دو رویکرد کلی انجام می شود:

۱ بازنمایی حقایق کلی و متعالی که ورای واقعیت موجود و روزمره اند. در این شکل از بازنمایی، ذهن، تخیل و الهامات یک نویسنده یا شاعر، حقیقت نهفته در پس واقعیت و طبیعت را در اثر خویش بازنمایی می کند.
منشا چنین رویکردی به دیدگاه افلاطون بر می گردد که حقیقت و ایده اصلی کل پدیده ها و اشیای جهان محسوس را در عالم مثل یا ایده ها می داند و معتقد است طبیعت تقلید عالم مثل است و هنر هم تقلیدی است از طبیعت. به باور افلاطون ما از طریق معرفتی فطری که در ذهن ما به ودیعه گذاشته شده قادر به شناخت و درک حقیقت هستیم.
مکاتبی مثل رومانتیسم ، سمبولیسم ، اکسپرسیونیسم و سورئالیسم که نقطه اشتراک همه آنها تاثیر و نقش ذهن و تخیل مولف در بازنمایی حقیقت ورای طبیعت و جهان محسوس است، در واقع زیر مجموعه مدلی از بازنمایی اند که به نگرش افلاطونی نزدیک است.

۲ بازنمایی واقعیت خارج از قلمروی ذهن انسان، یا به بیانی دیگر بازنمایی به مثابه ارائه تصویری از واقعیت و طبیعت چنان که هستند، نه آن گونه که ذهن یا تخیل مولف تصور می کند.
نیای چنین شکلی از بازنمایی را می توان در نظریات ارسطو ردیابی کرد که هنر را تقلید از طبیعت می دانست اما برخلاف افلاطون به عالم مثل باور نداشت و منشا معرفت را نه ایده های فطری که تجربه می دانست. هنرمند از طبیعت تقلید می کند ولی به کمک خرد و منطق به رویدادهای واقعی زندگی در قالب پلات/plot،  نظم و انسجام می دهد و به درک عمیق تری از جهان نائل می شود.
مکاتبی مثل نئوکلاسیسیسم ، رئالیسم و ناتورالیسم که وجه اشتراکشان شناخت و تجزیه و تحلیل جنبه های عینی زندگی و کشف قواعد  و منطق حاکم بر جوامع بشری و طبیعت است، زیر مجموعه مدلی از بازنمایی اند که به نگرش ارسطو نزدیک است.
هر دو رویکرد به مقوله بازنمایی در یک امر مشترک هستند؛ این که هستی و زندگی انسان معنایی دارد که باید توسط زبان و در اثر هنری بازنمایی شود.
از طرفی هر دو رویکرد در آثار ادبی متکی به دو شیوه بیان هستند : استعاره و مجاز .

شیوه روایت متکی به استعاره بر اساس جایگزینی عمل می کند و با مشابهت سر و کار دارد. مانند جیمز جویس که  در ساختار رمان اولیس خویش از مراحل سفر اولیس در حماسه هومر به گونه ای استعاری استفاده کرده است. این رمان اوج بازنمایی در ادبیات به شمار می رود و به شیوه ی بازنمایی مدل افلاطونی نزدیک است.

مجاز  بر اساس همنشینی عمل می کند و با بافت و ترکیب سر و کار دارد.مثل رمان جنگ و صلح تولستوی که با شرح جزئیات دقیق و پرداخت بیش از پانصد شخصیت، جنگ سال ۱۸۱۲ بین روسیه و فرانسه را روایت می کند. این رمان به نوعی اوج بازنمایی مدل ارسطویی است.

اما از قرن بیستم رویکردی در حوزه زبانشناسی فراگیر شد متاثر از نظریات سوسور . چنین رویکردی توسط فرمالیست ها و ساختارگرایان ، و اندیشمندانی چون ویتگنشتاین متاخر، فوکو ، بارت و دریدا به شکل های گوناگون بسط و گسترش یافت. این جریان به طور کلی معتقد بود بین واژگان زبان و مصادیق آن ( اشیا و مفاهیم) هیج ارتباط ماهوی وجود ندارد و زبان اساسا قادر به بازنمایی هیج امر قطعی و مطلقی نیست .

در عرصه رمان، نویسندگانی چون ساموئل بکت ، آلن رب گرییه و ریچارد براتیگان رویکردی مشابه به مقوله بازنمایی دارند. و در آثارشان از طریق فرم، بازنمایی مفاهیم قطعی را به چالش می کشند. این کار را عمدتا به دو شیوه انجام می شود:
۱- به کار گیری استعاره به شیوه ای افراطی و غیر منطقی به طوری که استعاره عملا از هر معنایی تهی می شود. مانند بکت ( در تریلوژی اش: مالوی ، مالون میمیرد و نام ناپذیر) و براتیگان ( صید قزل آلا در آمریکا)

۲ - استفاده غیر متعارف از مجاز با هدف شالوده شکنی قالب آن؛ مانند برخی از آثار رب گرییه.

مبحث بازنمایی( representation)
در هنر و ادبیات

در طول تاریخ اندیشه بشری همواره فرض بر این بوده که عالم هستی و زندگی ما دارای هدف و معنا است. به عبارتی معنا و  حقیقتی غایی در جهان وجود دارد که باید آن را شناخت. تمام صور گوناگون معرفت بشری از آیین و اسطوره تا دین و فلسفه و علم، هدفشان شناخت این حقیقت و بازنمایی آن بوده است‌.
پیشفرض اساسی در همه حوزه های شناخت این است که ذهن و زبان ما قادر به بازنمایی مفاهیم و معانی نهفته در پس واقعیت های جهان است. ما به ویژه از طریق واژگان زبان همواره چیزی را بازنمایی می کنیم و زبان صرفا ابزاری است دسته دوم برای بازنمایی و تبیین حقایق موجود در هستی.
در هنر و ادبیات نیز هدف اصلی تمام سبک ها و مکاتب ادبی و هنری، بازنمایی حقیقت در چارچوب عقاید و نظریه های فلسفی ای است که این‌ مکاتب متاثر از آن هستند. حتی فارغ از مکاتب و نظریه های فلسفی ، هر نویسنده ای هنگام نوشتن ، آگاهانه یا ناخودآگاه می خواهد حس ، مفهوم یا نگرشی را درباره زندگی بازنمایی کند.
مقوله بازنمایی طبق نظر رامان سلدن (نظریه پرداز ادبی) با دو رویکرد کلی انجام می شود:

۱ بازنمایی حقایق کلی و متعالی که ورای واقعیت موجود و روزمره اند. در این شکل از بازنمایی، ذهن، تخیل و الهامات یک نویسنده یا شاعر، حقیقت نهفته در پس واقعیت و طبیعت را در اثر خویش بازنمایی می کند.
منشا چنین رویکردی به دیدگاه افلاطون بر می گردد که حقیقت و ایده اصلی کل پدیده ها و اشیای جهان محسوس را در عالم مثل یا ایده ها می داند و معتقد است طبیعت تقلید عالم مثل است و هنر هم تقلیدی است از طبیعت. به باور افلاطون ما از طریق معرفتی فطری که در ذهن ما به ودیعه گذاشته شده قادر به شناخت و درک حقیقت هستیم.
مکاتبی مثل رومانتیسم ، سمبولیسم ، اکسپرسیونیسم و سورئالیسم که نقطه اشتراک همه آنها تاثیر و نقش ذهن و تخیل مولف در بازنمایی حقیقت ورای طبیعت و جهان محسوس است، در واقع زیر مجموعه مدلی از بازنمایی اند که به نگرش افلاطونی نزدیک است.

۲ بازنمایی واقعیت خارج از قلمروی ذهن انسان، یا به بیانی دیگر بازنمایی به مثابه ارائه تصویری از واقعیت و طبیعت چنان که هستند، نه آن گونه که ذهن یا تخیل مولف تصور می کند.
نیای چنین شکلی از بازنمایی را می توان در نظریات ارسطو ردیابی کرد که هنر را تقلید از طبیعت می دانست اما برخلاف افلاطون به عالم مثل باور نداشت و منشا معرفت را نه ایده های فطری که تجربه می دانست. هنرمند از طبیعت تقلید می کند ولی به کمک خرد و منطق به رویدادهای واقعی زندگی در قالب پلات/plot،  نظم و انسجام می دهد و به درک عمیق تری از جهان نائل می شود.
مکاتبی مثل نئوکلاسیسیسم ، رئالیسم و ناتورالیسم که وجه اشتراکشان شناخت و تجزیه و تحلیل جنبه های عینی زندگی و کشف قواعد  و منطق حاکم بر جوامع بشری و طبیعت است، زیر مجموعه مدلی از بازنمایی اند که به نگرش ارسطو نزدیک است.
هر دو رویکرد به مقوله بازنمایی در یک امر مشترک هستند؛ این که هستی و زندگی انسان معنایی دارد که باید توسط زبان و در اثر هنری بازنمایی شود.
از طرفی هر دو رویکرد در آثار ادبی متکی به دو شیوه بیان هستند : استعاره و مجاز .

شیوه روایت متکی به استعاره بر اساس جایگزینی عمل می کند و با مشابهت سر و کار دارد. مانند جیمز جویس که  در ساختار رمان اولیس خویش از مراحل سفر اولیس در حماسه هومر به گونه ای استعاری استفاده کرده است. این رمان اوج بازنمایی در ادبیات به شمار می رود و به شیوه ی بازنمایی مدل افلاطونی نزدیک است.

مجاز  بر اساس همنشینی عمل می کند و با بافت و ترکیب سر و کار دارد.مثل رمان جنگ و صلح تولستوی که با شرح جزئیات دقیق و پرداخت بیش از پانصد شخصیت، جنگ سال ۱۸۱۲ بین روسیه و فرانسه را روایت می کند. این رمان به نوعی اوج بازنمایی مدل ارسطویی است.

اما از قرن بیستم رویکردی در حوزه زبانشناسی فراگیر شد متاثر از نظریات سوسور . چنین رویکردی توسط فرمالیست ها و ساختارگرایان ، و اندیشمندانی چون ویتگنشتاین متاخر، فوکو ، بارت و دریدا به شکل های گوناگون بسط و گسترش یافت. این جریان به طور کلی معتقد بود بین واژگان زبان و مصادیق آن ( اشیا و مفاهیم) هیج ارتباط ماهوی وجود ندارد و زبان اساسا قادر به بازنمایی هیج امر قطعی و مطلقی نیست .

در عرصه رمان، نویسندگانی چون ساموئل بکت ، آلن رب گرییه و ریچارد براتیگان رویکردی مشابه به مقوله بازنمایی دارند. و در آثارشان از طریق فرم، بازنمایی مفاهیم قطعی را به چالش می کشند. این کار را عمدتا به دو شیوه انجام می شود:
۱- به کار گیری استعاره به شیوه ای افراطی و غیر منطقی به طوری که استعاره عملا از هر معنایی تهی می شود. مانند بکت ( در تریلوژی اش: مالوی ، مالون میمیرد و نام ناپذیر) و براتیگان ( صید قزل آلا در آمریکا)

۲ - استفاده غیر متعارف از مجاز با هدف شالوده شکنی قالب آن؛ مانند برخی از آثار رب گرییه.


>>Click here to continue<<

سینما.ادبیات.فلسفه




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)