TG Telegram Group & Channel
👁 هوشمندى | United States America (US)
Create: Update:

یک داستان بودایی بسیار زیبا، سعی کنید آن را درک‌ کنید.
مردی در جنگل می دود، تلاش دارد از شیری فرار کند که در تعقیب اوست. به پرتگاهی میرسد، راهی برای رفتن وجود ندارد، پس می.ایستد، برای یک لحظه نمیداند چه کند، به پایین نگاه می کند، یک دره و پرتگاه بسیار عمیق و بی انتهاست. اگر بپرد کارش،تمام است، ولی با این وجود شاید با پریدن نجات یابد، معجزات رخ میدهند.

پس او عمیق تر به پایین نگاه می کند و میبیند که دو شیر دیگر نیز در پایین دره ایستاده و به بالا نگاه می.کنند، پس آن امکان تمام است. شیر نزدیک میشود غرش میکند؛ مرد میتواند صدای غرش او را بشنود. تنها امکان فرار او این است که از ریشه های درختی که لب پرتگاه است آویزان شود.

او نه میتواند پایین بپرد و نه میتواند آنجا لب پرتگاه بایستد پس به ریشه آن درخت آویزان میشود. ریشه ها بسیار شکننده هستند و او میترسد که هر لحظه شکسته شوند. نه تنها این، بلکه شبی بسیار سرد است و دستهایش چنان سرد شده که میترسد شاید نتواند برای مدت زیاد آویزان بماند. ریشه ها در دستانش لیز میخورند. دستهایش یخ زده اند. مرگ قطعی است، مرگ هر لحظه در آنجاست.

سپس به بالا نگاه می کند: دو موش مشغول جویدن ریشه های آن درخت هستند، یکی از موشها سفید است و دیگری سیاه. نماد روز و شب. نماد زمان، زمان از دست میرود و آن دو موش مشغول جویدن ریشه ها هستند و واقعاً کارشان را عالی انجام میدهند، آنها تقریباً بـه آخـرش رسیده اند نزدیک است که تمامش را بجوند. شب شده و موشها نیز باید استراحت کنند، بنابراین با شتاب تمامش می.کنند هر لحظه ریشه از تنه جدا خواهد شد.

مرد بار دیگر به بالا نگاه میکند و در آنجا کندوی عسلی هست که از آن عسل می چکد. همه چیز را از یاد میبرد و میکوشد قطره ای از آن عسل را به زبانش بگیرد و موفق میشود. و آن طعم واقعاً شیرین است.

حالا این تمثیل معانی زیاد دارد.
من به روشهای مختلف در مورد این داستان سخن گفته ام، این بار میخواهم به یک معنی خاص اشاره کنم.

یک شیر از گذشته به دنبال توست و دو شیر در آینده منتظر هستند، زمان به سرعت میگذرد، مرگ همچون همیشه بسیار نزدیک است، آن دو موش نماد روز و شب و زمان هستند و ریشۀ خود زندگی را قطع میکنند. ولی اگر بتوانی در لحظه حال زندگی کنی آن طعمی واقعاً شیرین است واقعا زیباست.

آن مرد در لحظه زندگی کرد و همه چیز را فراموش کرد. در آن لحظه مرگی وجود نداشت، شیری وجود نداشت، زمان نبود، هیچ چیز وجود نداشت، فقط آن طعم اسرار آمیز عسل روی زبانش....

راه زندگی کردن همین است، این تنها راه زندگی کردن است، و گرنه زندگی نخواهی کرد، هر لحظه اوضاع چنین است. این تمثیل واقعاً بسیار وجودگراست.

تو آن شخصی هستی که از آن ریشه درخت آویزانی و مرگ از هر طرف دربرت گرفته است و زمان از دست می.رود. هر لحظه به مرگ فرو میافتی و ناپدید میشوی. حالا چه باید کرد؟

نگران گذشته باشی...؟
نگران آینده باشی...؟
نگران مرگ باشی...؟
نگران زمان باشی...؟
یا از لحظه لذت ببری؟
به فردا فکر نکردن یعنی به این لحظه اجازه دادن تا قطره ای عسل شیرین روی زبانت جاری شود، با وجودی که مرگ وجود دارد، زندگی زیباست، با وجودی که گذشته زیاد خوب نبود و کسی از آینده چیزی نمی داند، امید بستن به آن مایه ناامیدی است، ولی این لحظه زیباست، بگذار قطره ای عسل روی زبانت جاری شود. همین لحظه بسیار زیباست، چه چیزی کسر است؟ در همین لحظه باش....


اشو

یک داستان بودایی بسیار زیبا، سعی کنید آن را درک‌ کنید.
مردی در جنگل می دود، تلاش دارد از شیری فرار کند که در تعقیب اوست. به پرتگاهی میرسد، راهی برای رفتن وجود ندارد، پس می.ایستد، برای یک لحظه نمیداند چه کند، به پایین نگاه می کند، یک دره و پرتگاه بسیار عمیق و بی انتهاست. اگر بپرد کارش،تمام است، ولی با این وجود شاید با پریدن نجات یابد، معجزات رخ میدهند.

پس او عمیق تر به پایین نگاه می کند و میبیند که دو شیر دیگر نیز در پایین دره ایستاده و به بالا نگاه می.کنند، پس آن امکان تمام است. شیر نزدیک میشود غرش میکند؛ مرد میتواند صدای غرش او را بشنود. تنها امکان فرار او این است که از ریشه های درختی که لب پرتگاه است آویزان شود.

او نه میتواند پایین بپرد و نه میتواند آنجا لب پرتگاه بایستد پس به ریشه آن درخت آویزان میشود. ریشه ها بسیار شکننده هستند و او میترسد که هر لحظه شکسته شوند. نه تنها این، بلکه شبی بسیار سرد است و دستهایش چنان سرد شده که میترسد شاید نتواند برای مدت زیاد آویزان بماند. ریشه ها در دستانش لیز میخورند. دستهایش یخ زده اند. مرگ قطعی است، مرگ هر لحظه در آنجاست.

سپس به بالا نگاه می کند: دو موش مشغول جویدن ریشه های آن درخت هستند، یکی از موشها سفید است و دیگری سیاه. نماد روز و شب. نماد زمان، زمان از دست میرود و آن دو موش مشغول جویدن ریشه ها هستند و واقعاً کارشان را عالی انجام میدهند، آنها تقریباً بـه آخـرش رسیده اند نزدیک است که تمامش را بجوند. شب شده و موشها نیز باید استراحت کنند، بنابراین با شتاب تمامش می.کنند هر لحظه ریشه از تنه جدا خواهد شد.

مرد بار دیگر به بالا نگاه میکند و در آنجا کندوی عسلی هست که از آن عسل می چکد. همه چیز را از یاد میبرد و میکوشد قطره ای از آن عسل را به زبانش بگیرد و موفق میشود. و آن طعم واقعاً شیرین است.

حالا این تمثیل معانی زیاد دارد.
من به روشهای مختلف در مورد این داستان سخن گفته ام، این بار میخواهم به یک معنی خاص اشاره کنم.

یک شیر از گذشته به دنبال توست و دو شیر در آینده منتظر هستند، زمان به سرعت میگذرد، مرگ همچون همیشه بسیار نزدیک است، آن دو موش نماد روز و شب و زمان هستند و ریشۀ خود زندگی را قطع میکنند. ولی اگر بتوانی در لحظه حال زندگی کنی آن طعمی واقعاً شیرین است واقعا زیباست.

آن مرد در لحظه زندگی کرد و همه چیز را فراموش کرد. در آن لحظه مرگی وجود نداشت، شیری وجود نداشت، زمان نبود، هیچ چیز وجود نداشت، فقط آن طعم اسرار آمیز عسل روی زبانش....

راه زندگی کردن همین است، این تنها راه زندگی کردن است، و گرنه زندگی نخواهی کرد، هر لحظه اوضاع چنین است. این تمثیل واقعاً بسیار وجودگراست.

تو آن شخصی هستی که از آن ریشه درخت آویزانی و مرگ از هر طرف دربرت گرفته است و زمان از دست می.رود. هر لحظه به مرگ فرو میافتی و ناپدید میشوی. حالا چه باید کرد؟

نگران گذشته باشی...؟
نگران آینده باشی...؟
نگران مرگ باشی...؟
نگران زمان باشی...؟
یا از لحظه لذت ببری؟
به فردا فکر نکردن یعنی به این لحظه اجازه دادن تا قطره ای عسل شیرین روی زبانت جاری شود، با وجودی که مرگ وجود دارد، زندگی زیباست، با وجودی که گذشته زیاد خوب نبود و کسی از آینده چیزی نمی داند، امید بستن به آن مایه ناامیدی است، ولی این لحظه زیباست، بگذار قطره ای عسل روی زبانت جاری شود. همین لحظه بسیار زیباست، چه چیزی کسر است؟ در همین لحظه باش....


اشو


>>Click here to continue<<

👁 هوشمندى




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)