TG Telegram Group & Channel
مدرسه حفظ قرآن خدیجه کبری | United States America (US)
Create: Update:

عشق نامرئی

در اوج گرمای تابستان و زیر آن آفتاب داغ، کارگری کیسهٔ سیمانی را به دوش می‌کشد...

اینجا، در این سرزمین دور از وطن، با این غربت و تنهایی و شرایط سخت...

در پایان ماه، تقریبا هر آنچه در آورده را به زن و بچه‌اش در آن سوی دریاها می‌فرستد و شکم خود را با کمترین غذای ممکن سیر می‌کند... با دوستانش در اتاقکی کوچک و تنگ یکجا می‌خوابد و سال‌ها یک لباس کهنهٔ پاره را می‌پوشد... همان را می‌شوید و می‌پوشد و رفو می‌کند...

با تلفن همراه با خانواده‌اش تماس می‌گیرد اما چیز زیادی از کلمات عاشقانه نمی‌داند و بلد نیست غزل و قصیده بگوید... با لحنی جدی با همسرش حرف می‌زند و تماس را به پایان می‌رساند...

در دنیای پر از فریب و نمایش، این نه عشق است نه دوست داشتن...

در دوران گل‌های سرخ و استیکرهای واتس‌اپ و قلب‌های تپنده و شعر و غزل‌های عاریه‌ای و کلیپ‌های ترانه، کاری که کارگر زحمتکش ما با پوست سوخته انجام می‌دهد رمانتیک نیست...

در خانه‌های بسیاری، عشقی عمیق هست. عشقی فراتر از همهٔ غزل‌ها و پاکتر از هرچه ترانه و صادقانه‌تر از همهٔ داستان‌ها... عشقی که چشم‌های پوشیده از زرق و برقِ فریب، آن را نمی‌بینند...

بله، کلمات خیلی قشنگ و رسا هستند، هدیه خوب است، اما آدم‌هایی هم هستند که همهٔ زندگی‌شان غزل است، غزلی که هزینه‌اش عمر است و سلامتی و کم‌خوابی و زحمت...

عشقی با لکنت زبان که بلد نیست خودش را به خوبی عرضه کند...

عشقی که ما نمی‌بینیم، عمیق‌تر و صادقانه‌تر از آن است که بشود بیانش کرد...

هر غذایی که خانواده‌ات برایت می‌پزند ابراز عشق است...
هر لباسی که می‌پوشی... همین که جای زندگی‌ات همیشه تمیز است...

تو ای خانم خانه...

هر روزی که همسرت از سر کار می‌آید، یک قصیدهٔ عاشقانه است...

گذر از این شهر شلوغ برای رساندن مایحتاج زندگی به شما، جنونی است عاشقانه، خوش‌تر از جنون مجنون برای لیلی...

نگاهتان را عوض کنید... در جستجوی عشقی باشید که خانه‌هایتان را پر کرده اما آن را نمی‌بینید... چه رسد به آنکه روایتش کنید...

عبدالله بلقاسم
#ترجمه

عشق نامرئی

در اوج گرمای تابستان و زیر آن آفتاب داغ، کارگری کیسهٔ سیمانی را به دوش می‌کشد...

اینجا، در این سرزمین دور از وطن، با این غربت و تنهایی و شرایط سخت...

در پایان ماه، تقریبا هر آنچه در آورده را به زن و بچه‌اش در آن سوی دریاها می‌فرستد و شکم خود را با کمترین غذای ممکن سیر می‌کند... با دوستانش در اتاقکی کوچک و تنگ یکجا می‌خوابد و سال‌ها یک لباس کهنهٔ پاره را می‌پوشد... همان را می‌شوید و می‌پوشد و رفو می‌کند...

با تلفن همراه با خانواده‌اش تماس می‌گیرد اما چیز زیادی از کلمات عاشقانه نمی‌داند و بلد نیست غزل و قصیده بگوید... با لحنی جدی با همسرش حرف می‌زند و تماس را به پایان می‌رساند...

در دنیای پر از فریب و نمایش، این نه عشق است نه دوست داشتن...

در دوران گل‌های سرخ و استیکرهای واتس‌اپ و قلب‌های تپنده و شعر و غزل‌های عاریه‌ای و کلیپ‌های ترانه، کاری که کارگر زحمتکش ما با پوست سوخته انجام می‌دهد رمانتیک نیست...

در خانه‌های بسیاری، عشقی عمیق هست. عشقی فراتر از همهٔ غزل‌ها و پاکتر از هرچه ترانه و صادقانه‌تر از همهٔ داستان‌ها... عشقی که چشم‌های پوشیده از زرق و برقِ فریب، آن را نمی‌بینند...

بله، کلمات خیلی قشنگ و رسا هستند، هدیه خوب است، اما آدم‌هایی هم هستند که همهٔ زندگی‌شان غزل است، غزلی که هزینه‌اش عمر است و سلامتی و کم‌خوابی و زحمت...

عشقی با لکنت زبان که بلد نیست خودش را به خوبی عرضه کند...

عشقی که ما نمی‌بینیم، عمیق‌تر و صادقانه‌تر از آن است که بشود بیانش کرد...

هر غذایی که خانواده‌ات برایت می‌پزند ابراز عشق است...
هر لباسی که می‌پوشی... همین که جای زندگی‌ات همیشه تمیز است...

تو ای خانم خانه...

هر روزی که همسرت از سر کار می‌آید، یک قصیدهٔ عاشقانه است...

گذر از این شهر شلوغ برای رساندن مایحتاج زندگی به شما، جنونی است عاشقانه، خوش‌تر از جنون مجنون برای لیلی...

نگاهتان را عوض کنید... در جستجوی عشقی باشید که خانه‌هایتان را پر کرده اما آن را نمی‌بینید... چه رسد به آنکه روایتش کنید...

عبدالله بلقاسم
#ترجمه


>>Click here to continue<<

مدرسه حفظ قرآن خدیجه کبری




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)