Channel: ˼ضربان♡قلب⸀
یک پاییز و نصفی از بهار گذشت، فصلها میروند و آدمها تندتر از فصلها. در روزگاری که همه میآیند تا بروند، بیا ما بیاییم و بمانیم. عزیزم بیا ما اهلِ ماندن باشیم، نه رفتن.
این روزها، همه دنبال احترام تو رابطه هستن وگرنه هر کسی میتونه برای خودش یه رفاه نسبی داشته باشه.
یجوری از عصبانیت مردها میترسم که هرروزی صاحبکارم عصبی باشه، تا شب که برمیگردم همه جا غرق سکوته، یک کلمه هم حرف نمیزنم، حتی سعی میکنم جلوی عطسهها و سرفههامو بگیرم.🫠
من وقتی اسم خودمو گذاشتم رفیق که تموم کارای تو رو گردن گرفتم و سالهاست که پیش اون پسر مقصرم و حال بدی دارم ولی تو راست راست راه میری.
فکر میکنی این پسر هیچ احساسی نداره ولی یه روزی میبینی عین ابر بهار جلوی جمعیت گریه میکنه.
برای آخرین بار، دستش را فشردم و جدا شدیم برای همیشه! قطار حرکت کرده بود، در کوپه کناری که خالی بود نشستم و تا ایستگاه بعدی گریه کردم.
گفت: ازت میخوام هیچوقت دروغ نگی.
گفتم: من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم. همونایی که از بچگی بهم گفتن دروغ نگو، یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی دروغ بگم. اونا نمیخواستن بفهمن که منم دلم میخواد اشتباه کنم.
میخوای دروغ نشنوی ازم؟! رفیقم باش. امن باش. بزار خودم باشم. بزار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته.
گفتم: من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم. همونایی که از بچگی بهم گفتن دروغ نگو، یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی دروغ بگم. اونا نمیخواستن بفهمن که منم دلم میخواد اشتباه کنم.
میخوای دروغ نشنوی ازم؟! رفیقم باش. امن باش. بزار خودم باشم. بزار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته.
اگه میخواین بدونین حیوون خونگی چقدر برای صاحبش عزیزه، دقت کنین که جان ویک از ۲۰۱۴ بخاطر اینکه سگشو کُشتن داره آدم میکُشه. اون سگ تنها یادگاری از همسر مرحومش بوده :))
HTML Embed Code: