میراث کلاسیکها، ۱ از ۱۳، مالتوس در قامت یک محافظهکار
مقدمه و طرح بحث: توماس مالتوس را همه به پیشبینی معروف و منفیاش میشناسند: جمعیت با نرخ هندسی و تولید غذا با روند خطی رشد خواهند کرد و اگر جمعیت کنترل نشود، بشر با معضل گرسنگی مواجه خواهد شد که نهایتا نرخ رشد جمعیت را محدود خواهد کرد. کسان دیگری او را به عنوان پیامبر بدبینی و منفینگری یا حتی به عنوان یکی از بنیانگذران «علم ملالآور اقتصاد» (Dismal Science) میدانند!
در عمل ولی پیشبینی مالتوس چندان محقق نشده است: اگر روند جمعیت جهانی را از ۱۹۵۰ تا الان بکشیم، بیشتر به رشد خطی نزدیک است تا رشد هندسی. در مقابل تولید غذا به خاطر انقلاب سبز و رشد بهرهوری کشاورزی خیلی بالا رفته است. در نتیجه چیزی که محقق شده بیشتر «رشد سرانه مصرف کالری در دنیا» و «کاهش گرسنگی» بوده و نه «رشد گرسنگی». به عبارت دیگر فعلا، محدودیت غذا عامل محدودکننده رشد جمعیت نبوده است.
ولی آیا از این مشاهده میتوانیم نتیجه بگیریم که مالتوس اشتباه میکرده و نوشتههای او را باید کنار گذاشت؟ دنیل هموند استاد بازنشسته کالج وست فارست در مقاله بازخوانی مالتوس در شماره ۲۵ The Independent Review نظر دیگری دارد: او میگوید که اساسا پیام نوشتههای مالتوس این نکته نبوده و مخالف و موافق پیام اصلی را اشتباه متوجه شدهاند. به قول معروف مالتوس خودش یک مالتوسی نبوده است! پس به ادعای مقاله، نکته اصلی مالتوس چه بوده است؟
برای فهم چرایی نگارش کتاب مشهور مالتوس یعنی «مقالهای در باب جمعیت» باید به روح زمانه او - یعنی اواخر قرن ۱۸ - برگشت: دوران حول و حوش انقلاب فرانسه که ایدههای مبتنی بر برانداختن نهادهای قدیم و انداختن طرحی نو برای یک جامعه بشری ایدهآل داغ و پرطرفدار هستند. نویسندگان انقلابی و آنارشیست مساله «رنج بشر» را در مرکز توجه قرار دادهاند و موضوعاتی مثل «نابرابری»، «فقر و گرسنگی»، «انباشت ثروت»، «مالکیت خصوصی»، «استثمار»، «ساختارهای غیرعادلانه»، «حقوق انسانی» و ... در محور بحث و نقد قرار گرفتهاند. در این فضا است که ایدههای مثل «پیشرفت مداوم جامعه بشری» (و عبور از مراحل بدتر به سمت آینده ایدهال) پرداخته میشود.
کتاب مالتوس در این فضا و خصوصا در پاسخ به دو نویسنده مشهور، ویلیام گادوین انگلیسی و نیکولا کاندورسه * فرانسوی، نوشته شده تا بگوید که دستکاری نظم جامعه با هدف رسیدن به اتوپیا ممکن نیست. مالتوس خیلی روشن میگوید که تصویر کردن یک «جامعه ایدهال» حتی در نقش یک ستاره قطبی دوردست هم راهنمای درستی برای اصلاح جامعه نیست و میتواند به بیراهه منجر شود چون وضعیت جامعه ایدهال - مثلا با برابری کامل یا امکانات فراوان برای همه - تناسبی با محدودیتهای بشری و طبیعی ندارد. در این بین، محدودیت غذا و رشد جمعیت صرفا مثالی است که مالتوس به عنوان قیدی پیش روی جامعه بشری ذکر میکند. در واقع حتی نویسندگان ایدهآلگرا هم میپذیرفتند که خوشبختی بشر نهایتا مقید به برخی محدودیتهای طبیعی است ولی مکانیسم آنرا تبین نکرده بودند.
در اینجا مالتوس در قامت یک محافظهکار بشردوست ظاهر میشود تا با ساختن یک «آزمایش فکری» (Thought Experiment) حول رشد جمعیت و غذا، توجه ما را به خطرها یا محدودیتهای مهندسی اجتماعی جلب کند و بگوید که حتی جامعه ایدهآل فرضی هم نهایتا با قید مکانیسمهای طبیعی (مثل رقابت برای تامین معاش و نیازهای اولیه پس از رشد اولیه جمعیت) مواجه خواهد شد که نهایتا ممکن است او را به وضع سابق یا حتی بدتر از موقعیت اولیه برگرداند.
با این خوانش از مالتوس، ادعای نویسنده مقاله (هموند) این است که مالتوس در زمانه ما - و پس از دوران کمونیسم - میتوانست منتقد فعالیتهای معطوف به مهندسی اجتماعی مثل بنیاد بیل و ملیندا گیتس، پروژههای جفری ساکس و بنیاد جامعه باز جرج سورس باشد. شاید به تعبیری مالتوس در این روزگار بیشتر در کنار مثلا اتریشیها یا محافظهکاران آزادیخواهی قرار میگرفت که ضمن مخالفت با مداخله دولت، مدافع نهادهای سنتی و روند تکامل تدریجی جامعه هستند.
جمعبندی چای داغ: این یادداشت اولین نوشته از ۱۳ یادداشتی است که در هفتههای آینده خواهیم داشت. مقاله نویسنده از منظری محافظهکارانه از مالتوس دفاع میکند و او را جزو پیشگامان نقد ایدههای مهندسی اجتماعی میداند. طبعا مالتوس منتقدان خودش را دارد. هدف ما این است که خوانشی متفاوت از نوشتههای مالتوس را به دست بدهیم و سرنخ هایی برای مطالعه بیشتر به خوانندگان بدهیم. ادامه مطلب برای منابع بیشتر برای مطالعه در این پست.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
>>Click here to continue<<