TG Telegram Group & Channel
حس خوب زیستن | United States America (US)
Create: Update:

#دوقسمت صدوسه وصدوچهار
📝پری
حامد شماره ش روبهم داده بودوشماره ی منوازم گرفته بودشب شد وباحالی خوب روی تخت درازکشیده بودم که استیکریه گل توواتساپ برام اومدباز کردم هنوزشماره ی حامدروسیونکرده بودم بلافاصله تاپیام روبازکردم حامدنوشت سلام حامدم ،خواستم بگم امروزخیلی خوب بودممنونم ازاینکه اجازه دادی ببینمت وباهات حرف بزنم،توواتساپ میتونیم باهم حرف بزنیم
منم ازش تشکرکردم ازاینکه منوبرده بودامام زاده ودربندوناهارو...حامد گفت پری تاوقتی که اینجایی اجازه بده همدیگرروببینیم شایدنظرت عوض شد و موندی نمی‌خواستم دلش روبشکنم از طرفی دلم نمی‌خواست بهش وابسته بشم وبیشتر اذیت بشم مونده بودم چی بگم وچکارکنم،گفتم کمی به من فرصت بده حامد قبول کن برام سخته بعداز سالهابادوباردیدن وحرف وگلایه کردن بتونم تصمیم بگیرم من خودم همیشه دلتنگ توبودم همیشه آدم رویاهام بودی اما همیشه ترس ازدوباره شروع کردن دروجودم بوده وهست عجله نکن اجازه بده کم کم به این موضوع غلبه کنم حامدیه استیکر غمگین فرستاد🥺 ونوشت میترسم تابخوای غلبه کنی وقته رفتنت بشه میترسم.دوباره گمت کنم ،بری ودیگه...جواب دادم نه نگران نباش،من سه ماهه دیگه هستم زمان خوبیه برای فکر کردن،حامداستیکر 😍فرستادونوشت توبگو یک سال دوسال هرچقدر بگی من صبرمیکنم تاتوبهم اعتماد کنی فقط نگوکه میری نوشتم ازوابستگی میترسم واینکه دوباره هردوآسیب ببینیم حامدگفت من بهت قول میدم وازخودم مطمینم که میتونم دلت رو دوباره به دست بیارم حامدخیلی مطمین حرف میزدحرفاش دلم روگرم میکردچون منم دوسش داشتم اولین عشقم بودعشقی که کوتاه اماعمیق بود اونم تودوران نوجوانی،درواقع یه جور عشق فراموش نشدنی،کمی باحامد چت کردم وبعدخوابیدم،اون شب بعدازسالها اولین شبی بودکه بدون کابوس وقرص خواب خوابیدم،انگار تویه فضای خالی معلق بودم،چشمام روکه بازکردم باورم نمیشدصبح شده ومن بدون اینکه از خواب بپرم وچندساعت الکی بیدار بمونم و فکروخیال کنم شب روبه صبح رسونده بودم حال دلم خوب بودتصمیم گرفتم برای آخرهفته باحامدقراربزارم که باهم بریم بیرون وحرف بزنیم نیازداشتم حرفهای نگفته ی سالهای طولانی روبیان کنم و از دلم خالی کنم ،مامان ازاینکه من تودرس ودانشگاه یه آدم موفق شده بودم خوشحال بودوتغییر حالت منو به خاطرگرفتنه لوح تقدیر میدونست،به مامان گفتم میرم ازسرخیابون اصلی کمی حلیم بخرم بیارم صبحانه ی خوشمزه ی ایرانی بخوریم مامان گفت بمون من میرم گفتم نه مامان دوست دارم اول صبح خیابون خلوته حال میده مامان دیگه هیچی نگفت
آماده شدم ورفتم بیرون ازخونه که اومدم بیرون درکمال تعجب دیدم حامد تو ماشینش نشسته چشمام گردشد لبخند زدم ورفتم جلوحامد شیشه رو داد پایین و گفت چه خوب که دیدمت کجا میری اول صبح ؟گفتم تاسرخیابون تو اینجا چکار می‌کنی اول صبحی؟حامد
با خنده ی شیطنت واری گفت فکر کن دارم میرم سرکارمجبورم ازاین خیابون رد شم _واقعا؟_نه نتونستم طاقت بیارم گفتم میام یکم توخیابونتون میمونم شاید تونستم ببینمت،فکر  نمی‌کردم به این زودی حاجتم مستجات بشه بیابالا ببرمت تاسرخیابون خریدت روبکن _
اتفاقا میخواستم بگم یه قراری بزاریم اخر  هفته همدیگررو‌ببینیم چه خوب حالا که اومدی بگو کی وقتت آزاده باهم بریم بیرون؟حامد خندیدوگفت هر زمان که تو بگی میخوای منتظر بمونم کارهات رو بکنی بیای باهم بریم دوردور فکر بدی نبودگفتم آخه نمی‌خوام منتظر بشی من هنوز صبحانه نخوردم_مشکلی نیست پری من منتظر میمونم باحامدرفتیم حلیم خریدم ویه پرس هم برای حامد گرفتم و اومدیم منورسوند جلوی دروگفت هروقت آماده شدی بیا بیرون،منم صبحانه ی خوشمزه م رو میخورم، اومدم خونه وسریع صبحانه رو خوردم و به بهونه ی پارک‌ از خونه زدم بیرون،حامدمنتظر بود
منو که دیدچراغ زدرفتم سوار شدم،حامد گفت عجب حلیمی بودخیلی وقت بودهمچین حلیم خوشمزه ای نخورده بودم خب کجا بریم ؟گفتم‌نمیدونم هر جاتو‌بری حامد گفت مثلا سدکرج خوبه ؟تا شب میتونیم تو جاده باشیم و ی شام تو‌کندوان بخوریم نظرت چیه ؟.:خوبه فقط من باید زنگ بزنم خونه بگم دیرمیرم خونه چون نگران میشن زنگ زدم مامان و‌گفتم با یکی از دوستای قدیمی دارم میرم سمت جاده چالوس دیرمیام نگران نباشین مامان که معلوم بودکمی نگرانه گفت باشه پس خبر بده مادرزنگ زدم جواب بده گفتم باشه عزیزم،با وجودی که بعد ازسالها این چندمین بار بودحامدرو می‌دیدم امااحساس امنیت میکردم کنار حامد حس خوبی داشتم رفتیم سمت جاده ابتدای جاده که عالی بودمنم سالها اونجاها رو ندیده بودم وبرام خیلی جذاب و دیدنی بود حامد آهنگ قدیمی از خواننده های قدیمی گذاشته بودو صدای موسیقی اون فضا رو عاشقانه و رویایی کرده بودحامدحرف میزد و از خودش و اتفاقاتی که براش افتاده بود  تعریف میکردگاهی بغض میکردوگاهی میخندیدوآخر همه ی حرفهاش هم می‌گفت حالا بمون پری باهم درستش میکنیم دلم گرمه حرفهاش بودامااااا چیزی که مانعم بودازبین نرفته بود

@goodlifefee

#دوقسمت صدوسه وصدوچهار
📝پری
حامد شماره ش روبهم داده بودوشماره ی منوازم گرفته بودشب شد وباحالی خوب روی تخت درازکشیده بودم که استیکریه گل توواتساپ برام اومدباز کردم هنوزشماره ی حامدروسیونکرده بودم بلافاصله تاپیام روبازکردم حامدنوشت سلام حامدم ،خواستم بگم امروزخیلی خوب بودممنونم ازاینکه اجازه دادی ببینمت وباهات حرف بزنم،توواتساپ میتونیم باهم حرف بزنیم
منم ازش تشکرکردم ازاینکه منوبرده بودامام زاده ودربندوناهارو...حامد گفت پری تاوقتی که اینجایی اجازه بده همدیگرروببینیم شایدنظرت عوض شد و موندی نمی‌خواستم دلش روبشکنم از طرفی دلم نمی‌خواست بهش وابسته بشم وبیشتر اذیت بشم مونده بودم چی بگم وچکارکنم،گفتم کمی به من فرصت بده حامد قبول کن برام سخته بعداز سالهابادوباردیدن وحرف وگلایه کردن بتونم تصمیم بگیرم من خودم همیشه دلتنگ توبودم همیشه آدم رویاهام بودی اما همیشه ترس ازدوباره شروع کردن دروجودم بوده وهست عجله نکن اجازه بده کم کم به این موضوع غلبه کنم حامدیه استیکر غمگین فرستاد🥺 ونوشت میترسم تابخوای غلبه کنی وقته رفتنت بشه میترسم.دوباره گمت کنم ،بری ودیگه...جواب دادم نه نگران نباش،من سه ماهه دیگه هستم زمان خوبیه برای فکر کردن،حامداستیکر 😍فرستادونوشت توبگو یک سال دوسال هرچقدر بگی من صبرمیکنم تاتوبهم اعتماد کنی فقط نگوکه میری نوشتم ازوابستگی میترسم واینکه دوباره هردوآسیب ببینیم حامدگفت من بهت قول میدم وازخودم مطمینم که میتونم دلت رو دوباره به دست بیارم حامدخیلی مطمین حرف میزدحرفاش دلم روگرم میکردچون منم دوسش داشتم اولین عشقم بودعشقی که کوتاه اماعمیق بود اونم تودوران نوجوانی،درواقع یه جور عشق فراموش نشدنی،کمی باحامد چت کردم وبعدخوابیدم،اون شب بعدازسالها اولین شبی بودکه بدون کابوس وقرص خواب خوابیدم،انگار تویه فضای خالی معلق بودم،چشمام روکه بازکردم باورم نمیشدصبح شده ومن بدون اینکه از خواب بپرم وچندساعت الکی بیدار بمونم و فکروخیال کنم شب روبه صبح رسونده بودم حال دلم خوب بودتصمیم گرفتم برای آخرهفته باحامدقراربزارم که باهم بریم بیرون وحرف بزنیم نیازداشتم حرفهای نگفته ی سالهای طولانی روبیان کنم و از دلم خالی کنم ،مامان ازاینکه من تودرس ودانشگاه یه آدم موفق شده بودم خوشحال بودوتغییر حالت منو به خاطرگرفتنه لوح تقدیر میدونست،به مامان گفتم میرم ازسرخیابون اصلی کمی حلیم بخرم بیارم صبحانه ی خوشمزه ی ایرانی بخوریم مامان گفت بمون من میرم گفتم نه مامان دوست دارم اول صبح خیابون خلوته حال میده مامان دیگه هیچی نگفت
آماده شدم ورفتم بیرون ازخونه که اومدم بیرون درکمال تعجب دیدم حامد تو ماشینش نشسته چشمام گردشد لبخند زدم ورفتم جلوحامد شیشه رو داد پایین و گفت چه خوب که دیدمت کجا میری اول صبح ؟گفتم تاسرخیابون تو اینجا چکار می‌کنی اول صبحی؟حامد
با خنده ی شیطنت واری گفت فکر کن دارم میرم سرکارمجبورم ازاین خیابون رد شم _واقعا؟_نه نتونستم طاقت بیارم گفتم میام یکم توخیابونتون میمونم شاید تونستم ببینمت،فکر  نمی‌کردم به این زودی حاجتم مستجات بشه بیابالا ببرمت تاسرخیابون خریدت روبکن _
اتفاقا میخواستم بگم یه قراری بزاریم اخر  هفته همدیگررو‌ببینیم چه خوب حالا که اومدی بگو کی وقتت آزاده باهم بریم بیرون؟حامد خندیدوگفت هر زمان که تو بگی میخوای منتظر بمونم کارهات رو بکنی بیای باهم بریم دوردور فکر بدی نبودگفتم آخه نمی‌خوام منتظر بشی من هنوز صبحانه نخوردم_مشکلی نیست پری من منتظر میمونم باحامدرفتیم حلیم خریدم ویه پرس هم برای حامد گرفتم و اومدیم منورسوند جلوی دروگفت هروقت آماده شدی بیا بیرون،منم صبحانه ی خوشمزه م رو میخورم، اومدم خونه وسریع صبحانه رو خوردم و به بهونه ی پارک‌ از خونه زدم بیرون،حامدمنتظر بود
منو که دیدچراغ زدرفتم سوار شدم،حامد گفت عجب حلیمی بودخیلی وقت بودهمچین حلیم خوشمزه ای نخورده بودم خب کجا بریم ؟گفتم‌نمیدونم هر جاتو‌بری حامد گفت مثلا سدکرج خوبه ؟تا شب میتونیم تو جاده باشیم و ی شام تو‌کندوان بخوریم نظرت چیه ؟.:خوبه فقط من باید زنگ بزنم خونه بگم دیرمیرم خونه چون نگران میشن زنگ زدم مامان و‌گفتم با یکی از دوستای قدیمی دارم میرم سمت جاده چالوس دیرمیام نگران نباشین مامان که معلوم بودکمی نگرانه گفت باشه پس خبر بده مادرزنگ زدم جواب بده گفتم باشه عزیزم،با وجودی که بعد ازسالها این چندمین بار بودحامدرو می‌دیدم امااحساس امنیت میکردم کنار حامد حس خوبی داشتم رفتیم سمت جاده ابتدای جاده که عالی بودمنم سالها اونجاها رو ندیده بودم وبرام خیلی جذاب و دیدنی بود حامد آهنگ قدیمی از خواننده های قدیمی گذاشته بودو صدای موسیقی اون فضا رو عاشقانه و رویایی کرده بودحامدحرف میزد و از خودش و اتفاقاتی که براش افتاده بود  تعریف میکردگاهی بغض میکردوگاهی میخندیدوآخر همه ی حرفهاش هم می‌گفت حالا بمون پری باهم درستش میکنیم دلم گرمه حرفهاش بودامااااا چیزی که مانعم بودازبین نرفته بود

@goodlifefee


>>Click here to continue<<

حس خوب زیستن




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)