Channel: گشتها | هومن پناهنده
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
اقتصاددانان بزرگ!
سید احمد علمالهدی امام جمعۀ مشهد: "امروزه میبینیم عدهای در رسانههای مختلف موضعگیری میکنند، ژست روشنفکری و تخصص به خود میگیرند و شعار میدهند که مدیریت اقتصاد با زور نمی شود! این حرفها چیست؟ اقتدار حکومتی باید پایکار بیاید و کل جریان مدیریتی نظام به کار بیفتد تا با همه قدرت، این تلخیهای موجود در اقتصاد کشور برای مردم به شیرینی تبدیل شود."
حسینعلی حاجیدلیگانی نماینده شاهینشهر: بالا رفتن قیمت دلار به شرایط منطقه و حملۀ نظامی ارتباطی ندارد!
با افرادی از این قبیل که در مقام تصمیمگیری برای تعیین مقدرات این کشور نشستهاند، چطور ممکن است اقتصاد این کشور روی سامان و توسعه به خود بگیرد؟
وقتی فردی بتواند در شهر تحت کنترلش، به خلاف قوانین جاری ،با زور و تهدید مانع برگزاری کنسرت شود، چرا نباید فکر کند که اقتصاد هم از همان جنس است و با زور میتوان آن را طبق میل خود در آورد؟
همینطور نمایندهای که تأثیر روانی تهدید وقوع جنگ بر اقتصادی مثل اقتصاد ایران را هم نبیند، چرا باید از ورود کشور به جنگ بهراسد و یا بیمناک باشد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سید احمد علمالهدی امام جمعۀ مشهد: "امروزه میبینیم عدهای در رسانههای مختلف موضعگیری میکنند، ژست روشنفکری و تخصص به خود میگیرند و شعار میدهند که مدیریت اقتصاد با زور نمی شود! این حرفها چیست؟ اقتدار حکومتی باید پایکار بیاید و کل جریان مدیریتی نظام به کار بیفتد تا با همه قدرت، این تلخیهای موجود در اقتصاد کشور برای مردم به شیرینی تبدیل شود."
حسینعلی حاجیدلیگانی نماینده شاهینشهر: بالا رفتن قیمت دلار به شرایط منطقه و حملۀ نظامی ارتباطی ندارد!
با افرادی از این قبیل که در مقام تصمیمگیری برای تعیین مقدرات این کشور نشستهاند، چطور ممکن است اقتصاد این کشور روی سامان و توسعه به خود بگیرد؟
وقتی فردی بتواند در شهر تحت کنترلش، به خلاف قوانین جاری ،با زور و تهدید مانع برگزاری کنسرت شود، چرا نباید فکر کند که اقتصاد هم از همان جنس است و با زور میتوان آن را طبق میل خود در آورد؟
همینطور نمایندهای که تأثیر روانی تهدید وقوع جنگ بر اقتصادی مثل اقتصاد ایران را هم نبیند، چرا باید از ورود کشور به جنگ بهراسد و یا بیمناک باشد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from فوتبال برتر | گزارش ورزشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گشتها | هومن پناهنده
توی سرزمینی که جوونا از پیرمردا کتک بخورن جای زندگی کردن نیست
این نظر را کسی، با توجه به عکس زدوخورد کادر فنی دو تیم فوتبال، زیر فرستهُ خبر نوشته. طفلک یک دلیل دیگر پیدا کرده در تایید این ضربالمثل که
"ایران دیگه جای زندگی کردن نیست."
این ضربالمثل که قدمتش، به قول علما، به زمان هوخشتره میرسد باید در امثال و حکم دهخدا آمده باشد، یا اگر نیامده، باید در ویراست جدیدش حتماً بیاید، وگرنه آن کتاب مستطاب چیزی مهم کم خواهد داشت.
برای ترک ایران، دیگر آیا دلیل از این قانعکنندهتر هست که در ایران "جوونا از پیرمردها کتک میخورند" ؟
#هومن_پناهنده
@gashthaa
"ایران دیگه جای زندگی کردن نیست."
این ضربالمثل که قدمتش، به قول علما، به زمان هوخشتره میرسد باید در امثال و حکم دهخدا آمده باشد، یا اگر نیامده، باید در ویراست جدیدش حتماً بیاید، وگرنه آن کتاب مستطاب چیزی مهم کم خواهد داشت.
برای ترک ایران، دیگر آیا دلیل از این قانعکنندهتر هست که در ایران "جوونا از پیرمردها کتک میخورند" ؟
#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from چشموچراغ (S.M.K)
⚫️ به احترام درگذشت دکتر محمود مدبری، ادیب، پژوهشگر، و مصحح
📗عجائباللغة، فرهنگ لغت فارسی به فارسی، ویراست دوم، تصحیح دکتر #محمود_مدبری، تهران: کتاب بهار، ۱۴۰۰.
از نویسندۀ این کتاب تنها شهرت «ادیبی» برجای ماندهاست... در لغتنامۀ دهخدا، بدون سند و منبع، چنین آمدهاست: «شاعر و قاضی تُرک متوفی به سال ۱۰۲۸، او راست دیوانی به ترکی».
نویسنده، پس از توضیح در چگونگی و سبب نوشتن کتاب، گوید: «که بدین وسیله از این بندۀ حقیر که ندارد از جهان جز بینصیبی /غریبی دردکش مسکین «ادیبی»، به ذکرخیری یاد کنند. ادیبی در مقدمۀ کتاب خود سخنی از تاریخ تألیف نیاوردهاست؛ اما، با توجه به قرائن تاریخی، باید آن را مصادف با عصر سلیمان عثمانی و قدرت داشتن اسکندر چلبی دفتردار، یعنی سالهای ۹۲۶–۹۴۱، دانست. علامه دهخدا سال وفات نویسنده را ۱۰۲۸ ه.ق ذکر کردهاست، که پذیرش آن جای تردید دارد و احتمال دارد این دو «ادیبی» فرد واحدی نباشند.
تنها کتابی که از ادیبی ماندهاست همین کتاب است که بیش از ۱۷۰۰ لغت فارسی را شامل میشود. نویسنده این کتاب را در یک مقدمۀ دوصفحهای و در بیستویک باب، بهترتیب حروف تهجیِ پایانی، همراه با شواهد شعری، بهویژه شواهد کهن، آوردهاست. او دستی هم در شعر داشته و ۲۶ بیت از سرودههای خود را نیز نقل کردهاست. طبیعتاً برخی بابها، مانند بابالثاء یا بابالضاء و مانند آن، در کتاب نیستند، زیرا توجه نویسنده به واژههای فارسی و غیرعربی بودهاست. نویسنده نامی از منبع یا منابع خود نیاوردهاست، اما بهنظر میرسد از روی یک یا چند فرهنگ فارسی به رونویسی پرداخته، که دستکم یکی از آن نسخهها لغت فُرس اسدی طوسی بودهاست.
اشتباههای گوناگون در کتاب تا جای ممکن بررسی و تصحیح شده و نقدی نیز به قلم دکتر معصومه امینیان دربارۀ این کتاب (در برگزیدۀ مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، ج ۸، «فرهنگها و لغتنامهها»، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، «عجائباللغة»، ص ۲۱۱) بهچاپ رسیده که به بررسی مواردی که از چشم مصحح بهدور مانده پرداختهاست.
در فرستۀ آینده نمونههایی از واژههای کتاب عجائباللغة را خواهیم دید.
✍🏻 سمانه ملکخانی
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
@cheshmocheragh
📗عجائباللغة، فرهنگ لغت فارسی به فارسی، ویراست دوم، تصحیح دکتر #محمود_مدبری، تهران: کتاب بهار، ۱۴۰۰.
از نویسندۀ این کتاب تنها شهرت «ادیبی» برجای ماندهاست... در لغتنامۀ دهخدا، بدون سند و منبع، چنین آمدهاست: «شاعر و قاضی تُرک متوفی به سال ۱۰۲۸، او راست دیوانی به ترکی».
نویسنده، پس از توضیح در چگونگی و سبب نوشتن کتاب، گوید: «که بدین وسیله از این بندۀ حقیر که ندارد از جهان جز بینصیبی /غریبی دردکش مسکین «ادیبی»، به ذکرخیری یاد کنند. ادیبی در مقدمۀ کتاب خود سخنی از تاریخ تألیف نیاوردهاست؛ اما، با توجه به قرائن تاریخی، باید آن را مصادف با عصر سلیمان عثمانی و قدرت داشتن اسکندر چلبی دفتردار، یعنی سالهای ۹۲۶–۹۴۱، دانست. علامه دهخدا سال وفات نویسنده را ۱۰۲۸ ه.ق ذکر کردهاست، که پذیرش آن جای تردید دارد و احتمال دارد این دو «ادیبی» فرد واحدی نباشند.
تنها کتابی که از ادیبی ماندهاست همین کتاب است که بیش از ۱۷۰۰ لغت فارسی را شامل میشود. نویسنده این کتاب را در یک مقدمۀ دوصفحهای و در بیستویک باب، بهترتیب حروف تهجیِ پایانی، همراه با شواهد شعری، بهویژه شواهد کهن، آوردهاست. او دستی هم در شعر داشته و ۲۶ بیت از سرودههای خود را نیز نقل کردهاست. طبیعتاً برخی بابها، مانند بابالثاء یا بابالضاء و مانند آن، در کتاب نیستند، زیرا توجه نویسنده به واژههای فارسی و غیرعربی بودهاست. نویسنده نامی از منبع یا منابع خود نیاوردهاست، اما بهنظر میرسد از روی یک یا چند فرهنگ فارسی به رونویسی پرداخته، که دستکم یکی از آن نسخهها لغت فُرس اسدی طوسی بودهاست.
اشتباههای گوناگون در کتاب تا جای ممکن بررسی و تصحیح شده و نقدی نیز به قلم دکتر معصومه امینیان دربارۀ این کتاب (در برگزیدۀ مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، ج ۸، «فرهنگها و لغتنامهها»، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، «عجائباللغة»، ص ۲۱۱) بهچاپ رسیده که به بررسی مواردی که از چشم مصحح بهدور مانده پرداختهاست.
در فرستۀ آینده نمونههایی از واژههای کتاب عجائباللغة را خواهیم دید.
✍🏻 سمانه ملکخانی
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
@cheshmocheragh
گشتها | هومن پناهنده
⚫️ به احترام درگذشت دکتر محمود مدبری، ادیب، پژوهشگر، و مصحح 📗عجائباللغة، فرهنگ لغت فارسی به فارسی، ویراست دوم، تصحیح دکتر #محمود_مدبری، تهران: کتاب بهار، ۱۴۰۰. از نویسندۀ این کتاب تنها شهرت «ادیبی» برجای ماندهاست... در لغتنامۀ دهخدا، بدون سند و منبع،…
"به احترام درگذشت..." ؟!
درگذشت احترام دارد؟!
آیا، در زبان فارسی، "درگذشت" اصلاً از سنخ چیزهایی است که مشمول احترام یا بیاحترامی میشوند؟
شاید مقصود این پژوهشگرِ فرهنگستان "به مناسبت" بوده، نه "به احترام".
در غیر این صورت، این از آن نوآوریهایی است که از ذوق بویی نبرده. بهعکس، ترکیب "شیر-آهن-کوه" در مقام صفتی برای کلمهُ "مرد" در شعر شاملو هم بدیع، هم زیبا است :
و شیرآهنکوه مردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنهُ آشیل
درنوشت.
میتوان در زبان نوآوری کرد، اما هرکسی را قریحهُ ابداع نیست. برای طبع میانمایه ایمنتر این است که به استفاده از تعبیرهای سنتی زبان( مثل همان "به مناسبت") قانع باشد و نوآوری را به اهلش واگذارد.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
درگذشت احترام دارد؟!
آیا، در زبان فارسی، "درگذشت" اصلاً از سنخ چیزهایی است که مشمول احترام یا بیاحترامی میشوند؟
شاید مقصود این پژوهشگرِ فرهنگستان "به مناسبت" بوده، نه "به احترام".
در غیر این صورت، این از آن نوآوریهایی است که از ذوق بویی نبرده. بهعکس، ترکیب "شیر-آهن-کوه" در مقام صفتی برای کلمهُ "مرد" در شعر شاملو هم بدیع، هم زیبا است :
و شیرآهنکوه مردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنهُ آشیل
درنوشت.
میتوان در زبان نوآوری کرد، اما هرکسی را قریحهُ ابداع نیست. برای طبع میانمایه ایمنتر این است که به استفاده از تعبیرهای سنتی زبان( مثل همان "به مناسبت") قانع باشد و نوآوری را به اهلش واگذارد.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from نیم روز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عبور نمازگزاران مصری
از فقه سنتی
در نماز عید فطر
🔹 امسال نیز بسان سال گذشته، صفوف به هم پیوسته زن و مرد در کنار هم در نماز عید فطر شهرهای مصر چالش جدیدی را پیش روی فقیهان الازهر بوجود آورد.
🔸 در حالی که از نظر فقه سنتی، وجود حایل از شرایط صحت نماز است، نماز عید فطر امسال نیز در قاهره و جیزه مملو از نمازگزاران زن (باحجاب و بی حجاب) و مرد در کنار یکدیگر در صفوف بدون حائل بود.
🔹 پدیده ای که خبر از ظهور «خداجویی توأمان با فقه گریری»، «بی اعتنایی به الازهر»
میدهد. هر چند نمیتوان تأثیرات مهم نرم افزارهای مدرنیته (مثل ترویج برابری حقوق زن و مرد و سکسشوالیزم حقوقی) در بانوان مسلمان را نیز نادیده گرفت.
💠 دور از انتظار نیست که در آینده ای نزدیک، ضمن تثبیت این پدیده و تسری آن به سایر جوامع مسلمان، شاهد گسست های دیگری از فقه سنتی در حوزه فقه زنان در عبادات باشیم
@nimroozmagazine
از فقه سنتی
در نماز عید فطر
🔹 امسال نیز بسان سال گذشته، صفوف به هم پیوسته زن و مرد در کنار هم در نماز عید فطر شهرهای مصر چالش جدیدی را پیش روی فقیهان الازهر بوجود آورد.
🔸 در حالی که از نظر فقه سنتی، وجود حایل از شرایط صحت نماز است، نماز عید فطر امسال نیز در قاهره و جیزه مملو از نمازگزاران زن (باحجاب و بی حجاب) و مرد در کنار یکدیگر در صفوف بدون حائل بود.
🔹 پدیده ای که خبر از ظهور «خداجویی توأمان با فقه گریری»، «بی اعتنایی به الازهر»
میدهد. هر چند نمیتوان تأثیرات مهم نرم افزارهای مدرنیته (مثل ترویج برابری حقوق زن و مرد و سکسشوالیزم حقوقی) در بانوان مسلمان را نیز نادیده گرفت.
💠 دور از انتظار نیست که در آینده ای نزدیک، ضمن تثبیت این پدیده و تسری آن به سایر جوامع مسلمان، شاهد گسست های دیگری از فقه سنتی در حوزه فقه زنان در عبادات باشیم
@nimroozmagazine
Forwarded from کانال شعرهاونوشته های"مسعودکلانتری"
✅ اول اردیبهشت ماه هرسال ، روز بزرگداشت "سعدی" است و سروده ی ناچیز من که در ذیل می آید غزلی است پیشکش به خداوند غزل:(( سعدی ))
ای پادشاهِ ملک ِسخن تا هماره ها !
از قرن ها گذشته به اوجِ هزاره ها !
منشورِ بی بدیلِ کلام ِتو درنوشت …
هرقصّه ای که بود به طومارپاره ها!
کاری به کارگاهِ سخن کرده ای، شگرف
دیگر چه برمی آید ازاین هیچ کاره ها ؟!!
تو چون گلی، شکفته و چون چشمه ای ، روان
آخر چه نسبتت به چنین خار و خاره ها ؟!!
"تلقینِ درس ِ اهلِ نظر یک اشارت است"
تو عینِ معنی ای و رها از اشاره ها !
صدبار "شهسوارِسخن" بود نیّتم
دیدم به نام ِتوست همه استخاره ها!
ای رام ِتازیانه یِ طبعت سمندِشعر !
پیشت پیاده اند سراسر سواره ها
تکبیر می زنند به نام ِبزرگ ِتو …
در شهرهایِ شعر بر اوجِ مناره ها !
ما بندگانِ خاکیِ خود را ؛ سخن-خدای! …
برکش بر آسمانِ ادب چون ستاره ها!
🔴مسعودکلانتری
🟣کانال شعرها و نوشته های "مسعودکلانتری":
https://hottg.com/masoodkalantari
ای پادشاهِ ملک ِسخن تا هماره ها !
از قرن ها گذشته به اوجِ هزاره ها !
منشورِ بی بدیلِ کلام ِتو درنوشت …
هرقصّه ای که بود به طومارپاره ها!
کاری به کارگاهِ سخن کرده ای، شگرف
دیگر چه برمی آید ازاین هیچ کاره ها ؟!!
تو چون گلی، شکفته و چون چشمه ای ، روان
آخر چه نسبتت به چنین خار و خاره ها ؟!!
"تلقینِ درس ِ اهلِ نظر یک اشارت است"
تو عینِ معنی ای و رها از اشاره ها !
صدبار "شهسوارِسخن" بود نیّتم
دیدم به نام ِتوست همه استخاره ها!
ای رام ِتازیانه یِ طبعت سمندِشعر !
پیشت پیاده اند سراسر سواره ها
تکبیر می زنند به نام ِبزرگ ِتو …
در شهرهایِ شعر بر اوجِ مناره ها !
ما بندگانِ خاکیِ خود را ؛ سخن-خدای! …
برکش بر آسمانِ ادب چون ستاره ها!
🔴مسعودکلانتری
🟣کانال شعرها و نوشته های "مسعودکلانتری":
https://hottg.com/masoodkalantari
Telegram
کانال شعرهاونوشته های"مسعودکلانتری"
شعرها و نوشته های"مسعودکلانتری"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اول اردیبهشت روز سعدی
Forwarded from بهمن دارالشفایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسین معصومی همدانی چه خوب سعدی میخونه و چه سعدی خوبی هم میخونه.
اول اردیبهشت ماه جلالی ۱۳۹۶، گالری هپتا در تهران
.
اول اردیبهشت ماه جلالی ۱۳۹۶، گالری هپتا در تهران
.
Forwarded from شالتله (عباس زندباف نشاط)
نمیدانم چرا نیمساعت آخر مجالس ختم که آخوند میرود روی منبر، مجلس خالی میشود. خودم برعکس این نیمساعت پر بار را خیلی دوست دارم. دانستههای آدم نجومی زیاد میشود. مثل امروز که مظنهی ختم قرآن دستم آمد. فقط یک بدی دارد جلوی آدم خالی میشود و میافتد در تیررس نگاه ملکوتی جناب آخوند. آخوند امروز عمامهسفید بود و سرخ و سفید. خودش لابلای سخنان گهربارش گفت اهل روستایی در سولقون است. ریش و کاکل بیرون زده از زیر عمامه سفیدسفید بود. اول از همه رفت سراغ موشکپرانی به اسراییل. گفت بعضیها زورفهم تشریف دارند یعنی باید با زور آنها را سرجایشان نشاند. باید رعب در دلشان انداخت. حتی با رنگ کردن مو و ریش. میگفت پیامبر به تمام پیرمردان سپاه خود دستور داده بود مو و ریش را رنگ کنند تا دشمن آنها را جوان بپندارد. میگفت جایی نظرسنجی کردهاند ۷۵ درصد موافق موشکپرانی به اسراییل بودند. بعد دید وقت ندارد گفت به چهار روش میتوان غم از دست رفتن عزیزان را تحمل کرد. بهترین راه این است که پول بدهیم به مومن تنگدستی و برای عزیز درگذشته ختم قرآن بگیریم. میگفت الان هزینه ختم قرآن ۸۰۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان است.
Roodaki-Anvar- 1352
Manouchehr Anvar
گزیدهای از شعرهای رودکی؛ با صدای منوچهر انور و پریخوانیِ پری زنگنه و موسیقیِ فریدون شهبازیان.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- ۱۳۵۲
@AnSoo
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- ۱۳۵۲
@AnSoo
Forwarded from مهمات
امروز ال پاچینو ۸۴ ساله شد. نوشته ای از توئیتر نادر تکمیل همایون درباره وی
آلفردو پاچینو ملقب به آل در یکی از فقیرترین توابع نیویورک به دنیا آمد، برانکس جنوبی.
پدر و مادرش طلاق گرفته بودند و آل با مادر و مادربزرگ و پدربزرگش در آپارتمان کوچکی زندگی میکرد.
از خوش حادثه، مادر او در یک سینما بلیتفروشی میکرد.
آل اغلب با مادرش سینما میرفت و فیلم میدید وقتی آل خردسال به خانه باز میگشت، نقشهایی را که در فیلمها دیده بود، جلوی آیینه ایفا میکرد.
یکی از بهترین و موثرترین نقشهایی که بازی میکرد، "تعطیلی از دست رفته" (بیلی وایلدر، ۱۹۴۵) بود. قصه زندگی یک دائمالخمر که در به در در خانه دنبال چند قطره مشروب میگردد. مادرم دائم میگفت : "آل، بیا برامون "تعطیلی از دست رفته" رو بازی کن.
همه میخندیدند ولی من نمیفهمیدم چرا."
مشروب و سیگار و مواد مخدر نوجوانی پاچینو را پر میکرد تا اینکه با دیدن مارلون براندو در "در بارانداز" (ایلیا کازان، ۱۹۵۴)، همه چیز برای او روشن شد و تصمیم گرفت بازیگر شود.
برگرفته از مستند "آل پاچینو، برانکس و هیاهو" (ژانباتیست پرهتیه، ۲۰۲۱).
آلفردو پاچینو ملقب به آل در یکی از فقیرترین توابع نیویورک به دنیا آمد، برانکس جنوبی.
پدر و مادرش طلاق گرفته بودند و آل با مادر و مادربزرگ و پدربزرگش در آپارتمان کوچکی زندگی میکرد.
از خوش حادثه، مادر او در یک سینما بلیتفروشی میکرد.
آل اغلب با مادرش سینما میرفت و فیلم میدید وقتی آل خردسال به خانه باز میگشت، نقشهایی را که در فیلمها دیده بود، جلوی آیینه ایفا میکرد.
یکی از بهترین و موثرترین نقشهایی که بازی میکرد، "تعطیلی از دست رفته" (بیلی وایلدر، ۱۹۴۵) بود. قصه زندگی یک دائمالخمر که در به در در خانه دنبال چند قطره مشروب میگردد. مادرم دائم میگفت : "آل، بیا برامون "تعطیلی از دست رفته" رو بازی کن.
همه میخندیدند ولی من نمیفهمیدم چرا."
مشروب و سیگار و مواد مخدر نوجوانی پاچینو را پر میکرد تا اینکه با دیدن مارلون براندو در "در بارانداز" (ایلیا کازان، ۱۹۵۴)، همه چیز برای او روشن شد و تصمیم گرفت بازیگر شود.
برگرفته از مستند "آل پاچینو، برانکس و هیاهو" (ژانباتیست پرهتیه، ۲۰۲۱).
امروز ۸۴ سالروز تولد آلفردو جیمز «آل» پاچینو ( زادهٔ ۲۵ آوریل ۱۹۴۰) بازیگر و فیلمساز آمریکایی است.
دوران حرفه ای او که بیش از پنج دهه را در بر می گیرد، شامل جوایز فراوانی از جمله یک جایزه اسکار، دو جایزه تونی و دو جایزه Primetime Emmy است و یکی از معدود بازیگرانیست که تاج سه گانه بازیگری را دریافت کرده .
او همچنین مفتخر به دریافت جایزه دستاورد زندگی AFI، سیسیل ب دمیل و مدال ملی هنر است.
هنرپیشه متد و شاگرد سابق استودیو اچ بی و اکتورز استودیو، جایی که چارلی لاتون و لی استراسبرگ به او آموزش می دادند .اولین فیلم پاچینو در سن 29 سالگی با یک نقش کوچک در من، ناتالی (1969) رقم خورد.
او برای اولین نقش اصلی خود به عنوان یک معتاد به هروئین در فیلم The Panic in Needle Park (1971) مورد توجه قرار گرفت.
تحسین و شهرت گسترده با ایفای نقش موفقیت آمیز او در نقش مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا (1972) به دست آمد، که برای اولین بار نامزدی اسکار خود را دریافت کرد، و او دوباره این نقش را در دنباله های پدرخوانده قسمت دوم (1974) و پدرخوانده بازی کرد. قسمت سوم (1990).
ایفای نقش او از کورلئونه به عنوان یکی از بهترین بازی های تاریخ سینما در نظر گرفته می شود. پاچینو برای فیلم های سرپیکو (1973)، پدرخوانده قسمت دوم، بعد از ظهر روز سگی (1975) و ... و عدالت برای همه (1979) نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد و در نهایت برای بازی در نقش یک کهنه سرباز نابینا در فیلم بوی خوش زن ( 1992)جایزه اسکار را به دست آورد .
او برای بازی در فیلم های پدرخوانده، دیک تریسی (1990) و گلنگری گلن راس (1992) نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد.
دیگر نقش آفرینی های برجسته عبارتند از تونی مونتانا در Scarface (1983)، کارلیتو بریگانته در Carlito's Way (1993)، بنجامین روجیرو در Donnie Brasco (1997)، لوول برگمن در The Insider (1999) و Jimmy Hoffa در The Irishman (2019).
او همچنین در فیلمهای هیجان انگیز Heat (1995)، وکیل مدافع شیطان (1997)، بیخوابی (2002)، و در کمدی-درام روزی روزگاری در هالیوود (2019) ظاهر شد.
در تلویزیون، پاچینو در چندین محصول برای HBO بازی کرده است، از جمله مینی سریال فرشتگان در آمریکا (2003) و زندگینامه جک کوورکیان، جک را نمی شناسید (2010) . او برنده جایزه Primetime Emmy برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در یک مینی سریال شده است.
او در صحنه تئاتر نیز فعالیت گسترده ای داشته است.
او دو بار برنده جایزه تونی در سال های 1969 و 1977 برای بازی هایش در آیا ببر کراوات می بندد؟ و آموزش پایه پاولو هومل بوده است.
پاچینو که از علاقه مندان به شکسپیر بود، کارگردانی و بازی در فیلم به دنبال ریچارد (1996) ، مستندی درباره نمایشنامه ریچارد سوم، که نقش اصلی آن را پاچینو پیش از این در سال 1977 روی صحنه بازی کرده را به عهده داشت.
او همچنین در نقش شایلاک در یک فیلم بلند اقتباسی در سال 2004 و تولید صحنه ای تاجر ونیز در سال 2010 بازی کرده است.
پاچینو که اولین فیلمسازی خود را با فیلم به دنبال ریچارد انجام داد، در فیلمهای قهوه چینی (2000)، وایلد سالومه (2011) و سالومه (2013) بازی کرد.
او از سال 1994 رئیس مشترک اکتورز استودیو است.
دوران حرفه ای او که بیش از پنج دهه را در بر می گیرد، شامل جوایز فراوانی از جمله یک جایزه اسکار، دو جایزه تونی و دو جایزه Primetime Emmy است و یکی از معدود بازیگرانیست که تاج سه گانه بازیگری را دریافت کرده .
او همچنین مفتخر به دریافت جایزه دستاورد زندگی AFI، سیسیل ب دمیل و مدال ملی هنر است.
هنرپیشه متد و شاگرد سابق استودیو اچ بی و اکتورز استودیو، جایی که چارلی لاتون و لی استراسبرگ به او آموزش می دادند .اولین فیلم پاچینو در سن 29 سالگی با یک نقش کوچک در من، ناتالی (1969) رقم خورد.
او برای اولین نقش اصلی خود به عنوان یک معتاد به هروئین در فیلم The Panic in Needle Park (1971) مورد توجه قرار گرفت.
تحسین و شهرت گسترده با ایفای نقش موفقیت آمیز او در نقش مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا (1972) به دست آمد، که برای اولین بار نامزدی اسکار خود را دریافت کرد، و او دوباره این نقش را در دنباله های پدرخوانده قسمت دوم (1974) و پدرخوانده بازی کرد. قسمت سوم (1990).
ایفای نقش او از کورلئونه به عنوان یکی از بهترین بازی های تاریخ سینما در نظر گرفته می شود. پاچینو برای فیلم های سرپیکو (1973)، پدرخوانده قسمت دوم، بعد از ظهر روز سگی (1975) و ... و عدالت برای همه (1979) نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد و در نهایت برای بازی در نقش یک کهنه سرباز نابینا در فیلم بوی خوش زن ( 1992)جایزه اسکار را به دست آورد .
او برای بازی در فیلم های پدرخوانده، دیک تریسی (1990) و گلنگری گلن راس (1992) نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد.
دیگر نقش آفرینی های برجسته عبارتند از تونی مونتانا در Scarface (1983)، کارلیتو بریگانته در Carlito's Way (1993)، بنجامین روجیرو در Donnie Brasco (1997)، لوول برگمن در The Insider (1999) و Jimmy Hoffa در The Irishman (2019).
او همچنین در فیلمهای هیجان انگیز Heat (1995)، وکیل مدافع شیطان (1997)، بیخوابی (2002)، و در کمدی-درام روزی روزگاری در هالیوود (2019) ظاهر شد.
در تلویزیون، پاچینو در چندین محصول برای HBO بازی کرده است، از جمله مینی سریال فرشتگان در آمریکا (2003) و زندگینامه جک کوورکیان، جک را نمی شناسید (2010) . او برنده جایزه Primetime Emmy برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در یک مینی سریال شده است.
او در صحنه تئاتر نیز فعالیت گسترده ای داشته است.
او دو بار برنده جایزه تونی در سال های 1969 و 1977 برای بازی هایش در آیا ببر کراوات می بندد؟ و آموزش پایه پاولو هومل بوده است.
پاچینو که از علاقه مندان به شکسپیر بود، کارگردانی و بازی در فیلم به دنبال ریچارد (1996) ، مستندی درباره نمایشنامه ریچارد سوم، که نقش اصلی آن را پاچینو پیش از این در سال 1977 روی صحنه بازی کرده را به عهده داشت.
او همچنین در نقش شایلاک در یک فیلم بلند اقتباسی در سال 2004 و تولید صحنه ای تاجر ونیز در سال 2010 بازی کرده است.
پاچینو که اولین فیلمسازی خود را با فیلم به دنبال ریچارد انجام داد، در فیلمهای قهوه چینی (2000)، وایلد سالومه (2011) و سالومه (2013) بازی کرد.
او از سال 1994 رئیس مشترک اکتورز استودیو است.
Forwarded from تحکیم ملت
♦️تصویری از "شیخ الازهر" منتشر شده که در بازگشت از سفرهای درمانی اش به آلمان، در بخش بیزینس کلاس هواپیما نشسته و کتابی با عنوان «افول غرب» میخواند...
📌یک نویسنده معروف هم در پاسخ نوشته: اگر غرب افول کند جناب شیخ برای درمان کجا برود و چطور برود؟
✍ نعیمه عطامنش
🆔️@tahkimmelat
📌یک نویسنده معروف هم در پاسخ نوشته: اگر غرب افول کند جناب شیخ برای درمان کجا برود و چطور برود؟
✍ نعیمه عطامنش
🆔️@tahkimmelat
Forwarded from هممیهن
درباره بیلبوردهای غلامرضا تختی در شهر تهران
هم نادخ هم باشکوه
✍🏻علی ورامینی؛ دبیر گروه فرهنگ
🔹در آخرین سالهای عمر مرحوم ادیب برومند، شاعر ملی و یار وفادار مصدق که تا آخر عمر بلندش به ایده مصدق وفادار بود، گفتوگویی با او درباره تختی و نسبتش با جبهه ملی داشتم که هنوز مجال منتشرشدن نیافته است. میگفت غلامرضا تختی زمانی از او خواست تا در جبهه ملی آن زمان حضور داشته باشد و کمک کند. مرحوم برومند پیشنهاد عضویت در شورای مرکزی را به او میدهد اما تختی قبول نمیکند. میگوید من سواد و تخصص این موقعیت را ندارم. در عوض پیشنهاد میکند زمانی که جلسهای در شورای مرکزی برقرار است، مسئول امنیت و حراست از محل برگزاری در برابر اراذل حکومتی با او باشد.
🔹این روزها که بنرهای شهرداری با تصاویر این چهره اسطورهای تزیین شده است، با دیدن هر بیلبوردی آن صحبتهای ادیب برومند به خاطرم میآید و به این فکر میکنم که نسبت متولیان امروز شهر تهران و همفکرانشان با جهانپهلوان تختی چیست؟
🔹نسبت آنانکه بدون داشتن یک روز سابقه مدیریت اجرایی و با تخصصی فرسنگها دور از مدیریت شهری، به سودای رسیدن به این منصب هزار کار کردند و برای حفظش هزار کار میکنند، با او که گفت «من فقط از این ساختمان حراست میکنم» چیست؟
🔹به او فکر میکنم و به آنها که امروز میخواهند با چسبیدن به نام و شمایلاش برای خود اعتباری دستوپا کنند. آنها که زمانی که کمی دورتر از قدرت بودند، درد و رنج مردم را ناشی از بیعرضگی مسئولان وقت میدانستند و امروز که بر اریکه قدرت، بیرقیب میتازند، سهم تقصیری از این همه درد و رنج مردم را برای خود بر نمیدارند.
🔹مسئولان شهری اگر از من مشورت میخواستند، میگفتم اگرچه نام و شمایل تختی در هر بانگ و منظری زیباست، اما به اینجا و این بیلبوردها نمیآید. در عوض، چهره آن قهرمان کشتیای که به هیچ پست و مقامی نه نگفت و ادبیاتش بسیار شبیه مسئولان امروز است خیلی بیشتر به این تابلوهای تبلیغاتی شهرداری میآید. تختی برای زیرگرفتنهایش و مدالهایش، جهانپهلوان نشد، او تختی شد چون هرگز مثل آن قهرمانی که بیشتر اوقات هم جز دومی عایدش نشد، عکساش سر میز با مفسدان اقتصادی دیده نشد، و مانند بعضی از ورزشکاران قیمت یک مدال المپیک را به قیمت تصاحب زمین و پست و... با مردم حساب نکرد. تختی جهانپهلوان شد چون سودایی جز کم کردن درد و رنج مردمان نداشت؛ آن هم با خضوع و محو کردن کامل خود.
📌ادامه یادداشت و متن کامل:
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-15250
@hammihanonline
هم نادخ هم باشکوه
✍🏻علی ورامینی؛ دبیر گروه فرهنگ
🔹در آخرین سالهای عمر مرحوم ادیب برومند، شاعر ملی و یار وفادار مصدق که تا آخر عمر بلندش به ایده مصدق وفادار بود، گفتوگویی با او درباره تختی و نسبتش با جبهه ملی داشتم که هنوز مجال منتشرشدن نیافته است. میگفت غلامرضا تختی زمانی از او خواست تا در جبهه ملی آن زمان حضور داشته باشد و کمک کند. مرحوم برومند پیشنهاد عضویت در شورای مرکزی را به او میدهد اما تختی قبول نمیکند. میگوید من سواد و تخصص این موقعیت را ندارم. در عوض پیشنهاد میکند زمانی که جلسهای در شورای مرکزی برقرار است، مسئول امنیت و حراست از محل برگزاری در برابر اراذل حکومتی با او باشد.
🔹این روزها که بنرهای شهرداری با تصاویر این چهره اسطورهای تزیین شده است، با دیدن هر بیلبوردی آن صحبتهای ادیب برومند به خاطرم میآید و به این فکر میکنم که نسبت متولیان امروز شهر تهران و همفکرانشان با جهانپهلوان تختی چیست؟
🔹نسبت آنانکه بدون داشتن یک روز سابقه مدیریت اجرایی و با تخصصی فرسنگها دور از مدیریت شهری، به سودای رسیدن به این منصب هزار کار کردند و برای حفظش هزار کار میکنند، با او که گفت «من فقط از این ساختمان حراست میکنم» چیست؟
🔹به او فکر میکنم و به آنها که امروز میخواهند با چسبیدن به نام و شمایلاش برای خود اعتباری دستوپا کنند. آنها که زمانی که کمی دورتر از قدرت بودند، درد و رنج مردم را ناشی از بیعرضگی مسئولان وقت میدانستند و امروز که بر اریکه قدرت، بیرقیب میتازند، سهم تقصیری از این همه درد و رنج مردم را برای خود بر نمیدارند.
🔹مسئولان شهری اگر از من مشورت میخواستند، میگفتم اگرچه نام و شمایل تختی در هر بانگ و منظری زیباست، اما به اینجا و این بیلبوردها نمیآید. در عوض، چهره آن قهرمان کشتیای که به هیچ پست و مقامی نه نگفت و ادبیاتش بسیار شبیه مسئولان امروز است خیلی بیشتر به این تابلوهای تبلیغاتی شهرداری میآید. تختی برای زیرگرفتنهایش و مدالهایش، جهانپهلوان نشد، او تختی شد چون هرگز مثل آن قهرمانی که بیشتر اوقات هم جز دومی عایدش نشد، عکساش سر میز با مفسدان اقتصادی دیده نشد، و مانند بعضی از ورزشکاران قیمت یک مدال المپیک را به قیمت تصاحب زمین و پست و... با مردم حساب نکرد. تختی جهانپهلوان شد چون سودایی جز کم کردن درد و رنج مردمان نداشت؛ آن هم با خضوع و محو کردن کامل خود.
📌ادامه یادداشت و متن کامل:
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-15250
@hammihanonline
هممیهن
هم نادخ هم با شکوه
در آخرین سالهای عمر مرحوم ادیب برومند، شاعر ملی و یار وفادار مصدق که تا آخر عمر بلندش به ایده مصدق وفادار بود، گفتوگویی با او درباره تختی و نسبتش
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
هشتم اردیبهشتماه زادروز سیمین دانشور
خانم دانشور را من اولینبار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آلاحمد که آن وقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری «گردگیری» با «رئیس»های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت میخواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام میزند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا کرسی و نیمکرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه به شمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه به یاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همۀ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.
حسین منزوی
«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
خانم دانشور را من اولینبار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آلاحمد که آن وقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری «گردگیری» با «رئیس»های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت میخواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام میزند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا کرسی و نیمکرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه به شمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه به یاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همۀ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.
حسین منزوی
«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from فرهیختگان
خانهموزهٔ جلال و سیمین
محلۀ دزاشیب، تهران
خانهٔ پر از خاطراتِ
جلال آلاحمد و سیمین دانشور
#فرهیختگان راهی به رهایی
محلۀ دزاشیب، تهران
خانهٔ پر از خاطراتِ
جلال آلاحمد و سیمین دانشور
#فرهیختگان راهی به رهایی
HTML Embed Code: