تعریف زندان سیاسی از نگاه مصطفی ملکیان
عرض میکنم من زندانی سیاسیای را قبول میکنم که بگوید داشتم تو شغل و حرفهی خودم به بهترین صورت کار میکردم، مأموران دولتی آمدند و جلوی حرفه و شغل من را گرفتند و من گفتم میخواهم حرفه و شغل خود را به بهترین صورت انجام بدهم و مرا انداختند زندان. این زندانی سیاسی است. اما کسی که خودش پزشک است، همه مریضهایش از دستش ناراضی هستند حالا این رفته دو تا اطلاعیه امضاء کرده و افتاده زندان. من این را زندانی سیاسی نمیدانم. چرا؟ میگم چون که تویی که پزشکی و کارت را درست انجام نمیدهی، با کسی که رئیس جمهور است و وظایفش را خوب انجام نمیدهد چه فرقی میکند؟
من فقط و فقط اعتقادم بر این است که اگر من معلمم و کار تدریس را به بهترین صورت انجام میدهم، بچههای مردم را به بهترین شکل تعلیم و تربیت میکنم، روش تحقیق را آموزش میدهم؛ اگر روزی آمدند گفتند که روش تدریست را عوض کن و من بگویم عوض نمیکنم و من را بیندازند زندان؛ این زندانی سیاسی است. اما استاد دانشگاهی که تمام بچهها از او ناراضی هستند میگویند بیسواد است، بیفکر است، تأمل ندارد، دیر میآید سر کلاس و زود میرود، بیربط حرف میزند و به ما چیزی یاد نداده و حالا میگوید مرگ بر فلان و درود بر فلان، این زندانی سیاسی نیست؛ این فقط فرد باهوشی بوده که راه میانبری برای ترقی پیدا کرده چون با این روش زندگی جز خفت و خواری و طعن و لعن چیزی براش نبوده. حال چهار تا آدم ساده لوح هم پشت سرش شعار میدهند. این زندانی سیاسی نیست.
زندانی سیاسی کسی است که حواسش چهار دانگ متوجه مسئولیت خودش و شغل و حرفهی خودش بوده است. یک وقتی آمدند گفتند باید این جوری بروی گفته نه، اقتضای شرف شغلی من این جوری است. گفتند پس باید اخراج بشوی گفته چشم. اگر هم گفتند زندان، گفته چشم. زندانی سیاسی یعنی کسی که در برابر رژیم سیاسی مقاومت کرده است برای این که رژیم سیاسی نمیگذاشته این فرد کار خودش را خوب انجام دهد. نه کسی که کارش را بد انجام میدهد و میگوید چرا فلان وزیر آنقدر دزدی کرده است. خب تو هم دزدی میکنی ولی دستت به آن دزدیهای کلان نمیرسد. اما از وقت بچههای مردم میدزدی. دیگه به این دزدی بیشتر، عُرضه و توانایات نمیرسد. من برای این شخص به عنوان زندانی سیاسی ارزش قائل نیستم.
استاد مصطفی ملکیان
اصالت فرهنگ و نقد جامعه شناسی
@Tafakkor
>>Click here to continue<<