TG Telegram Group & Channel
{•F.F Magicali•} | United States America (US)
Create: Update:

نیمه ی مــــــــرده 𝔻𝔼𝔸𝔻 𝕊𝕀𝔻𝔼

#part44
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

جرج سراسیمه سالن رو بالا و پایین میکرد و زیر لب تمامی خدمه ها و هرکسی که توی بیمارستان بود و نبود رو فوش میداد .
اصلا نمیفهمید چرا باید مادر توی یه بخشو بچه توی بخش دیگه ای باشه .
واقعا نمیدونست اول باید بره سراغ انجلینا و وقتی با چشمهای خودش دید حالش خوبه بره سراغ بچه و برای بار اول ببینتش یا برعکس ..

کلی فکر کرد و کلی غر غر کرد تا به این نتیجه رسید که به محض اینکه تونست بره ملاقاتشون اول میره ملاقات فرد کوچولو بعد بغلش میکنه و میبرتش پیش انجلینا و یه محفل یه تایی درست میکنن و بعد با فکر هاش لبخند روی لبش اومد و به سمت بالا و بخش نوزادان به راه افتاد.

توی راه با فرد « برادرش » حرف میزد
از اینکه الان چه حسی داره؟
اصلا داره اونها رو میبینه؟
بعد به خودش گفت معلومه ک میبینه
فرد همیشه با منه ..

لبخندهای جرج هنگام فکر کردن به فرد همیشه یه لبخند تلخ دردمند پر از خاطره بود ..
کم کم به سالن نوزادان نزدیک میشد و کلی صدای گریه میشنید .

ناگهان فکری که بدون استثنا هر پدر و مادر جادوگری موقع بچه دار شدن به ذهنش رسبده بود به سرش زد و خشک شد و یکجا ایستاد

_ اگه جادوگر نشه چی؟؟!!!

پرستار سبز پوشی از کنارش رد شد و با حالت کاملا معمولی طوری که انگار روزی هزار بار همچین صحنه ای میبینه گفت :
_ اقا اگه نگرانی بچه ت جادوگر میشه یا نه باید بگم از الان فکر و خیال نکن چون باید یکم بزرگ تر شه و اونموقع راکت علائم ها توش دیده میشن در ضمن اگر هم مادر و هم پدر جادوگر باشن درصد خیلی کمی ممکنه که بچه ماگل بشه .

و بعد به سرعت رد شد و چند تخت چرخدار که با جادوی چوبدستی اش حرکت میکردند به دنبالش رفتند.

جرج کمی خیالش راحت شد و بعد به سمت پرستار مراقبی که کنار تخت ها بود رفت و ... نه! نیازی نبود بپرسه که فرد ویزلی که ساعت ۲ ظهر بدنیا اومده کجاست . چون کاملا مشحص بود ازبین اونهمه نوزاد ، فرد ویزلی کله قرمزی کدومه !
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
اگر نظری ،پیشنهادی ،انتقادی بود تو کامنتا منتظرتونم☕️
https://hottg.com/ff_magicali

نیمه ی مــــــــرده 𝔻𝔼𝔸𝔻 𝕊𝕀𝔻𝔼

#part44
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

جرج سراسیمه سالن رو بالا و پایین میکرد و زیر لب تمامی خدمه ها و هرکسی که توی بیمارستان بود و نبود رو فوش میداد .
اصلا نمیفهمید چرا باید مادر توی یه بخشو بچه توی بخش دیگه ای باشه .
واقعا نمیدونست اول باید بره سراغ انجلینا و وقتی با چشمهای خودش دید حالش خوبه بره سراغ بچه و برای بار اول ببینتش یا برعکس ..

کلی فکر کرد و کلی غر غر کرد تا به این نتیجه رسید که به محض اینکه تونست بره ملاقاتشون اول میره ملاقات فرد کوچولو بعد بغلش میکنه و میبرتش پیش انجلینا و یه محفل یه تایی درست میکنن و بعد با فکر هاش لبخند روی لبش اومد و به سمت بالا و بخش نوزادان به راه افتاد.

توی راه با فرد « برادرش » حرف میزد
از اینکه الان چه حسی داره؟
اصلا داره اونها رو میبینه؟
بعد به خودش گفت معلومه ک میبینه
فرد همیشه با منه ..

لبخندهای جرج هنگام فکر کردن به فرد همیشه یه لبخند تلخ دردمند پر از خاطره بود ..
کم کم به سالن نوزادان نزدیک میشد و کلی صدای گریه میشنید .

ناگهان فکری که بدون استثنا هر پدر و مادر جادوگری موقع بچه دار شدن به ذهنش رسبده بود به سرش زد و خشک شد و یکجا ایستاد

_ اگه جادوگر نشه چی؟؟!!!

پرستار سبز پوشی از کنارش رد شد و با حالت کاملا معمولی طوری که انگار روزی هزار بار همچین صحنه ای میبینه گفت :
_ اقا اگه نگرانی بچه ت جادوگر میشه یا نه باید بگم از الان فکر و خیال نکن چون باید یکم بزرگ تر شه و اونموقع راکت علائم ها توش دیده میشن در ضمن اگر هم مادر و هم پدر جادوگر باشن درصد خیلی کمی ممکنه که بچه ماگل بشه .

و بعد به سرعت رد شد و چند تخت چرخدار که با جادوی چوبدستی اش حرکت میکردند به دنبالش رفتند.

جرج کمی خیالش راحت شد و بعد به سمت پرستار مراقبی که کنار تخت ها بود رفت و ... نه! نیازی نبود بپرسه که فرد ویزلی که ساعت ۲ ظهر بدنیا اومده کجاست . چون کاملا مشحص بود ازبین اونهمه نوزاد ، فرد ویزلی کله قرمزی کدومه !
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
اگر نظری ،پیشنهادی ،انتقادی بود تو کامنتا منتظرتونم☕️
https://hottg.com/ff_magicali


>>Click here to continue<<

{•F.F Magicali•}




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)