✔️ پرچمهایی که بدون صدا فرود میآیند
✍🏼سهند ایرانمهر
در میانه دود، بحران و سیطرهی بمبافکنها، چیزی هست که قدرتمندترین سامانه دفاعی محسوب میشود: سرمایه اجتماعی . و از قضا، در تجاوز اخیر اسرائیل به خاک ایران، آنچه بیش از موشک و پهپاد دیده شد، همبستگی ملی بود همان پدیدهای که اسرائیل انتظار داشت به نقطهی ضعف ایران بدل شود، نه نقطه قوت آن.
در نگاه تلآویو، جامعه ایرانی در معرض خشم انباشته از بحران اقتصادی، فساد ساختاری، و انسداد سیاسی، آمادهی انفجار است؛ کافیست یک جرقه بیندازی تا این خشم بهجای مقابله با دشمن خارجی، متوجه حکومت شود. راهبرد سادهای که پیشتر در لیبی، سوریه، و حتی عراق آزموده شده بود اما یک اتفاق نیفتاد: مردم ایران – در کمال پیچیدگی و تناقض – در برابر حمله خارجی، به جای شورش، واکنش ملیگرایانه نشان دادند. در علم سیاست، این پدیده را «اثر گردآمدن دور پرچم»* مینامند: زمانی که تهدید بیرونی، شکافهای درونی را موقتاً به تعویق میاندازد. برای ملتها وقتی پای وطن در میان است، یک پرچم و یک جغرافیا معنا پیدا میکند اما واقعیت تاریخی موید این است که این همبستگی، لزوما دایمی و پایدار نیست.
تجربههای تاریخی گواهی میدهند که اگر حکومت از این همراهی برای بازسازی رابطهاش با ملت استفاده نکند، سرمایه اجتماعی بهسرعت دود میشود؛ بدون صدا، بیآنکه کسی فریاد بزند: پایان وحدت.
در تاریخ موارد متعددی از این حالت ثبت شده است:
در ۱۹۳۹، پس از تهاجم نازیها، فرانسویها با غرور ملی در کنار ارتش و دولت ایستادند. اما مدیریت ناکارآمد، اختلافات داخلی و بیاعتمادی به طبقه سیاسی، این انسجام را در عرض چند ماه از هم پاشید.در مه ۱۹۴۰، فرانسه بدون مقاومت واقعی سقوط کرد، و دولت ویشی که با آلمان همکاری کرد، سمبلی از سقوط اخلاقی و سیاسی وحدت ملی شد.
در تابستان ۱۹۱۴، با اعلام بسیج عمومی، خیابانهای سنپترزبورگ و مسکو پر از مردم پرشور بود. روحیهی ملیگرایی و وفاداری به تزار به اوج رسید. اما با طولانی شدن جنگ، بیکفایتی فرماندهان، کمبود نان، و بیعدالتی اجتماعی، همان مردم در کمتر از سه سال به خیابانها آمدند، این بار نه برای وطن، که علیه تزار. بنابراین انقلاب فوریه ۱۹۱۷ نه در اثر شکست نظامی، بلکه در پی فروپاشی سرمایه اجتماعی رخ داد.
در اینجا وقتی سخن از تلاش برای حفظ انسجام میکنیم نباید فراموش نکنیم: انسجام، اضطراری نیست؛ راهبردی است. در ایران امروز، خطر این است که قدرت حاکم، همبستگی اخیر را صرفاً پدیدهای موقتی بداند، نه فرصتی برای بازسازی اعتماد در حالیکه اعتماد عمومی مثل پلاسماست: نمیتوان آن را ذخیره کرد؛ بلکه باید دائم تولید شود. نقش حکومت فقط در استفاده تبلیغاتی از همراهی ملی نیست، بلکه در تبدیل آن به رابطهای پایدار، مسئولانه، و متقابل است. همدلی مردم نباید فقط پاسخ به بمباران باشد، بلکه باید نشانهای از ایمان به کشوری باشد که در آن زندگی میکنند، و بدان دل بستهاند و این وضعیت لوازمی دارد. لوازمی که هرچند از دید برخی که مطالبم را میخوانند به« آب در هاون کوبیدن» تعبیر میشود اما یک نویسنده ناگزیر از بیان است چه شنیده شود و چه نادیده گرفته شود.
برای حفظ این انسجام، باید زبان تهدید و حذف جای خود را به زبان گفتوگو و پذیرش نقد بدهد. معترضان، نه دشمن، بلکه نشانهی حیاتی جامعه تلقی شوند. راه بر آرزوفروشان بسته و شجاعت تکیه بر عقلانیت در برابر ارواح لبریز از هیجان و افراط و هورا گفتنهایشان احیا شود. رسانهها و روزنامهنگاران مستقل، بهجای حذف، تبدیل به پل گفتوگوی ملی شوند. تصمیمهای استراتژیک، با رضایت و مشارکت مردم و با لحاظ منفعت جمعی مردم گرفته و شفاف و صادقانه درمیان گذاشته شوند. حلقه بسته الیتها با چهرههای تکراری و همیشه در قدرت به نفع ورود نیروهای جوان و کارامد باز و زخمهای گذشته ترمیم و به این نکته اندیشیده شود که چگونه زندانی دربندی از همانجا سخن از وطن و دفاع از کشور میگوید و در بیرون خیانتکارانی که به غیرقابل نفوذترین بخش تصمیمگیریها دسترسی دارند، مخفیانه با دشمن همکاری میکنند.
خلاصه آنکه تغییری واقعی، ملموس و قابل لمس برای زندگی روزمره مردم باید آغاز شود؛ نه در حرف یا سخنان انگیزشی مجریان صدا و سیما که در نان، کار، و کرامت مردم. در عصر پهپاد و جنگ سایبری، ممکن است این جمله مهم تلقی نشود اما هنوز مهمترین قدرت هر کشور، مردم آن هستند. اگر آنها بمانند، کشور میماند؛ اگر بروند – حتی بیصدا – چیزی از خاک، منابع یا سلاح باقی نمیماند چندانکه بنجامین باربر گفت:
«ملتها زمانی سقوط میکنند که دیگر اعتقاد ندارند عضوی از آینده سرزمینشان هستند»*
*
rally 'round the flag effect
**
If Mayors Ruled the World: Dysfunctional Nations, Rising Cities
@sahandiranmehr
>>Click here to continue<<