📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۳۵۲)
داستان دوازده رخ؛
برگ ۵۳
ببارید از دیدگان آب مهر
سپهبد پر از آب و خوون کرد چهر
بزرگان بروو زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
دریغ آمد اوو را سپهبد بمرگ
که سندان کین بد سرش زیر ترگ
ز هوشنگ و تهمورس و جمشید
یکی مهره بد خستگان را امید
رسیده بمیراث نزدیک شاه
ببازووش برداشتی سال و ماه
چو مهر دلش گستهم را بخواست
گشاد آن گرانمایه از دست راست
ابر بازووی گستهم برببست
به مالید بر خستگیهاش دست
پزشکان که از روم و ز هند و چین
چه از شهر یونان و ایران زمین
ببالین گستهماشان بر نشاند
ز هر گوونه افسوون بر و بر بخواند
وز آنجا بیامد بجای نماز
بسی با جهان آفرین گفت راز
دو هفته برآمد بران خسته مرد
سر آمد همه رنج و سختی و درد
بر اسپش ببردند نزدیک شاه
چو شاه اندروو کرد لختی نگاه
به ایرانیان گفت کز کردگار
بوود هر کسی شاد و به رووزگار
ولیکن شگفتست این کار من
بدین راستی بر شده یار من
به پیروزی اندر غم گستهم
نکرد این دل شادمان را دژم
بخواند آن زمان بیژن گیو را
بدوو داد دست گو نیو را
که تو نیکبختی و یزدان شناس
مدار از تن خویش هرگز هراس
همه مهر پروردگارست و بس
ندانم بگیتی جز اوو هیچ کس
که اووی ست جاوید فریادرس
بسختی نگیرد جز اوو دست کس
اگر زنده گردد تن مرده مرد
جهاندار گستهم را زنده کرد
بدآنگه بدوو گفت تیمار دار
چو بیژن نبیند کس از رووزگار
کزوو رنج بر مهر بگزیدهای
ستایش بدین گوونه بشنیدهای
بزیبد ببد شاه یک هفته نیز
درم داد و دینار و هر گوونه چیز
فرستاد هر سوو فرستادگان
به نزد بزرگان و آزادگان
چو از جنگ پیران شدی بینیاز
یکی رزم کیخسرو اکنوون بساز.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
>>Click here to continue<<