خلاص کردن خود از
امروز دوست نازنینی را دیدم که این شعر را خواند:
«و سنَحیا بعد کُرباتنا ربیعا، کاننا لم نذق بالأمس مُرا»
و پس از اندوه هایمان
همچون بهار زنده خواهیم شد
گویی که انگار هرگز
مزه تلخی را نچشیدیم.
(این شعر مصداق این است: یه خط نوشتم، یه کتاب حرف توش )
آیزایا برلین که در تفکیک آزادی به آزادی از و آزادی برای اشاره میکند سبب شده تا آدام فیلیپینی در کتاب خواندنی حسرت به خلاص کردن خود از و خلاص کردن خود برای بپردازد.
احیای خویشتن و رهانیدن و خلاص کردن خویشتن از دست اندوهها خواسته طبیعی و ذاتی بشر است، اما چگونگیاش یک دشواری است و اینکه خب بعدش چه، پرسشیست بس مهم و قابلتأمل.
کمکم اندوهها میروند و ما خلاص میشویم؛ رها میشویم و کمی بخت یاورمان باشد، شکوفه میدهیم.
اما مدام میگوییم خلاص بشویم که چه شود؛ اگر خلاص شدیم و دغدغهای نبود چه؛ اگر خلاص شدیم و از بیکسی و بیدردی و بیغمی لذت نبردیم چه؟
رهانیدن خود از مخمصه شاید احساس نابغهبودن را در ما ایجاد کند؛ اما رسیدن به جایی که انگار مزه تلخی را هرگز نچشیده بودیم، گاهی سخت میشود. اما امید داشتن به آن خیلی در احیای خویشتن مهم است. وای به روزی که ناامید شویم.
@exitvoiceloyalty
>>Click here to continue<<