کار خطرناک نوشتن
نرسیده بغضش می ترکد، ناخواسته باردارست و مبتلا به یک بیماری پردردسر مزمن عصبی عضلانی!
بارداری هم برای او،هم برای جنین یکماهه اش خطراتی دارد البته نه آنقدر که پزشکی قانونی مجوز سقط جنین دهد.
خانم و آقای شیک پوش اول در پرده و بعد بی پرده خواهش میکنند نامه ای برای سقط جنین به آنها بدهم.
توضیح میدهم که بارداری برای خانم و جنین گرچه بی خطر نیست ولی مجوزی برای سقط هم نیست.
آشفته اند و اصرار میکنند و میگویند
هیچکدامشان حتی قبل از ابتلای خانم به این بیماری، بچه نمیخواسته اند و حالا که هم جنین در خطرست هم مادر دیگر اصلا و ابدا بچه نمی خواهند.
فکر میکنم که در برگه چه بنویسم!
به فکر فیلسوفانی می افتم که فرزندآوری را به کل غلط اندر غلط میدانند
به اینکه اگر بچه دار شدن یک حقست چرا بچه دار نشدن نباشد؟
چرا وقتی کسانی آمادگی تبدیل شدن ابدی به موجودات دیگری به اسم پدر و مادر را ندارند بایدحق انتخاب را از آنها دریغ کنیم؟
زنده ماندن جنین یک ماهه مهمترست یا آینده دو انسان بالغ و عاقل!؟
همه این سوالات در ذهنم میرفتند و برمیگشتند و در همین حال فکر دیگری به من میگفت: آخر حیف نیست چنین زوج شایسته و زیبا و فهمیده ای فرزند نداشته باشند ولی مریض قبلی با ۵ بچه هر چند دقیقه یک بار یک پس گردنی به دختر چهارساله اش بزند و باز حامله باشد؟
نامه را بر حسب وظیفه نوشتم و خداحافظی کردم اما تا آخر وقت به این فکر میکردم که چرا بسیاری از زوج هایی که لااقل در ظاهر به نظر می آید پدر و مادر خوبی خواهندشد میلی به بچه دار شدن ندارند؟
یاد شبی افتادم که تعدادی از دوستانم که هیچکدام بچه نداشتند مهمان ما بودند و دختر کوچکم یواشکی از من پرسید دوستانت لابد خیلی باکلاس هستندکه بچه ندارند و به این فکر کردم که در ذهن بچه ۷ ساله بچه نداشتن از کجا با باکلاس بودن هم قافیه شده و با رسوخ چنین ذهنیت عمیقی در جامعه درباره فرزندآوری چطور مسئولان خوش خیال فکر میکنند با رهنمود و پند و اندرز و سه قفله کردن سقط آنهم به قیمت افزایش احتمال معلولان میتوانند زاد و ولدی که به حد سوئد رسیده را به بنگلادش برسانند.
فردای همان روز باز همان زوج دوباره نزدم آمدند و خواهش کردند جمله ای به آن نامه اضافه کنم شاید پزشک قانونی که نامه قبلی را رد کرده اینبار موافقت کند توضیح دادم که بعید است با این جمله فرجی در کار آنها شود.
به هرحال آن جمله را اضافه کردم و امیدوار که این آخرین ویزیت آنها باشد.
عصر همان روز اینبار در مطب باز سر و کله آن زوج خوش پوش پیدا شد.
خانم اینبار با لبخندی بر لب گفت:
ببخشید نامه را که قبول نکردند ولی جناب دکتر ما اینبار برای کار دیگری آمده ایم البته اول آمده بودیم که باز یک جمله به نامه اضافه کنید ولی این یک ساعتی که نشسته بودیم داستان عوض شد.
شوهرش ادامه داد:
دکتر مطب شلوغ بود و معطل شدیم من فصل اول مخنویس پلاس را که درباره بچه دار شدن نوشته بودید خواندم همان داستانی که دختر کوچکتان روز تولدش ماتیک مامانش را به لباسش می مالد و ناگهان دلم بچه خواست و به خانمم گفتم میخوای این بچه را نگه داریم... خانم وسط حرف شوهرش پرید..من فکر میکردم شوهرم بچه نمیخواهد ولی منم بدم نمی آمد ..یعنی ممکن است بچه کاملا سالم باشد؟به نظرتان بدنم با این بیماری حاملگی را تحمل میکند؟
خشکم زد!
یعنی با خواندن آن چندصفحه پشیمان شدید؟شدن که میشود البته به هرحال خطراتش را که به شما گفتم!
بله دکتر ولی میخواهیم نگهش داریم!
احساس عجیبی داشتم
آیا این چیزهایی که مینویسم باعث شده یک انسان به انسانهای عالم اضافه شود؟
حالا این خوب است یا بد؟
نکند آن نوزاد و آن خانم جزو آن یک درصد بدشانس باشند و گرفتار شوند؟
ولی اگر داستان پایان خوبی داشته باشد آنوقت وقتی آن بچه بزرگ شود و بچه دار شود خواهد گفت بودن من و شما مدیون چند صفحه کتابیست که فلانی نوشته بوده و پدرم اتفاقی خوانده و نظرش عوض شده است.
یاد دوستی می افتم که همیشه به من میگوید این چیزهایی که مینویسی شجاعت میخواهد چون ممکن است بعضی بیش از آنچه تصورمیکنی آن را جدی بگیرند!
راستش با اینکه همیشه مواظبم که در نوشته هایم هیچ چیزی را با قطعیت مطرح نکنم و اول و وسط جمله هایم را پر از اما و شاید و اگر میکنم و آخر جمله ها را هم با یک علامت سوال به زور سوالی میکنم تا کسی نوشته هایم رابا رفرنسها و خطابه های اخلاقی و سیاسی اشتباه نگیرد ولی انگار باز هم نوشتن خطرناک ترین کار عالم است.
نوشته ها بر عکس حرفها که باد هواهستند تا ابد میمانند و یقه نویسنده را ول نمیکنند.
آیا مارکس اگر میدانست از نوشته هایش استالین درمی آید باز هم مینوشت؟
ولی دنیا با امیدوار بودن و فکرهای خوب مثل به دنیا آمدن یک بچه سالم و زیبا از آن دونفر سرپاست
با اینحال نوشتن کار خطرناکیست حتی اگر ادعایی نداشته باشید و حالا ببینید پیامبر بودن چه جراتی میخواهد!
https://hottg.com/draboutorab
>>Click here to continue<<
