بالاخره یک کاری..
آن قدیمها برای ما بچه ها معلم ،پدر ، مادر و هرکس بزرگتر از ما بود دانا و خردمند محسوب میشد.
دستورات بزرگان و بخشنامهها و اطلاعیه ها وحی های منزلی بودند که پذیرفتن درست بودن آنها قانون و رسم زندگی بود حتی اگر به عقل ما جور نمی آمد و این اقتدار و اعتماد به بزرگتر و بالاتر در همه ارکان دولت و ملت دیده میشد.
بزرگ تر هم که شدیم باز هم تا مدتها تصور میکردیم پشت پرده همه این کارهای به ظاهر غیر عاقلانه ی عزیزان بالا لابد کلک و سیاست و کیاستی ست که بعدا رو خواهد شد ولی هرچه گذشت بیشتر و بیشتر فهمیدیم که انگار پشت این بی عقلی ها نه توطئه ها و سیاست های آنچنانی بلکه تنها آدمهای بی عقل اینچنانی هستند!
دیشب ساعت ۱۱ شب، آموزش و پرورش بخشنامه ای منتشر کرد و دستور داد از فردا مدارس از ۶ صبح باید باز و ۹و نیم صبح تعطیل شوند.
حتی اگر فرض کنیم هیچیک از دست اندرکاران این بخشنامه ی بچگانه بچه یا نوه ی مدرسه ای نداشته باشند آیا هیچ کدامشان به این فکر کرده اند که والدینی که شاغلند چطور میتوانند برنامه صبح فردایشان را با بخشنامه ی شبانه این عزیران تنظبم کنند؟ مثلا چطور میتوانند ساعت ۱۱ از بخشنامه شبانه آموزش و پروش خبر دار شوند و صبح فردا بچه را مثلا ۴و نیم صبح بیدار کنند و تا ۵ و نیم، صبحانه بدهند و آماده کنند تا ۶ به مدرسه برسد و ۹ صبح هم از آنور شهر از محل کار برگردند تا بچه را از مدرسه به خانه ای که کسی در آن نیست برگردانند؟
و تازه مگر تمام این دردسرها برای آموزش دادن چه چیزهایی ست؟
چند وقت پیش که دختر کوچکم به علت آلودگی به صورت مجازی مدرسه میرفت متوجه صدای سینه زنی و روضه خوانی از اتاقش شدم و وقتی وارد اتاق شدم و اعتراض کردم که چرا به کلاس درس گوش نمیدهی توضیح داد که این درس کلاس هدیه های آسمانی ست و این صدای روضه ای که از اپلیکیشن شاد پخش میشود درس مدرسه اوست و حالا چه اصراریست که با چنین برنامه های درسی مشعشعی آنهم فقط چند روز مانده به پایان سال تحصیل ساعت کار تمام مدارس و به تبع آن کار و بار همه والدین را شبانه به هم بریزیم؟
صبح امروز وقتی ما و بچه ها متوجه این بخشنامه شدیم بهترین حرف را دختر ۸ ساله ام با آن ژست عاقل اندر سفیه ش زد که گفت:
" این بی عقل ها بالاخره یک کاری از روی عقل کردند"
و منظورش البته زود تعطیل کردن مدرسه بود نه زود شروع کردنش!
دو دستوری که البته هیچکس آن را جدی نگرفت.
امروز همان ساعت همیشگی بچه ها به مدرسه رفتند و مدرسه ها هم بدون اینکه توجهی به بخشنامه یکهویی شبانه وزیرشان کنند در همان ساعت همیشگی مدرسه ها را تعطیل کردند.
و همه چیز وقتی مضحک تر میشود که تمام این بی عقلی ها درمبارزه با ناترازی فقط بخاطر لجبازی نه چند بچه دبستانی بلکه چند آدم پرمدعا بر سر جلو و عقب نکشیدن ساعت ناقابلیست که سالها بدون هیچ مشکلی در همه جای دنیا از جمله ایران جلو و عقب میشد.
و البته بسیاری از بخشنامه ها و برنامه های کشور همین قابلیت مسخره شدن توسط یک دختر ۸ ساله را دارا هستند.
آن از انرژی هسته ای شان که به اندازه چند جنگ و زلزله خرج روی دست کشور گذاشت و حالا معلوم شده نه تنها با آن نمیتوان یک لامپ روشن کرد بلکه حتی با آن نمیتوان نیت ساختن یک بمب ناقابل را داشت و لابد مثل بچه ها هدف از اینهمه هزینه فقط زبان درازی به دنیا بوده است.
امروزه بر خلاف دورانی که مردم دیوانه بازی های عزیزان را جدی میگرفتند و برای هر کم عقلی آنها صد ها خط تفسیر و تحلیل جور میکردند کسی نه برای بخشنامه های آموزش و پرورش نه نطقهای آتشین نه شعارها و نه تهدیدات نه تشویقات این جماعت تره هم خرد نمیکند.
نسل جدید مثل دختر ۸ ساله من برخلاف نسل ما به این جماعت به چشم کم عقل هایی نگاه میکند که نباید آنها را جدی گرفت.
ماهواره بعد از ده ها سال که تبدیل به جهاز دخترها شده هنوز غیرقانونی ست و حجاب قانونیست که نمیتوان حتی ابلاغش کرد چه برسد اجرایش!
بخشنامه ی مدرسه ها را نه والدین جدی میگیرند نه بچه های هشت ساله و نه حتی خود مدیران دولتی مدارس!
و انگار مدتهاست به جدی گرفته نشدن و بی عقل خوانده شدن عادت کرده اند.
در دوران انترنی در بخش روانپزشکی بیماری بستری بود که هر روز یکی از اساتید را به سر بریدن تهدید میکرد و آن استاد همیشه با لبخندی از کنار تختش رد میشد بعدها از دوستی شنیدم که آن بیمار دیوانه چند روز بعد از ترخیص به مطب آن استاد رفته و چاقویی را از زیر کاپشنش در آورده و آماده بریدن سر استاد بوده و اگر مردمی که در مطب بودند به موقع نمیرسیدند او واقعا سر استاد را گوش تا گوش بریده بوده و این یعنی گرچه نباید بی عقلان را جدی گرفت ولی این به شرطی ست که شوخی شوخی چاقویی واقعی در دست آنها نباشد.
آیا ما به اندازه آن استاد روانپزشک خوش شانس هستیم؟
آیا به قول دخترم اینها بالاخره یک کاری از روی عقل میکنند؟
https://hottg.com/draboutorab
>>Click here to continue<<
