از وقتی فهمیدم سرطان دارم تا زمانی که به پذیرش سرطان برسم، زمان زیادی طول کشید.
به خاطر ترس از درد، مرگ، درمان های سخت، به هم ریختن وضعیت خانواده، تغییر کردن ظاهرم و مهم تر از همه حرف مردم، خیلی نگران بودم.
یادم میاد خودم وقتی بچه بودم از آدمهایی که به واسطه ی سرطان موهاشون ریخته بود، میترسیدم.
من دلم نمیخواست کسی با دیدنم بترسه یا ناراحت بشه.
روز قبل از شروع شدن شیمی درمانی، رفتم بازار و یه کلاه گیس به رنگ موهای خودم خریدم.
همین کلاه گیس تو همه ی روزهای سخت شیمی درمانی همراه و یار من بود و بهم امید میداد.
امید به این که دوباره موهام درمیاد و این کلاه گیس میشه یه یادگیری از روزهای سختی که گذروندم.
#کودک_ی_متفاوت
>>Click here to continue<<