آدم وقتی دستشو میندازه دور گلوش شروع میکنه به دویدن و هزار کیلومتر دور میشه واسهی اینه که بتونه نفسهای بدون دلتنگی بکشه. قدمهای سبک برداره. آدم میره جاهای جدید که تا حالا نرفته بوده که بتونه فکرتو نکنه. یادت نیفته.
ولی چون عادت نداره از نفس بدون دلتنگی کشیدن خسته میشه، میشینه که نفس بگیره یهویی چشمش میفته به اسم خیابون دلش میریزه. انگار که دوباره نبودنت هجوم آورده باشه. آدم از کجا بدونه کافهی سر وصال شیرازم مثل کافهی سر وصال تهران خاصیت دلتنگ کردن داره؟
>>Click here to continue<<