هر آنچه که عشق مینامیم
حرص، عشق: آه که چقدر طنین این دو واژه در قلبهای ما با هم متفاوت است! ... با اینحال هر دوی آنها میتوانند بیانکننده یک غریزهی واحد تحت دو نام مختلف باشند: اولی بهصورت منفی و ناپسند از نظر کسانی که مال و منالی اندوختهاند و غریزهی مالکیت آنها کمی ارضا شده و اکنون نگران داراییهای خود هستند؛ دومی بهصورت ستایشآمیز از نظر ناراضیان و تشنگان که این غریزه را خوب میدانند.
عشق به همنوع، آیا میل خودخواهانهی مالکیت جدید نیست؟ همینطور عشق به دانش و به حقیقت؟ و بهطور کلی خواست هر چیز جدید؟ ما کمکم از چیزهای کهنه و قدیمی و آنچه که یقیناً مال ماست خسته و دلزده میشویم و نیاز داریم باز هم دستهای خود را به طرفی نو دراز کنیم؛ زیباترین منظره هم اگر سه ماه متوالی جلوی رویمان باشد دیگر برایمان جاذبهای ندارد و دورنمای آن افق ناشناخته بیشتر ما را جلب میکند: احساس مالکیت معمولاً به مرور فرسوده میشود.
لذتی که از وجود خود میبریم برای دوام و استمرارش همیشه چیز جدیدی را در خود ما تغییر میدهد؛ و این همان چیزی است که تملک نام دارد. خستهشدن از یک تملک، خستهشدن از خویشتن است. (زیادی و وفور هم ممکن است رنجآور شود، نیاز به دور انداختن و واگذاری هم میتواند نام فریبندهی «عشق» را به خود گیرد). وقتی میبینیم کسی رنج میبرد از این موقعیت پیشآمده با کمال میل برای تصاحب او استفاده میکنیم.
این کاری است که انسان نیکوکار و دلسوز میکند؛ او نیز این خواست تملک جدید را که در روحش بیدار شده است «عشق» مینامد و بهسان ندای پیروزی جدید از آن لذت میبرد. اما بیشتر در عشق جنسی است که این میل بهطور مشخص بهصورت یک اشتیاق به تملک ظاهر میشود: کسی که دوست دارد میخواهد مالک منحصر بهفرد طرف مقابل باشد، میخواهد تسلطی مطلق بر روح و بر جسم او داشته باشد، میخواهد بهتنهایی مورد توجه و علاقه باشد و در روح دیگری بهعنوان با ارزشترین و مطلوبترین چیز در بالاترین مقام جای گیرد و فرمانروایی کند.
بهعبارت دیگر، تمام دنیا را از تمتع نعمت و خوشبختی ارزشمندی محروم کردیم! کسی که دوست دارد، میخواهد همهی رقبای دیگر را تضعیف و محروم کند و بهسان «فاتح بیباک و استثمارگر خودخواه»، مبدل به اژدهای محافظ گنج خویش شود؛ بقیهی چیزهای عالم به نظر او غیر قابل توجهی رنگ باخته و بیارزش میآیند و عاشق آماده است هر چیزی را قربانی کند، هر نظام استقرار یافتهای را مختل سازد و هر چیز با ارزشی را پس براند.
در این صورت متحیر خواهیم شد که چگونه این حرص افسارگسیخته و این بیانصافی دیوانهوار عشق جنسی تا این حد در تمام اعصار تاریخ مورد تحسین و ستایش قرار گرفته و به عرش اعلی برده شده و بدتر اینکه، از این نوع عشق، معنا و مفهوم عشق متضاد است با خودخواهی برداشت شده است؛ در حالیکه عشق شاید طبیعیترین و خودجوشترین تجلی خودخواهی آنان باشد.
این برداشت عامیانه باید توسط کسانی انجام شده باشد که کامروا نشدند و چیزی جز اشتیاق تملک نداشتهاند. این عده احتمالاً همیشه زیاد بودهاند. آنهایی که در این زمینه بهرهمند شدند و به سیری و اشباع رسیدهاند، گاهی صحبت از اهریمن خشمگین کردهاند مانند سوفوکل که محبوبترین و دوستداشتنیترین مردم آتن بود؛ اما ارس از این کفرگویان به خنده میافتد، زیرا آنها محبوبترین کسان در نظر او هستند.
اینجا و آنجا روی زمین نوعی ادامهی عشق وجود دارد که در آن اشتیاق و تملکی که در موجود نسبت به هم احساس میکنند، جای خود را به خواستی جدید، اشتیاقی جدید، عطشی والا و مشترک، عطشی برای کمال و آرمانی فراتر از هر دوی آنها داده است. اما چه کسی این نوع عشق را میشناسد؟ چه کسی آن را تجربه کرده است؟ اسم واقعی آن دوستی است.
#فریدریش_نیچه
🌗 #مکتب_يونگ👇
@carljung ©️
@cgjung ©️
♾️♾️♾️♾️♾️♾️♾️
@Mahdishafiei86 ®️
✅ اینستاگرام
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
>>Click here to continue<<