توی گروه دوستیمان مینویسم
گمانم
فردا
مبلم
برسد
و بچهها برای این دستاورد نرم و مهمم قلب و دست میفرستند
بعد دربارهی غذاساز حرف میزنیم. اینکه چندکاره باشد خوب است؟ و اصلا آدم با همهی کارههایش کار میکند؟
من میگویم که یک مخلوطکن و یک همزن لازم دارم و تمام.
ف میگوید خردکن هم خیلی کارراهانداز است.
میم میپرسد جنگ شد؟
ف جواب میدهد نه و بعد حدس و گمانش را در باب جنگ میگوید.
بعد مینویسد
زیستن توی خاورمیانه چه عجیب است!
وقتی داریم از جنگ حرف میزنیم که قبلش موضوع بحث، غذاساز و خرید لوازم خانه بوده
یادم میآید که یکبار با همین جمع دربارهی افسردگی حرف میزدیم. یکیمان گفت اگر زندگی همین امروز، نقطهاش را بگذارد و تمام شود، هیچ تکان نمیخورم. چون چیزی مرا به جنگِ بیشتر وانمیدارد.
بعد موضوع را بسط دادیم و عمیقتر از ناکامیها و رؤیاها گفتیم و یک لحظه خودمان را یافتیم که داریم از برنامهریزی برای فریز تخمک حرف میزنیم. اینکه چند سال وقت داریم و بهتر است از کی اقدام کنیم؟
فکر میکنم که زیستن، نه تنها در خاورمیانه که در هر جغرافیایی، چیز بسیار عجیبیست.
آنقدر عجیب که ما در میانهی افسردگی و بریدنها، به هر دری میزنیم که ادامه پیدا کنیم.
چون درنهایت زور زندگی از همهی اینها بیشتر است.
البته در اغلب مواقع!
#سارا_آناهید
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
>>Click here to continue<<