TG Telegram Group & Channel
burly | United States America (US)
Create: Update:

رمان: خواب زیبا
...................................

سراغاز تمام راه هایی که میرفت جز پوچی و تباهی به جایی نمیرسید. روز هایش پر از تکرار تکرار تکرار .
تکرار هایی مکرر از هر زمین و آسمانی تنهایی برایش شده بود گریه‌ی بعد از خنده و تمام شب هاش با کابوس های رفتن او تمام و صبح میشد
تا رسیده بود به خشکی چشمش و تنها یک حلقه در دست داشت و گردن بند زیبایی که با امید و عشق برای او خریده بود. فکر او را درگیر چشمان جادویی یار کرده بود و حیران مانده تا دستانش باز شود و ناگهان یار در اغوش او افتد.
زمان زودتر و تند تر از آنچه بخواهد میگذشت و تنها او مانده بود و خاطرات سنگینی که هر ثانیه روز ها او را پیر میکرد روزا های سخت و ناهموار ثانیه های پر درد دقایق های پر از سر و صدا ساعت های پر از اشک.
تنها بدون هیچ وجودی، شومینه تنها تکه گاهم، و سردی تنم را میترساند و این گونه بود‌ که یادم آمد امروز روزی است که من متولد شده ام و حتی کسی نیست بهم این را تبریک بگوید بغض کنان اشک هایم به سوی گونه های جاری و بر لبانم میسوزند ذهنم گرم خنده ها و خاطرارت او شده بود در کنار قاب عکسش که در دستانم به خواب رفته بودم ناگهان صدای تق تق دری آمد از خواب پریدم و وحشت زده مات و مبهوت مانده بودم که دیدم صدایی می آید میگوید منم باز کن به سوی در شتابان رفتم که چشمانم کسی را دید که باورش کاملا سخت و ناممکن بود او بود خودش بود محتاج به دستانش بودم او آمد با کیک تولدی که در انتظارش نشسته بودم آمد دستان گرمش را در بین دستانم حس میکردم و چشمانم بجای اشک پر از خنده های رنگین شده بود.
چه زیبا من در کنار تو شومینه اجاقی روشن کیک تولد و دستان گرم رو بر روی صورتم و سری که رو پاهایش خوابیده بود.
شروع کرد برایم به قصه گفتن قصه کوتاه و غمگین کننده ای که مرا از خواب بیدار کرد
دیگر سرم روی پاهایش نبود بجای دستان گرمش بر روی صورتم اشک های سرد قلدین زده بودند .
دگر صدایش نمی آمد صدای دخترک قصه گو به گمانم خیالی بود آن دختر یا گمانم من دیوانه شده بودم که او را در زندگی خود دیده بودم گمان های مکرری که جوابی ندارند
و همین چند دقیقه را مدیون خواب زیبایی هستم که مرا در فراغ راه یار قرار داد راهی که مرا از خواب بیدار، دستان گرم یار و قصه گفتن او
و این است زندگی ناگهان با یک پلک بهم خوردن هر آنچه که بوده است عوض و عوض تر میشود و تمام
و او بود خواب زیبای من که مرا آشفته تر و پریشان تر از چند دقیقه قبلش کرد
من به دنبال درمانی بودم نه دردی
ولی دقایقش که میگذشت فکر مرگ به ذهنم بیشتر از قبل ستور میکرد.
ولی او اشتباهی زیبا بود...!
اشتباهی که مرا برای مردن اشتیاق آور تر میکرد اشتباهی که قلب بی استخوان من را شکست و حتی نمیدانم از چه بگویم از من گریان بدون تو یا از تو خش حال بدون من
نمیدانم قصه این است یا من قصه گوی بدی شده ام ولی آن شب تموم شد
گذشت و گذشت تا کلی زجر و ماکافت رسیدم به همان فردایی که دوباره شبش تکرار دیشب میشد؛
تصمیم گرفتم امروزو خوب با خنده شادی زندگی کنیم پس تصمیم گرفتم قدمی بر دارما همون لباس هایی که اون دوست داشت بپوشم برم همون جایی که بار اول دیدمش درب یک شیرنی فروشی که با مادرش برای گرفتن کیک تولدش رفته بودن رفتم و ساعت ها اونجا نشستم توی افکار خودم درگیر لا به لای موهای بلند زیبای خرمایی رنگ تو بودم که آدمکی دیدم سیگار به دست نمیدانم چه در من گذشت که من هم دلم میخواست که آروم بشم فکر کردم با کشیدن یک نخ سیگار راحت شوم ولی نگو معتادش شدم ولی من قبل از سیگار هم معتاد شده بودم معتاد چشمان تو صدای تو چهره ماه تو و ......
ولی خب زیبا بود شب تولدم معتاد سیگاری شدم که تو باعثش بودی ولی خب بعد از جدایی تو از من چندین بار تورا در همین خیابان های شهر کوچک دیده ام ولی....
چه بگویم تو باید خبر از قلب تنگ من داشته باشی قلبی که مال تو و برای تو میزد
الانم میزند هنوز پا بر جا ایستاده است برای حسرت خوردن و بزرگ شدن برای دیدن تو در این خیابان ها وقتی که گذر میکنی خندان و دلت پیش کسی دیگر است
تو دگر درست نمیشوی عاشق کسی دیگر شده ای و ما فکرمان هنوز درگیر آن چشم و ابروی زیبای تو است
چشمانی که مرا به فراغ عاشقی کشیدن و بعد با دروغ هایشان مرا از خود تو‌ راندن چندین بار التماس کردم که بمانم ولی آنکس که رفت تو بودی خود تو.
پایان میدهم به روز سخت ولی دگر شب آن روز تولدم تکرار دیشب نشد
به این دلیل که یک سیگار یک حسرت بیشتر و یک دل تنگی زیاد تر بهش اضافه شده بود
خب من در شب هایم تنها قدم بر نمیدارم
بلکه با سیگار و فندک و گردن بند زیبایی که برای تو خریدم پرسه میزنم تا دوباره شب را به صبحی تبدیل کنم که برای دیدن تو به آن طرف خیابان پیاده گذر کنم.
بین این روزا هایی که مثل باد گذر میکنند یک اتفاق برای من افتاد
یک روز دیدن تو کنار کسی که توقع آن را نداشتم ولی یهو......

#پارت‌اول

رمان: خواب زیبا
...................................

سراغاز تمام راه هایی که میرفت جز پوچی و تباهی به جایی نمیرسید. روز هایش پر از تکرار تکرار تکرار .
تکرار هایی مکرر از هر زمین و آسمانی تنهایی برایش شده بود گریه‌ی بعد از خنده و تمام شب هاش با کابوس های رفتن او تمام و صبح میشد
تا رسیده بود به خشکی چشمش و تنها یک حلقه در دست داشت و گردن بند زیبایی که با امید و عشق برای او خریده بود. فکر او را درگیر چشمان جادویی یار کرده بود و حیران مانده تا دستانش باز شود و ناگهان یار در اغوش او افتد.
زمان زودتر و تند تر از آنچه بخواهد میگذشت و تنها او مانده بود و خاطرات سنگینی که هر ثانیه روز ها او را پیر میکرد روزا های سخت و ناهموار ثانیه های پر درد دقایق های پر از سر و صدا ساعت های پر از اشک.
تنها بدون هیچ وجودی، شومینه تنها تکه گاهم، و سردی تنم را میترساند و این گونه بود‌ که یادم آمد امروز روزی است که من متولد شده ام و حتی کسی نیست بهم این را تبریک بگوید بغض کنان اشک هایم به سوی گونه های جاری و بر لبانم میسوزند ذهنم گرم خنده ها و خاطرارت او شده بود در کنار قاب عکسش که در دستانم به خواب رفته بودم ناگهان صدای تق تق دری آمد از خواب پریدم و وحشت زده مات و مبهوت مانده بودم که دیدم صدایی می آید میگوید منم باز کن به سوی در شتابان رفتم که چشمانم کسی را دید که باورش کاملا سخت و ناممکن بود او بود خودش بود محتاج به دستانش بودم او آمد با کیک تولدی که در انتظارش نشسته بودم آمد دستان گرمش را در بین دستانم حس میکردم و چشمانم بجای اشک پر از خنده های رنگین شده بود.
چه زیبا من در کنار تو شومینه اجاقی روشن کیک تولد و دستان گرم رو بر روی صورتم و سری که رو پاهایش خوابیده بود.
شروع کرد برایم به قصه گفتن قصه کوتاه و غمگین کننده ای که مرا از خواب بیدار کرد
دیگر سرم روی پاهایش نبود بجای دستان گرمش بر روی صورتم اشک های سرد قلدین زده بودند .
دگر صدایش نمی آمد صدای دخترک قصه گو به گمانم خیالی بود آن دختر یا گمانم من دیوانه شده بودم که او را در زندگی خود دیده بودم گمان های مکرری که جوابی ندارند
و همین چند دقیقه را مدیون خواب زیبایی هستم که مرا در فراغ راه یار قرار داد راهی که مرا از خواب بیدار، دستان گرم یار و قصه گفتن او
و این است زندگی ناگهان با یک پلک بهم خوردن هر آنچه که بوده است عوض و عوض تر میشود و تمام
و او بود خواب زیبای من که مرا آشفته تر و پریشان تر از چند دقیقه قبلش کرد
من به دنبال درمانی بودم نه دردی
ولی دقایقش که میگذشت فکر مرگ به ذهنم بیشتر از قبل ستور میکرد.
ولی او اشتباهی زیبا بود...!
اشتباهی که مرا برای مردن اشتیاق آور تر میکرد اشتباهی که قلب بی استخوان من را شکست و حتی نمیدانم از چه بگویم از من گریان بدون تو یا از تو خش حال بدون من
نمیدانم قصه این است یا من قصه گوی بدی شده ام ولی آن شب تموم شد
گذشت و گذشت تا کلی زجر و ماکافت رسیدم به همان فردایی که دوباره شبش تکرار دیشب میشد؛
تصمیم گرفتم امروزو خوب با خنده شادی زندگی کنیم پس تصمیم گرفتم قدمی بر دارما همون لباس هایی که اون دوست داشت بپوشم برم همون جایی که بار اول دیدمش درب یک شیرنی فروشی که با مادرش برای گرفتن کیک تولدش رفته بودن رفتم و ساعت ها اونجا نشستم توی افکار خودم درگیر لا به لای موهای بلند زیبای خرمایی رنگ تو بودم که آدمکی دیدم سیگار به دست نمیدانم چه در من گذشت که من هم دلم میخواست که آروم بشم فکر کردم با کشیدن یک نخ سیگار راحت شوم ولی نگو معتادش شدم ولی من قبل از سیگار هم معتاد شده بودم معتاد چشمان تو صدای تو چهره ماه تو و ......
ولی خب زیبا بود شب تولدم معتاد سیگاری شدم که تو باعثش بودی ولی خب بعد از جدایی تو از من چندین بار تورا در همین خیابان های شهر کوچک دیده ام ولی....
چه بگویم تو باید خبر از قلب تنگ من داشته باشی قلبی که مال تو و برای تو میزد
الانم میزند هنوز پا بر جا ایستاده است برای حسرت خوردن و بزرگ شدن برای دیدن تو در این خیابان ها وقتی که گذر میکنی خندان و دلت پیش کسی دیگر است
تو دگر درست نمیشوی عاشق کسی دیگر شده ای و ما فکرمان هنوز درگیر آن چشم و ابروی زیبای تو است
چشمانی که مرا به فراغ عاشقی کشیدن و بعد با دروغ هایشان مرا از خود تو‌ راندن چندین بار التماس کردم که بمانم ولی آنکس که رفت تو بودی خود تو.
پایان میدهم به روز سخت ولی دگر شب آن روز تولدم تکرار دیشب نشد
به این دلیل که یک سیگار یک حسرت بیشتر و یک دل تنگی زیاد تر بهش اضافه شده بود
خب من در شب هایم تنها قدم بر نمیدارم
بلکه با سیگار و فندک و گردن بند زیبایی که برای تو خریدم پرسه میزنم تا دوباره شب را به صبحی تبدیل کنم که برای دیدن تو به آن طرف خیابان پیاده گذر کنم.
بین این روزا هایی که مثل باد گذر میکنند یک اتفاق برای من افتاد
یک روز دیدن تو کنار کسی که توقع آن را نداشتم ولی یهو......

#پارت‌اول


>>Click here to continue<<

burly




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)