من معلمی را میشناسم که وقتی سال ۵۳ صحبت کردن از نظام اسلامی و حتی بردن نام بنیاسرائیل (چه برسد به اسرائیل) ممنوع بود و صحبت از قرآن، تحجر؛ ظهر ها مسجد امام حسن مجتبی را آباد کرده بود. آنقدر که دانشجویان پزشکی بدو بدو میرفتند تا بتوانند کلاس درس او را هم کنار کلاسهای دانشگاهشان شرکت کنند.
آن وقت ها از شیوه های نوین آموزش کمتر خبری بود، از ابزارآلات آموزشی یک ترکه میشناختند و یک سطل آب برای تربیت دانش آموز. بزرگترها را هم با باتوم و تفنگ ادب میکردند. خلاقیت مفهومی نداشت و هرچه بیشتر کتک میزدند، ارج و قربشان بیشتر میشد. خیلی عجیب بود یک آخوند ۳۵ ساله، در مسجد، جزوه ای تهیه کند و پرینت کند به تعداد تمام آدم های مشتاق و موقع ورود به آنها بدهد و درس قرآن بگوید؛ به جای نشستن بر منبر، پشت تریبون بایستد؛ و در آخر جلسه هم کسی، آیاتی که درمورد آنها صحبت شده بود را با صوت زیبا بخواند. ولی باز هم نه هر درس قرآنی! از جنبهای به قرآن بپردازد که بیماری هایی که جامعه به آن مبتلا بود را رفع کند. از همان جنبه کاربردی که مشکلات مردم کشورش را حل میکرد. موضوع، از کف جامعه روییده بود و روش، خلاقیت نامعمولی داشت.
حاصل کارش شد طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن و معلم، ماندگار شد در تاریخ.
@basijpsyedu
>>Click here to continue<<