بخشی از مقدمه:
«به نظر من در عکس یادگاری یک نوع حجب و معصومیتی هست که در هیچ نوع عکاسی دیگر نیست. ببینید که چهقدر عکسهای یادگاری در جهان شبیه به هم هستند. همۀ آدمها میخواهند با عکس یادگاری یک تکه از زمان خوشبختی را ابدی کنند و به تعداد همۀ لحظههایی که دیگر شاد نیستند تکثیر کنند. انگار میخواهند به خودشان یادآور شوند که این زمان، زمان خوشبختی من بوده است.»
وقتی به ناشر کتاب پیشنهاد کردم که این نقلقول از بهمن جلالی را در دیباچه بیاوریم گفت «این عکسها شاید به یادگار از سفری و روزی و یاری باشند ولی عکس یادگاری نیستند.» بعد هم شعری از عکاس خواند: «شش لبخند تصنعی به ثبت رسید در یک عکس یادگاری» نمیدانم باید به این ۶۶ عکس گفت پرتره یا عکس یادگاری اما هرچه باشند هیچ چیز تصنعی در آنها پیدا نمیکنم. این آدمها را میشناسم و در تکهای از آن زمان بدون تکرار که نمیدانم زمان خوشبختی بوده یا نه، سهیم بودهام. پس برای من عکس یادگاریاند. خود عکاس هم پای هیچکدامشان را امضا نکرده، در ابعاد بزرگ یا در کتابی چاپشان نکرده و عکس زن روی جلد را سالها در کیف پولش نگه داشته؛ پس شاید برای او هم عکس یادگاری بودهاند.
>>Click here to continue<<
