Channel: ❤ عـاشقیـات ❤
• رابطه واقعی و باثبات این شکلیه:
وقتی دو نفر انسان پخته وارد رابطه واقعی
میشن و عمیقا بهم علاقمند میشن زیباییهایی
رو تجربه میکنن که هیچوقت حسی شبیهش
رو هم نداشتن ، اونا باهم هستن
ولی در عین حال به شدت مستقلن.
انقدر بهم نزدیک هستن که انگار دو نفر اونها
یک نفره ، یک روح در دو بدن ، ولی در عین
حال با قلبشون برای کنار هم بودنشون
برای هدف و مسیرشون تلاش میکنن
با هم هستند ولی به هم محتاج نیستنش
وقتی دو تا انسان پخته عاشق بشن بدون
حس مالکیت ، سیاست ، فریب و دروغ به
هم کمک میکنن تا آزاد باشن ، در کنار هم
رشد کند و به اهدافشون یکی یکی برسن!
وقتی دو نفر انسان پخته وارد رابطه واقعی
میشن و عمیقا بهم علاقمند میشن زیباییهایی
رو تجربه میکنن که هیچوقت حسی شبیهش
رو هم نداشتن ، اونا باهم هستن
ولی در عین حال به شدت مستقلن.
انقدر بهم نزدیک هستن که انگار دو نفر اونها
یک نفره ، یک روح در دو بدن ، ولی در عین
حال با قلبشون برای کنار هم بودنشون
برای هدف و مسیرشون تلاش میکنن
با هم هستند ولی به هم محتاج نیستنش
وقتی دو تا انسان پخته عاشق بشن بدون
حس مالکیت ، سیاست ، فریب و دروغ به
هم کمک میکنن تا آزاد باشن ، در کنار هم
رشد کند و به اهدافشون یکی یکی برسن!
لیستی از فواید بوسیدن
۱= سلامت و بهداشت دهان و دندان
۲= سوزاندن کالری در حد ۲ الی ۶ کالری
۳= تقویت عضلات صورت مثل گونه
۴= افزایش دوپامین و احساس وابستگی و عشق
۵= کاهش فشار خون و کاهش سطح استرس
۶= از بین رفتن علایم آلرژی
۷= افزایش طول عمر
۸= افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس
۹= کاهش اضطراب و بیماری های روانی
۱۰= جلوگیری از بیماری های تنفسی و ریوی
۱۱= بالا رفتن سطح هورمون اکسی توسین
۱۲= آزاد شدن و بالا رفتن سطح هورمون های شادی سرتونین، اکسی توسین و دوپامین
۱= سلامت و بهداشت دهان و دندان
۲= سوزاندن کالری در حد ۲ الی ۶ کالری
۳= تقویت عضلات صورت مثل گونه
۴= افزایش دوپامین و احساس وابستگی و عشق
۵= کاهش فشار خون و کاهش سطح استرس
۶= از بین رفتن علایم آلرژی
۷= افزایش طول عمر
۸= افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس
۹= کاهش اضطراب و بیماری های روانی
۱۰= جلوگیری از بیماری های تنفسی و ریوی
۱۱= بالا رفتن سطح هورمون اکسی توسین
۱۲= آزاد شدن و بالا رفتن سطح هورمون های شادی سرتونین، اکسی توسین و دوپامین
• فقط میخواستن یکم خوش بگذرون و بعد یه مدت فیلشون یاد هندوستان کرده
• شما تونستید ازش بگذرید یا اتفاقی توی زندگیشون افتاده که غرورشون رو شکسته و کی بهتر از اکسشون که یک حامی تمام و کمال بوده ؟!
• احساساتی شده و از نظر روانی مردده
• واقعا دلش میخواد به زندگیش برگردید و دیده زندگی با شما و بدون شما باخته !
• بخاطر یک سری مشکلات زندگیش کشیده کنار و الان که حل شدن میخواد شمارو داشته باشه
• بازی های روانی ای که راه انداخته جواب نداده
• برگشته تا مرحم زخم هاش باشید
• بعد یک بازه زمانی اتفاق های بد رو یادش رفته و فقط چیزای خوب یادش مونده و حالا برگشته
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میخواستم بلد باشم تو را بخندانم، و بلد باشم وقتی غصه داری قانعت کنم به من پناهنده شوی، و وقتی به من می چسبی از تیغ هایم نترسی، و به نوازش انگشتان ملتهبم اعتماد کنی، و در چشمهای من تن برهنهی خودت را ببینی تا بفهمی آتشْبودنت چه دلخواه است. اما گمت کردم.
میخواستم خانهات باشم، تا از خستگیهایت به من بازگردی. میخواستم روزها و شبها صبور و دور بمانم تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم، و در تو گم بشوم بدون علاقهای به پیداشدن. میخواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم، ای زیباترین زائر زشتیهای من. اما گمت کردم.
میخواستم بلد باشم تو را نترسانم. میخواستم دنیای امن تو باشم، جزیرهای که در سفرهای کوتاه آرامشت را آنجا جستجو کنی. میخواستم آدمبرفی سادهی تو باشم در کوچههای کودکیت. تا به دماغ هویجی من بخندی، و شالی برایم بیاوری، و با زغال دو چشم برای من بکشی، و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی، و گنجشک کوچک مستی باشی که از شانهی راستم به شانهی چپم مهاجرت میکند و در راه برای موهای سپیدم لالایی میخواند. اما گمت کردم.
ای دورایستاده از هراس تلخی من، ای بوسهی رخنداده که انتظار آمدنت هنوز رنج زیبای من است، ای ناشناسِ گرم خندان که فکرِ بودنت مستی دیوارهای خانهی من است، گاهی بیدلیل و بیهوا بخند. بگذار فکر کنم آمدهای، دیدهای و رفتهای. و حالا مرا به یاد آوردهای، و تقلای غریبانهام را برای خنداندنت. بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم، من که گریهساز خستهای هستم.
همین.
"دلیل لبخند یکی باش، آدمها دلیل برای گریه دارن."
میخواستم خانهات باشم، تا از خستگیهایت به من بازگردی. میخواستم روزها و شبها صبور و دور بمانم تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم، و در تو گم بشوم بدون علاقهای به پیداشدن. میخواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم، ای زیباترین زائر زشتیهای من. اما گمت کردم.
میخواستم بلد باشم تو را نترسانم. میخواستم دنیای امن تو باشم، جزیرهای که در سفرهای کوتاه آرامشت را آنجا جستجو کنی. میخواستم آدمبرفی سادهی تو باشم در کوچههای کودکیت. تا به دماغ هویجی من بخندی، و شالی برایم بیاوری، و با زغال دو چشم برای من بکشی، و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی، و گنجشک کوچک مستی باشی که از شانهی راستم به شانهی چپم مهاجرت میکند و در راه برای موهای سپیدم لالایی میخواند. اما گمت کردم.
ای دورایستاده از هراس تلخی من، ای بوسهی رخنداده که انتظار آمدنت هنوز رنج زیبای من است، ای ناشناسِ گرم خندان که فکرِ بودنت مستی دیوارهای خانهی من است، گاهی بیدلیل و بیهوا بخند. بگذار فکر کنم آمدهای، دیدهای و رفتهای. و حالا مرا به یاد آوردهای، و تقلای غریبانهام را برای خنداندنت. بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم، من که گریهساز خستهای هستم.
همین.
"دلیل لبخند یکی باش، آدمها دلیل برای گریه دارن."
جای امن من؟
هرجا که تو هستی.
خنده های از تهِ دلم؟
وقتی با تو میخندم.
بهترین حس؟
وقتی بغلت میکنم.
بهترین لحظه های زندگیم؟
وقتی دستاتو میگیرم.
مرگِ من؟
وقتی تو نباشی.
هرجا که تو هستی.
خنده های از تهِ دلم؟
وقتی با تو میخندم.
بهترین حس؟
وقتی بغلت میکنم.
بهترین لحظه های زندگیم؟
وقتی دستاتو میگیرم.
مرگِ من؟
وقتی تو نباشی.
من اصلا بلد نیستم دلداری بدم یهو میگم بیا حالا یکی دو راند بکنمت بهش فکر نکنی
خیلیا هستن تو زندگیامون که وقتی غمگین و ناراحتیم و باهاشون چت میکنیم حالمون بدجور خوب میشه انگار نه انگار همون آدمِ غمگینیم با اینکه فرسنگها از هم فاصله داریم و سخت میشه همو ببینیم اما بدجور حالِ همدیگرو میفهمیم و حواسامون به همه و بدون هم نمیتونیم حتی تصور کنیم، حالا یسریا هستن با اینکه نزدیکن بهت اما تو شرایط سخت هیچجوره نمیتونن حالتو خوب کنن و بفهمنت، حتی اگه شب تا صبح بشینن کنارت و باهات حرف بزنن و بغلت کنن بازم فایده ای نداره برات و نمیتونن ذره ای آرومت کنن، خلاصه که یسری آدما با اینکه ازت دورن و نمیتونی لمسشون کنی اما از همون فاصله دور کلی حس خوب و آرامش بهت تزریق میکنن و در کنارشون قوی هستی و راحت درصورتیکه کسی که بغل دستته نمیتونه این حسِ قشنگو بهت بده.
من هر وقت باهات بداخلاقی کردم بدون که دلتنگیت به پوست و استخونم رسیده.
وگرنه آدم که عزیز خودشو ناراحت نمیکنه، میکنه؟
وگرنه آدم که عزیز خودشو ناراحت نمیکنه، میکنه؟
اگه دیدی به لب و دهنت زل زده؛
ببوسش.
اگه هلت میده و وانمود میکنه قوی تره؛
بغلش کن و نزار تکون بخوره.
اگه یه وقتی باهات بد برخورد میکنه،
و یجوریه که انگار باهات بده.
بگیر بوسش کن و بگو دوسش داری
وقتی خیلی ساکته، ازش بپرس چیشده.
اگه بهت بی محلی میکنه؛
تو بهش توجه کن.
اگه سمتت نمیاد.
تو سمتش برو.
اگه دیدی قیافش بهم ریختس.
بهش بگو چقدر قشنگی.
اگه دیدی داره گریه میکنه؛
بغلش کن و چیزی نگو.
اگه دیدی همینجوری گیج راه میره؛
از پشت بغلش کن و بهش آرامش بده.
اگه دیدی ترسیده.
بهش بگو وقتی پیش منی در امانی.
اگه مدتیه جوابتو نمیده؛
مطمئن شو هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چی خوبه.
و اگه گفت عاشقتم؛
بگو منم عاشقتم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یکی از نخستین اتفاقاتی که بعد از عاشق شدن رخ میدهد، تغییر شدید در خودآگاهی انسان است: «محبوب» شما به قول روان شناسان «معنایی خاص» پیدا میکند، و به موجودی بدیع، منحصر به فرد و بسیار مهم بدل میشود. به قول یکی از مردان دلباخته: «تمام دنیایم تغییر یافته و محور جدیدی پیدا کرده بود به نام مرلین.» توصیف رومئوی شکسپیر از محبوبش موجزتر و پربارتر است: «ژولیت خورشید است.»
HTML Embed Code: