«ای درد!
اگر تو نماینـدهی خدایی که برای آزمایشِ من قدم بر زمین گذاشتهای، تو را میپرستم، تو را در آغوش میکشم و هیچگاه شِکوه نمیکنم. بگذار بَند بَندم از هم بگسلد، هستـیام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبـر میکنم.
در دنیـا به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج میبرم که بیاساسند، این خوشحالیها و ناراحتیها دلیلِ کم ظرفیتی من است! هنوز گرفتارِ زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم. کمندِ درازِ آمال و آرزو بال و پَرم را بسته! اسیر و گرفتار کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.»
خدا بود و دیگر هیچ نبود؛
شهید چمران
@ashaqeh 🍃
>>Click here to continue<<