TG Telegram Group & Channel
آل یمین | United States America (US)
Create: Update:

امروز صبح خبر را در استوری سعید صدراییان دیدم. اصغر پاشاپور به حاج قاسم پیوست. حالم شد حال همان صبح جمعه‌ی خون‌بارِ چندم دی‌ماه. این‌بار با بغضی که در گلو مانده‌است.
آقای اصغر را اولین‌بار پنج، شش سال پیش دیدم. دو‌ نیم‌روز، در حماء. یکی قبل‌تر از آنکه سوار آن‌ تویوتای خرگوشی خاکی رنگ بشویم و‌ با خوف و‌خطر خودمان را برسانیم به حلب، که آن‌وقت‌ها در محاصر بود و بعدتر وقتی باز ازحلب برگشتیم به حماء و پیشتر از آن‌که سوار هواپیمای ارتشی شویم و کف هواپیما را پر کننداز تابوت‌هایی با پرچم‌های سوریه و ایران و روی خیلی‌هاشان نوشته باشد فاطمیون و زینبیون.
بعد از ان گاهی آقای اصغر را در زینبیه یا سیده رقیه می‌دیدم و به خوش و بشی می‌گذشت. و فکر می‌کردم چقدر عجیب که مثل اویی هنوز چون ما زنده است.
آقای اصغر را در گوشه‌ای از کادر بسیاری از تصاویر ضبط شده از عملیات‌های سوریه هم می‌شود پیدا کرد و شناخت حتی اگر صورتش را برای شناخته نشدن محو کرده باشند. چارشانه، قد بلند با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
او ادامه‌ی حاج‌قاسم بود. نسل بعد از فرمانده که اگر می‌ماند و ریش‌هایش سپید می‌شد قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون می‌شد.
در عملیات‌ها نیروهای تحت امرش را فوجِ اصغر می‌گفتند. خودش شده بود یک بِرَند، زنده‌ زنده نامش کار شهید می‌کرد. حالا حتما یک شهید می‌گذارند قبل اسمش. بشود فوج شهید اصغر.
اما این پایان اصغر نیست. اصغر پاشاپور تمام‌نشدنی‌ست. مثل فرمانده‌اش. تا جنگ، این جنگِ شوم باشد او هم هست.
جنگ که تمام شود، اگر روزی تمام شود او بر‌می‌گردد به شهر، برمی‌گردد میان ما با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
#شهید_اصغر_پاشاپور

@alirezaaleyamin

امروز صبح خبر را در استوری سعید صدراییان دیدم. اصغر پاشاپور به حاج قاسم پیوست. حالم شد حال همان صبح جمعه‌ی خون‌بارِ چندم دی‌ماه. این‌بار با بغضی که در گلو مانده‌است.
آقای اصغر را اولین‌بار پنج، شش سال پیش دیدم. دو‌ نیم‌روز، در حماء. یکی قبل‌تر از آنکه سوار آن‌ تویوتای خرگوشی خاکی رنگ بشویم و‌ با خوف و‌خطر خودمان را برسانیم به حلب، که آن‌وقت‌ها در محاصر بود و بعدتر وقتی باز ازحلب برگشتیم به حماء و پیشتر از آن‌که سوار هواپیمای ارتشی شویم و کف هواپیما را پر کننداز تابوت‌هایی با پرچم‌های سوریه و ایران و روی خیلی‌هاشان نوشته باشد فاطمیون و زینبیون.
بعد از ان گاهی آقای اصغر را در زینبیه یا سیده رقیه می‌دیدم و به خوش و بشی می‌گذشت. و فکر می‌کردم چقدر عجیب که مثل اویی هنوز چون ما زنده است.
آقای اصغر را در گوشه‌ای از کادر بسیاری از تصاویر ضبط شده از عملیات‌های سوریه هم می‌شود پیدا کرد و شناخت حتی اگر صورتش را برای شناخته نشدن محو کرده باشند. چارشانه، قد بلند با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
او ادامه‌ی حاج‌قاسم بود. نسل بعد از فرمانده که اگر می‌ماند و ریش‌هایش سپید می‌شد قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون می‌شد.
در عملیات‌ها نیروهای تحت امرش را فوجِ اصغر می‌گفتند. خودش شده بود یک بِرَند، زنده‌ زنده نامش کار شهید می‌کرد. حالا حتما یک شهید می‌گذارند قبل اسمش. بشود فوج شهید اصغر.
اما این پایان اصغر نیست. اصغر پاشاپور تمام‌نشدنی‌ست. مثل فرمانده‌اش. تا جنگ، این جنگِ شوم باشد او هم هست.
جنگ که تمام شود، اگر روزی تمام شود او بر‌می‌گردد به شهر، برمی‌گردد میان ما با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
#شهید_اصغر_پاشاپور

@alirezaaleyamin


>>Click here to continue<<

آل یمین




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)