▪️بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
جرعهریزی بر خاک از آیینهای دینی مغان زرتشتی و مهری در شمار است. غرض از جرعهفشانی یکی سیراب کردن طبیعت است و دیگر شاد کردن روان مردگان که هم امروز در میان زرتشتیان ایران برجاست. چنانکه در آیین کشتی بستن (کمر بستن) به هنگام پیمانبندی و گرویدن به دین زرتشتی، کودکان و نوجوانان را یک پیمانه شراب مینوشانند. این پیمانهها را در یزد «روزین» (روشن) و در کرمان «رویین» میخوانند. جرعهریزی بر یاد رفتگان همچنان در میان زرتشتیان به گونهای برجاست...
پس در میان مغان، جرعهفشانی یک آیین دینی است و انگیزهاش شادی بخشیدن به روان رفتگان است. چنانکه تا نیمههای دوران صفوی، زرتشتیان مردگانشان را با ساز و آواز و پایکوبی به دخمه میسپردند. بهویژه که در این دین مویه و زاری برای درگذشتگان از گناهان بزرگ در شمار است. در متون دینی، از جمله در «صد در بندهشن» آمده است: «شما را مویه نشاید.» در اینباره، ویدنگرن نوشت: یکی از شگفتانگیزترین مشخصات دین زرتشت منع سوگواری است که اهریمنی میداند. آبشخور بادهنوشی به شادی روان مردگان نیز از همین روست.
نیازی به واگفتن نیست که مویه و سوگواری در نزد بیشترین فقها و بزرگان اسلام خوشایند و پسندیده است، بهویژه در نزد اهل تشیع. چنانکه خنده را نکوهیدهاند و خوردن خوراک را به گورستان گناه برشمردهاند. به مثل در روضاتالجنان آمده است: «مکروه است در گورستان خنده کردن، طعام خوردن، چه مقرّر است که آنجا محل حزن و اندوه است.» اما در کشالهٔ تاریخ، گاه افتاد که بزرگان و اهل دانش به این احکام پشت کرده باشند. چنانکه بیهقی گزارش کرد: پسر عمرولیث «فرمان یافت» یعنی درگذشت. بزرگان گرد آمدند. امیر گفت: «بدانید مرگ حق است... جزع و گریستن دیوانگی باشد و کار زنان! به خانهها باز روید و بر عادت میباشید و شاد میزیید که پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد. حاضران دعا کردند و بازگشتند.» آنگاه وکیل را فرمود: «برو مهمانی بزرگ بساز و سه هزار بره و آنچه با آن رود و شراب و آلت آن و مطربان... که فردا بارعام خواهد بود. آگاه کن لشکر و رعایا را از شریف و وضیع.» بیهقی هم [در] داستان بر دار شدن حسنک وزیر نوشت: «چون حسنک را بدیدیم، همگان متحیر شدیم و من از حال بشدم و بوسهل زوزنی بخندید و از اتّفاق شراب در دست داشت، به بوستان ریخت.»...
در جای دیگر حافظ گفت:
اگر شراب خوری جرعهای فکن بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
نیز
ساغری نوش کن و جرعه به افلاک فشان
چند و چند از غم ایام جگر خون باشی
نیز از جرعهنوشی به نام گذشتگان یاد میکند:
بیفشان جرعهای بر خاک و حال اهل شوکت بین
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
در جرعهریزی شاه از جام مرصع به خاک هم سرود:
از جرعهٔ تو خاک زمین درّ و لعل یافت
بیچاره من که پیش تو از جرعه کمترم
در بیتی که خواهد آمد بهجای شراب، گلاب نوشتهاند. علی دشتی، چهبسا به حق، خرده گرفت که اگر بخواهند گلاب بر خاک بریزند چرا دیگر ساقی را بخواهند. «ساقی شراب دارد نه گلاب.» دیگر اینکه گلابدان داریم، امّا جام گلاب نمیشناسم. به هر رو، دل به دریا زدیم و با تکیه بر گفت دشتی، در غزل حافظ شراب را بر جای گلاب نشاندیم:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
حافظ
خنیاگری، می و شادی
هما ناطق، نشر شرکت کتاب، چاپ دوم ۱۳۸۳، بخشهایی از ص ۲۷۰-۲۷۶
@Jahan_Eshraghi
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
>>Click here to continue<<