سلام
حالت خوبه؟
امروز اومده بودم ببینمت ولی تو نیومدی
خیلی منتظرت موندما،خیلی...
چشمم به در خشک شد،جونم به لب رسید،
ولی تو نیومدی.
نمیدونم چندین بار با صدای پاهای یکی
دلم ریخت که شاید تو باشی،
نمیدونم چندصد بار ساعتو نگاه کردم،
اینم نمیدونم که این چندمین بار بود تو این
چند ماه که به هر دری زدم واسه دیدنت،
انگار همهی درا قفله،
مغزمم قفل کرده ولی حقیقتا خسته نشدم،
هنوز میتونم کوچه هارو گز کنم واسه دیدنت،
هنوز میتونم برای چند دقیقه دیدنت خیابونای
این شهرو بالا پایین کنم.
از دور میبوسمت غریبِ آشنایِ من...
>>Click here to continue<<