TG Telegram Group & Channel
abasmanesh.com | United States America (US)
Create: Update:

من برای خوشایند بیشتر ایشان یک جلسه از همین دوره 12 قدم رو بهش دادم و گفتم این محصول استاد است. بیا این فایل رو ببین. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که ایشان با غضب و ناراحتی شدیدی نزد من آمد و گفت:
این چه فایلی است که به من دادی؟ این رو از کجا دزدیده ای؟؟ من این فایل رو گوش نمیکنم ! مگر نمیبینی که استاد می گوید راضی نیست؟ چطور شما فایل های خریدنی استاد را بدون پرداخت بها گوش میکنی؟ همچنین ادامه داد: امیر من میدانم که شما چقدر از نظر کسب و کار و مال درست و حق دیگران دقت نظر داری. من فقط مانده ام چطور خود را قانع کرده ای حق چنین استاد مهربان و دلسوز را که صدها فایل رایگان با عشق و محبت در سایت خود ارائه کرده و حلال و طیب و طاهر است را رها کنی و سراغ یک فایل حرامی و سرقتی بروی؟؟
دروغ چرا، همانجا طوری بر خود لرزیدم و طوری از خواب غفلت بیدار شدم که خودم از خودم منزجر شدم که: آخر پسر تو چطور تمام محصولات استاد را بدون پرداخت بها کلام به کلام گوش کردی و بارها و بارها صحبت استاد را در اول فایل ها شنیدی که می گویند راضی نیستند اما کوچکترین اثری در تو نداشت ولی همسرت با اولین بار که به این کلام رسید، فوری قطع کرد و دیگر حتی یک ثانیه اضافه تر هم ادامه نداد؟!
از همسرم خجالت میکشیدم. طوری شد که دو سه ماهی بکل دستم نمی رفت هیچ فایلی از استاد پخش کنم. حتی از تصویر شما استاد گرامی هم خجالت میکشیدم. بهرحال زمان میگذشت و تمام وضعیت های منفی و بدی که بخشی از آن را توضیح دادم ادامه داشت تا 1 تیر سال 1402.
در این تاریخ گویی یک طوفان روحی در من بوجود آمده باشد تصمیم گرفتم راهی درست را برای زندگی خودم انتخاب کنم و مجددا ولی این دفعه از راه درست شروع کنم .
در فایل هایی از شما استاد بزرگوارم شنیده بودم که: اگر میخواهی شروع کنی باید از همین الان شروع کنی. فردا، شنبه، سر هفته، سر ماه و… دیر است. باید با همین امکاناتی که همین الان در دست داری شروع کنی. اولین قدمی که به ذهنت میرسد همان هدایت الهی و همان کار درست است. همین الان اولین قدم را بردار، خود راه بگویدت که چون باید رفت.
قربان کلام و صدای شما استاد. تمام فرمایشات پیامبر گونه شما لحظه به لحظه در گوشم زنگ میزند و چشمم را خیس مینماید. فرموده بودید : در هر کاری که میخواهید وارد بشوید، ابتدا مدتی به عنوان کارگر یا کارآموز در آن کار، برای دیگران کار کنید. اینطوری با هزینه و امکانات آن فرد می توانید کم و کیف آن شغل را فرا بگیرید.
به ذهنم آمد دوست معماری دارم که به تازگی یک کار اجرایی ساختمان را شروع کرده است. گفتم زنگ میزنم به ایشان و از او میخواهم به عنوان کارآموز به صورت رایگان من را سر آن کار بپذیرد. در همین افکار بودم که ناگهان موبایل ام زنگ خورد . معمار بود! گفت : جناب کاظمی زنگ زدم ببینم ملک کلنگی پیدا کردی یا نه؟
گفتم : وای معمار همین الان میخواستم با شما تماس بگیرم. گفت بلند شو بیا فلان مکان سرکار ببینمت . فورا رفتم . به او گفتم که میخواهم پایلوت سرکار شما بیایم و میخواهم طبق توصیه استادم در فضا و محیط کاری که قصد شروع آن را دارم قرار بگیرم. معمار بسیار خوشحال شد و با روی باز پذیرفت. قرار شد از صبح 10 تیر شروع کنم.
اولین معجزه صحبت های استاد نه پس از سالها گوش دادن به محصولاتی که غیر قانونی به دستم رسیده بود، بلکه فقط پس از مدت کوتاهی از پشیمانی واقعی از آن رفتار و شروع رفتار درست و مسیر درست اتفاق افتاد.
از همان تاریخ به خودم قول دادم که با همان فایل های هدیه وبسایت استاد شروع کنم . قرار گذاشتم که کلام به کلام فایل ها و رهنمود ها را به گوش جان و دست عمل و ساخت باورها بر آن پایه گوش کنم. گفتم اگر استاد این فایل ها را ارائه کرده، پس از همین ها باید بتوانیم نتیجه بیرون بکشیم و اگر تاکنون من و شاید افرادی نتوانسته ایم، این اشکال از خودمان است. باید اشکال کار را در خودمان بیابیم و رفع نماییم.
از همان روز کل روح و روان من دستخوش تغییر شد. البته در ظاهر شاید اتفاق خاصی هم نیفتاده بود. من به رایگان سر کاری میرفتم که سالها پیش خودم مالک و سازنده آن بودم. این شروع کمی حس حقارت هم بمن میداد. ولی آن شرایط را استناد دادم به روزی که استاد بزرگم از کسب و کار عالی شخصی در قم دست کشید و از یک کارگری ساده در یک کار طاقت فرسا و سنگین در هوای گرم و شرجی بندرعباس شروع کرد. اگر استاد این کار را کرده، پس چرا برای من خوب نباشد؟!
حالم عالی شده بود. همان فایل های رایگان را با جان دل گوش میکردم . فایل هایی که تقریبا همه را از بر بودم. روحیه و باورها را با آن فرمایشات میساختم، نیرو و امید میگرفتم و با قدرت جلو میرفتم .
چند ماهی گذشت. اتفاقاتی برایم افتاد که واقعا از قدرت نوشتن آنها عاجزم. فقط اکتفا کنم به اینکه تغییرات عجیبی روز به روز در همه چیز من رخ میداد.
ایمانی که در وجود من تقریبا از بین رفته بود، بازگشت؛

من برای خوشایند بیشتر ایشان یک جلسه از همین دوره 12 قدم رو بهش دادم و گفتم این محصول استاد است. بیا این فایل رو ببین. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که ایشان با غضب و ناراحتی شدیدی نزد من آمد و گفت:
این چه فایلی است که به من دادی؟ این رو از کجا دزدیده ای؟؟ من این فایل رو گوش نمیکنم ! مگر نمیبینی که استاد می گوید راضی نیست؟ چطور شما فایل های خریدنی استاد را بدون پرداخت بها گوش میکنی؟ همچنین ادامه داد: امیر من میدانم که شما چقدر از نظر کسب و کار و مال درست و حق دیگران دقت نظر داری. من فقط مانده ام چطور خود را قانع کرده ای حق چنین استاد مهربان و دلسوز را که صدها فایل رایگان با عشق و محبت در سایت خود ارائه کرده و حلال و طیب و طاهر است را رها کنی و سراغ یک فایل حرامی و سرقتی بروی؟؟
دروغ چرا، همانجا طوری بر خود لرزیدم و طوری از خواب غفلت بیدار شدم که خودم از خودم منزجر شدم که: آخر پسر تو چطور تمام محصولات استاد را بدون پرداخت بها کلام به کلام گوش کردی و بارها و بارها صحبت استاد را در اول فایل ها شنیدی که می گویند راضی نیستند اما کوچکترین اثری در تو نداشت ولی همسرت با اولین بار که به این کلام رسید، فوری قطع کرد و دیگر حتی یک ثانیه اضافه تر هم ادامه نداد؟!
از همسرم خجالت میکشیدم. طوری شد که دو سه ماهی بکل دستم نمی رفت هیچ فایلی از استاد پخش کنم. حتی از تصویر شما استاد گرامی هم خجالت میکشیدم. بهرحال زمان میگذشت و تمام وضعیت های منفی و بدی که بخشی از آن را توضیح دادم ادامه داشت تا 1 تیر سال 1402.
در این تاریخ گویی یک طوفان روحی در من بوجود آمده باشد تصمیم گرفتم راهی درست را برای زندگی خودم انتخاب کنم و مجددا ولی این دفعه از راه درست شروع کنم .
در فایل هایی از شما استاد بزرگوارم شنیده بودم که: اگر میخواهی شروع کنی باید از همین الان شروع کنی. فردا، شنبه، سر هفته، سر ماه و… دیر است. باید با همین امکاناتی که همین الان در دست داری شروع کنی. اولین قدمی که به ذهنت میرسد همان هدایت الهی و همان کار درست است. همین الان اولین قدم را بردار، خود راه بگویدت که چون باید رفت.
قربان کلام و صدای شما استاد. تمام فرمایشات پیامبر گونه شما لحظه به لحظه در گوشم زنگ میزند و چشمم را خیس مینماید. فرموده بودید : در هر کاری که میخواهید وارد بشوید، ابتدا مدتی به عنوان کارگر یا کارآموز در آن کار، برای دیگران کار کنید. اینطوری با هزینه و امکانات آن فرد می توانید کم و کیف آن شغل را فرا بگیرید.
به ذهنم آمد دوست معماری دارم که به تازگی یک کار اجرایی ساختمان را شروع کرده است. گفتم زنگ میزنم به ایشان و از او میخواهم به عنوان کارآموز به صورت رایگان من را سر آن کار بپذیرد. در همین افکار بودم که ناگهان موبایل ام زنگ خورد . معمار بود! گفت : جناب کاظمی زنگ زدم ببینم ملک کلنگی پیدا کردی یا نه؟
گفتم : وای معمار همین الان میخواستم با شما تماس بگیرم. گفت بلند شو بیا فلان مکان سرکار ببینمت . فورا رفتم . به او گفتم که میخواهم پایلوت سرکار شما بیایم و میخواهم طبق توصیه استادم در فضا و محیط کاری که قصد شروع آن را دارم قرار بگیرم. معمار بسیار خوشحال شد و با روی باز پذیرفت. قرار شد از صبح 10 تیر شروع کنم.
اولین معجزه صحبت های استاد نه پس از سالها گوش دادن به محصولاتی که غیر قانونی به دستم رسیده بود، بلکه فقط پس از مدت کوتاهی از پشیمانی واقعی از آن رفتار و شروع رفتار درست و مسیر درست اتفاق افتاد.
از همان تاریخ به خودم قول دادم که با همان فایل های هدیه وبسایت استاد شروع کنم . قرار گذاشتم که کلام به کلام فایل ها و رهنمود ها را به گوش جان و دست عمل و ساخت باورها بر آن پایه گوش کنم. گفتم اگر استاد این فایل ها را ارائه کرده، پس از همین ها باید بتوانیم نتیجه بیرون بکشیم و اگر تاکنون من و شاید افرادی نتوانسته ایم، این اشکال از خودمان است. باید اشکال کار را در خودمان بیابیم و رفع نماییم.
از همان روز کل روح و روان من دستخوش تغییر شد. البته در ظاهر شاید اتفاق خاصی هم نیفتاده بود. من به رایگان سر کاری میرفتم که سالها پیش خودم مالک و سازنده آن بودم. این شروع کمی حس حقارت هم بمن میداد. ولی آن شرایط را استناد دادم به روزی که استاد بزرگم از کسب و کار عالی شخصی در قم دست کشید و از یک کارگری ساده در یک کار طاقت فرسا و سنگین در هوای گرم و شرجی بندرعباس شروع کرد. اگر استاد این کار را کرده، پس چرا برای من خوب نباشد؟!
حالم عالی شده بود. همان فایل های رایگان را با جان دل گوش میکردم . فایل هایی که تقریبا همه را از بر بودم. روحیه و باورها را با آن فرمایشات میساختم، نیرو و امید میگرفتم و با قدرت جلو میرفتم .
چند ماهی گذشت. اتفاقاتی برایم افتاد که واقعا از قدرت نوشتن آنها عاجزم. فقط اکتفا کنم به اینکه تغییرات عجیبی روز به روز در همه چیز من رخ میداد.
ایمانی که در وجود من تقریبا از بین رفته بود، بازگشت؛


>>Click here to continue<<

abasmanesh.com




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)