- بهتاش جان میفهممت از صمیم قلبم، این بزرگترها یادشون میره بعضی وقتها ما چیکاره ایم یا چیکار کردیم؛ مثلا تو دروازه بان نساجی بودی، کمچیزی نیست... یا مثلا من هفت سال برای کارم زحمت کشیدم و درآمدم از کار کارمندی خیلی بیشتره ولی بزرگترا نمیبیننش ؛ حتی از نظرشون کار ندارم... نمیدونم چجوریه صلاحمو میخوان یا چجوریه داستان؟ اما که من میفهممشون ولی هیچوقت نمیتونم حرفمو بهشون بزنم چون فقط جمله ی اول مخالفتم رو نشون بدم، پسر بدی میشم که نمیتونم اونارو درک کنم؛ بگذریم... خوب مارو یاد خودمون آوردی اما کاش تو هم کمی احترام رو حفظ میکردی...
Create: Update:
>>Click here to continue<<
TheoryLand | تئوری لند

Share with your best friend
VIEW MORE