TG Telegram Group Link
Channel: Blue Butterfly
Back to Bottom
عشق سلطنت و استغنا به معشوق داد و مذلت و افتقار به عاشق، عاشق مذلت از عزت عشق کشد نه از عزت معشوق.

#فخرالدین_عراقی

@SustainedBlueButterfly
تفکر و اندیشه کردن همان چیزی است که سرخوردگی را قابل تحمل می‌کند، و سرخوردگی است که تفکر را ممکن می‌سازد. اندیشیدن به‌جای اجتناب از سرخوردگی، آن را تعدیل می‌کند، زیرا ابزاری است که از طریق آن می‌توانیم از مرحله‌ی احساس سرخوردگی پا به مرحله‌ای بگذاریم که درنگ کنیم و ببینیم چه‌کاری می‌توانیم برای سرخوردگی انجام دهیم و چنان کنیم. آنچه فروید «کنش آزمایشی در فکر» می‌نامد و شاید ما بتوانیم آن را «تصور» بنامیم‌ که ما را به‌سمت کنش واقعی در واقعیت می‌کشاند.

#توسعه_فردی
@SustainedBlueButterfly
اغلب در جمع افرادی حضور داریم که با جملات به ظاهر امیدوارانه‌ی خود به ما آرامش می‌دهند. در حقیقت ما خودمان در جستجوی آرامش نیستیم بلکه هنگامی که با مشکلی مواجه می‌شویم، به افرادی پناه می‌بریم که می‌گویند: « تقصیر تو نیست.» آن‌ها ما را به اِشکال کار خود واقف نمی‌سازند، بلکه با این گونه جملات ما را فریب می‌دهند. حالا ما چرا باید خود را با شنیدن این جملات فریب دهیم؟ چرا نباید گاهی خود را مقصر بدانیم و بر اساس آن در جست‌وجوی راهی باشیم که با مشکلاتمان مقابله کنیم؟

#اندرو_متیوس
@SustainedBlueButterfly
عشق زیباست؛ اما کافی نیست:

می‌توانید در زندگی خود عاشق افراد زیادی شوید. می‌توانید عاشق افرادی شوید که برایتان مناسب‌اند یا مناسب نیستند. می‌توانید به‌ شیوه‌های سالم و ناسالم عاشق شوید. می‌توانید در جوانی یا در ایام پیری عاشق شوید.عشق منحصر‌به‌فرد نیست. عشق خاص نیست. عشق کمیاب نیست؛ اما عزت‌نفس این‌گونه است، و همچنین شأن و توانایی‌تان در اعتماد کردن.

به‌طور بالقوه در طول زندگی‌تان، ممکن است عشق‌های زیادی داشته باشید؛ اما وقتی عزت‌نفس، شأن، یا توانایی‌تان در اعتماد کردن را از دست می‌دهید، به‌دست‌آوردن مجدد آن‌ها کار بسیار دشواری است.

عشق تجربه‌ای فوق‌العاده است. یکی از بزرگترین تجاربی است که زندگی به ما تقدیم می‌کند و چیزی است که همه باید آرزوی احساس‌ کردن آن و لذت‌ بردن از آن‌ را داشته باشند؛ اما عشق مانند هر تجربه‌ی دیگری، ممکن است سالم یا ناسالم باشد. مانند هر تجربه‌ی دیگر، نباید اجازه بدهیم هویت‌‌مان یا اهداف زندگی‌مان را تعریف کند.

نباید اجازه بدهیم نابودمان کند. نباید هویت و ارزش خودمان را قربانی‌اش کنیم؛ چون وقتی این‌کار را بکنیم، هم عشق را از دست می‌دهیم و هم خودمان را. در زندگی، به چیزهایی بیشتر از عشق نیاز دارید. عشق عالی است، عشق ضروری است، عشق زیباست؛ اما عشق کافی نیست.

👤 #مارک_منسن

@SustainedBlueButterfly
| ۱۸ شهریور؛ سالروز درگذشت جلال آل احمد |

بیزارم از هرکس و هرچیزی که شأن آدمی را تنزل دهد، و بیزارم از هرکس و هرچیزی که بخواهد از خرد او، از اعتمادبه‌‌نفس او و از چالاکی‌اش بکاهد؛ چون نمی‌پذیرم که خرد، همواره ملازم کندی و بی‌اعتمادی باشد.

@SustainedBlueButterfly
قدرت اراده مانند ماهیچه است و مثل ماهیچه‌های بدن‌تان، قدرت اراده‌تان هم بر اثر استفاده‌ی مکرر کم‌توان می‌شود. هر وقت یک تصمیم می‌گیرید، گویی مجموعه‌ای از حرکات ورزشی را دوباره در باشگاه انجام می‌دهید. درست همانند ماهیچه‌های‌تان که بعد از چندین تمرین ورزشی خسته می‌شوند، قدرت اراده‌تان نیز با تصمیم‌گیری‌های مکرر کم می‌شود.

#سبک_زندگی
@SustainedBlueButterfly
هر بار که تعلل می‌کنید تا عادتی ذهنی به وجود آورید، سعی کنید میل‌تان به انجام ‌ندادن آن کار یا میل قوی‌تر برای انجام ‌دادن فعالیتی دیگر را تشخیص دهید. حتی شاید بخواهید از خودتان بپرسید الان کدام حس قوی‌تر است: آیا مشکل این‌جاست که به کار دیگری تمایل بیش‌تری دارید (مثلاً چیزی بخورید، گوشی‌تان را چک کنید، چرت بزنید) یا می‌خواهید از کاری که باید انجامش دهید طفره بروید، چون فکر می‌کنید سخت، دردناک یا خسته‌کننده است؟ این آگاهی برای پیشرفت لازم است. پس اگر احساس می‌کنید تعلل نقطه‌ ضعف شماست، قبل از برطرف‌کردن مشکل‌تان؛ به‌دست‌آوردن این آگاهی را در اولویت خود قرار دهید.

#توسعه_فردی
@SustainedBlueButterfly
ساده بودن، آسان بودن نیست. خیلی هم دشوار است. تو بی‌نقاب، بی‌پرده و راحت باشی و همزمان، قوی باشی و حس‌گرهایت هم کار کند. دور از تفرعن و تکبر، حرف بزنی. ساده بیایی، ساده بروی. سادگی، شفافیت است و ربطی به ساده‌لوحی و حماقت ندارد. سادگی در خود سکوتی دارد. آدم اگر پُر باشد، دلیلی برای پیچیده نشان دادن خود ندارد، دلیلی برای عوض کردن خود و نقاب‌گرفتن ندارد‌. پیچیدگی‌های ساختگی، همه از ضعف است. نیچه گفته بود: آب را گل‌آلود می‌کنند تا عمیق به نظر برسد.

#معین_دهاز
@SustainedBlueButterfly
پرنده‌اى
به گوشه پوسيده آسمان نوک می‌زند
آيا می‌خواهد زيباتر بميرد؟
آيا براى مردن هميشه بايد بر زمين افتاد؟
آيا خاک
دهان مُرده‌ها را پُر می‌كند كه...
آنچه اينجا ديده‌اند را نگويند؟
پنجره را باز می‌كند
دليل ماه را نمی‌فهمد
دليل آسمانِ اين همه خالى را نمی‌فهمد

#گروس_عبدالملكيان
@SustainedBlueButterfly
باید در خودت، یک گوشه‌ای از وجودت، آدمی ساخته باشی که در روزهای سخت، نیازی به پناه بردن به هیچ‌‌کجا و هیچ‌کس نداشته باشد.

#غسان_کنفانی
@SustainedBlueButterfly
اگه فیلم «شبگرد» رو دیدید؛ ما در این نقد سعی کردیم نگاه روان‌شناختی به این فیلم داشته باشیم.

دنی گیلروی، نویسنده و کارگردان فیلم «شبگرد» به خوبی توانسته از «لویس بلوم» شخصیتی بسازد که از نقطه صفر شروع به کار می‌کند و مراتب گذران مراحل سخت کاریش را تا وقتی که به نقطه اوج می‌رسد به نحو احسن به تصویر بکشد. این فیلم پروسه‌ی رشد و نمو یک هیولا و به امپراطوری رسیدن‌اش است.

لوئیس بلوم مطرود جامعه، تنها و منزوی ولی بسیارباهوش و فرصت‌طلب جلوه می‌کند. جامعه آن قدر بلوم را دست کم گرفته که برای دیده شدن، ممکن است هر جنایتی را مرتکب شود. در چنین شرایطی کارگردان بخش خبری نوبت صبح - شبکه ی تلویزیونی محلی، اولین کسی است که او را تحویل می‌گیرد. لوئیس بعد از کسب توجه نیتا و چند دلار دستمزد، دیگر هیچ فکری به جز تهیه‌ی خوراکِ میخکوب‌کننده برای واحد خبری ندارد؛ در حالی‌که به کمترین ارزش‌های اخلاقی و انسانی پایبند نیست و هر حادثه‌ی خونبار و دردناکی را فقط و فقط به چشم یک خبر برای فروش می‌بیند.

آقای گیلروی در فیلمش هشدار می‌دهد که برای جاه‌طلبی هرگز نقطه‌ی پایانی نمی‌توان متصور بود. شبگرد نخست، رسانه‌های خبری و در وهله‌ی دوم دنیای مجازی را به نقد می‌کشد. بلوم یک کاراکتر ضداجتماعی، خارج از رفتارهای استاندارد اجتماعی، و بی‌وجدان است که رفتارهای جنایی و وحشتناکی را برای رسیدن به منفعت شخصی‌اش دنبال می‌کند. او لبخندی مصنوعی و حرف‌هایی پر زرق‌وبرق برای افراد دارد که از اینترنت حفظشان کرده و به قصد تأثیرگذاری بر مخاطبینش بی‌وقفه آن‌ها را بلغور می‌کند.‌

او خالی از هرگونه احساس همدلی، انسان‌دوستی‌ یا حتی پشیمانی‌ست؛ میزان خودخواهی‌ و طمعش آن‌قدر بالاست، که برای داشتن چیزهایی که می‌خواهد حتی حاظر به صحنه‌سازی و کشتن همکار خودش شد، تا بتواند فیلمی برای اخبار بگیرد و با آن شرکت خودش را راه‌اندازی کند. اما لو بلوم به دلیل هوش خاص، یا سخن‌وری فوق‌العاده‌اش یا حتی به این دلیل که ایده‌ای درخشان دارد، برنده نمی‌شود. او یک زالو است که بارها و بارها خون دیگر افراد را می‌مکدتا خودش رشد و نمو کند.

#نقد_فیلم
@SustainedBlueButterfly
| ۱۵اکتبر؛ زادروز نیچه |

اکنون بر من آشکار شد که انسان، آن‌گاه که به دنبالِ واعظانِ فضیلت می‌رفت، از همه بیش به دنبال چه می‌رفت: به دنبال خوابِ خوش می‌رفت؛ و فضیلت‌های خواب‌آور برای آن.

@SustainedBlueButterfly
اگر هوشیاری و خودآگاهی اجتماعی به شکل ویژگی عمومی یک ملت و نه فقط در حد یک فرد درآید، آنگاه جامعه به یک ابزار دفاعی قدرتمند علیه شیادی عناصر و عوامل عوام فریب و بر ضدفردسالاری استبدادی مسلح خواهد بود. برای ایجاد تغییر و تحول، یک فرد، هرچه بیشتر به کار و کوشش و تلاش بپردازد، به همان میزان نیازش به معجزه کمتر می‌شود و هرچه کمتر به معجزه نیاز داشته باشد، کمتر به انتظار آن می‌نشیند. تنها کسانی به سحر و معجزه روی می‌آورند که منتظر وقوع آن هستند.

#مانس_اشپربر
@SustainedBlueButterfly
«کارگرایی» عاملی است که به طرز شگفت‌آوری بر منحرف ساختن ذهنتان از مشکلات عاطفی و معنوی تأثیر دارد. بسیار آسان است که از نظر عاطفی دوری گزینید و از نظر اخلاقی منزوی شوید؛ کمتر به اطرافیان خود نزدیک شوید و در برابرشان آسیب‌پذیر باشید؛ به دور جنگل تاریک نهفته در اعماق خود دیواری بکشید، به تدریج اوج و فراز و نشیب‌های خود را کم کنید و به سادگی در حالتی خنثی زندگی کنید؛ اما ذهنتان را از مشکلاتی که دارید، دور می‌کند، و مانع از حل شدن آن‌ها می‌شود.

#سبک_زندگی

©Join |
They're Not People
Hans Zimmer
مردم ‏از واقعیت هولناک به رویا‌ها پناه می‌برند. اما اگر رویا خود محل ضایعه باشد چه؟ اگر کسی در اوهام خویش گرفتار ‌باشد، آن‌وقت چه؟

@SustainedBlueButterfly
| ۲۲اکتبر؛ درگذشت رولو می |

این متن، روایتگر داستانی جالب از اروین یالوم و رولومی است.

رولو مردی بود بلندقد، استوار و خوش‌تیپ که نزدیک به هفتاد ساله‌ست؛ او بلوز یقه‌اسکی سفید یا طلایی پوشیده بود، با یک ژاکت چرمی نازک، اتاق کار و مطالعه‌اش درست کنار اتاق نشیمن بود. او هنرمند خوبی بود و چندتا از نقاشی‌های دوران جوانی‌اش را به دیوار آویزان کرده بود. مخصوصا یکی از آن‌ها را خیلی تحسین می‌کردم که کلیسای منار‌ بلند مین‌سن‌میشل در فرانسه بود (پس از مرگش همسرش، جورجیا، آن نقاشی را به من داد و من هر روز در دفترم آن را می‌بینم).

حالا بعد از چهل سال، جزئیات جلسات درمانم با رولو می را به سختی به یاد می‌آوردم؛ فقط این را می‌دانم که تمرکز من بر افکار مربوط به مرگ بود و رولو، هرچند با عذاب، از بحث کردن پیرامون این افکار وحشتناک من شانه خالی نمی‌کرد.

ادامه‌ی ارتباط میان درمانگر و بیمار پس از پایان دوره‌ی درمان کاری، نامعمول و اغلب مسئله‌ساز است؛ ولی در این مورد به نفع هر دو طرف ماجرا تمام شد. ما به دوستان خوبی تبدیل شدیم و دوستی‌مان تا زمان مرگ او ادامه داشت. هرازگاه در کاپری، رستوران محبوب او در تیبورون، با هم نهار می‌خوردیم و چندین‌بار درمانم با او را بازبینی کردم. هر دو می‌دانستیم او برای من بسیار مفید است، ولی سازوکار فایده‌اش برایم مثل یک راز باقی ماند. او بارها به من گفت «می‌دونم توی اون درمان یه چیزی ازم می‌خواستی، ولی نمی‌دونستم اون‌چیز چیه و چطوری باید بهت بدم».

حالا که به عقب نگاه می‌کنم فکر می‌کنم که رولو، حضورش را به من ارائه کرد؛ او بدون اندکی تأمل در جاهای تاریک همراهی‌ام کرد و آن حس پدری‌ای را که خیلی خوب بود و خیلی به آن نیاز داشتم، در اختیارم گذاشت. او مردی بزرگتر از من بود که مرا درک می‌کرد و می‌پذیرفت. وقتی دست‌نویس روان‌درمانی اگزیستانسیال را خواند به من گفت که کتاب خوبی است و جمله‌ای بسیار مبالغه‌آمیز برای پشت جلدش نوشت.

در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، وقتی رولو هشتاد ساله شده بود، دچار حملات گذرا می‌شد و ساعت‌ها احساس سردرگمی و اضراب می‌کرد که گاهی یکی دو روز طول می‌کشید؛ گاهی که این اتفاق خیلی شدید می‌شد، جورجیا به من تلفن می‌زد و من به دیدن رولو می‌رفتم، با او حرف می‌زدم و تا تپه‌ی پشت خانه‌اش با او قدم می‌زدم. حالا که خودم هشتادوپنج سال دارم، اضطراب او را کاملاً درک می‌کنم. من لحظات گیجی گذرایی دارم که نمی‌دانم کجا هستم و چه می‌کنم. این دقیقاً چیزی بوده که رولو تجربه می‌کرده؛ البته نه برای چند لحظه، که برای چند ساعت یا چند روز؛ ولی او کارش را تا آخرین دم ادامه داد.

در اواخر عمرش، در یکی از سخنرانی‌های عمومی‌اش شرکت کردم؛ سخنرانی‌اش مثل همیشه قوی بود، لحنش طنین‌دار و روان بود، ولی اواخر جلسه داستانی را که چند دقیقه پیش از آن تعریف کرده بود، تکرار کرد.

یک شب جورجیا زنگ زد و گفت رولو احتمالاً نفس‌های آخرش را می‌کشد و از ما خواست که بی‌معطلی به آن‌جا برویم. سراسر شب ما سه نفر به نوبت بر بالین رولو نشستیم، رولو به‌هوش بود و دچار آماس ریوی شده بود و به سختی نفس می‌کشید. گاهی نفس‌های عمیق و بلند می‌کشد و بعد تنفسش کوتاه‌تر و سطحی می‌شد. درنهایت وقتی بر بالینش نشسته بودم و شانه‌اش را لمس می‌کردم، آخرین دم تشنجی‌اش را فرو داد و مرد.

@SustainedBlueButterfly
شوریده شیرازی، در هفت‌سالگی به علت ابتلا به بیماری آبله، از هردو چشم نابینا و چهره‌اش آبله‌گون شد. او در توصیف چهره خود چنین سروده‌ است:

وه از این گونه‌ام، ماشاالله             
دیده‌ام نیست که در آینه خود را نگرم
خلق خندند چو من وصف رخ خویش کنم
خود بگوشم شنوم، آخر کورم، نه کرم
گو بخندید که گر زشتم در چشم شما
در بر مادر خود، خوب چو قرص قمرم
گاه سوزد همی اسپند و دعایم گوید
که هماره به عزیزی زی، زیبا پسرم

#شوریده_شیرازی

@SustainedBlueButterfly
| ۲۵ اکتبر؛ روز هنرمند |

روز جهانی هنرمند توسط کریس مک کلور، هنرمند کانادایی که در سبک معروف به «رئالیسم رمانتیک» تخصص دارد، تأسیس شد. نقاشی‌های او راهی برای بیان دیدگاه‌های رئالیستی رمانتیک او در مورد زندگی بود که او را به یکی از مهم‌ترین هنرمندان کانادا تبدیل کرد. او این روز را خلق کرد تا به دنیا، هنر را بشناسد و تمام راه‌هایی را که هنرمندان دیدگاه خاص خود را زنده می‌کنند جشن بگیرد. هدف این روز افزایش آگاهی نسبت به مشارکت دائمی هنرمندان در جامعه است. صرف نظر از شکل هنری، کشور یا دوره‌ای که در آن فعالیت داشته‌اند، این رویداد خواستار قدردانی از همه هنرمندان است. آن‌چه که به عنوان یک ابتکار کوچک‌تر برای ارج نهادن به هنر و خلاقیت آغاز شد، اکنون به یک رویداد بزرگ سالانه با جنبه‌های متعدد تبدیل شده است.

@SustainedBlueButterfly
با گذشت زمان
با گذشت زمان، همه چیز می‌گذرد
چهره را فراموش می‌کنیم و صدا را هم
قلبی که نتپد، رنج رفتن نمی‌کشد
فراتر نمی‌جوید، رها می‌کند و این‌چنین بهتر است
با گذشت زمان
با گذشت زمان همه چیز می‌گذرد
دیگری را که دوست می‌داشتیم، که زیر باران می‌جستیم
دیگری را که از یک نگاه می‌خواندیم
در میان کلمات و خطوط و زیر نقاب
پیمانی آراسته که در خواب می‌شود
با زمان، همه چیز ناپدید می‌شود

#لئو_فره
@SustainedBlueButterfly
به خود گفتم
شب را تا صبح بیدار خواهم ماند
برای نوشتن
اما چه بگویم وچه بنویسم؟
غرق در کوشش نوشتن، سفیدی کاغذهایم را با سیاهی مرکب می‌آلودم
می‌نوشتم
پاک می‌کردم
ودیگر بار از نو شروع می‌کردم
اما باز هم هیچ، دیگر چیزی نیست.
چیست که مرا تغییر داده است؟!
به کجا؟
چگونه آن همه چیزهایم را به پنهانی سپرده؟!
خواب است مرا در برگرفته؟

#آدونیس

@SustainedBlueButterfly
HTML Embed Code:
2024/05/08 08:49:17
Back to Top