[فعل]
to go away
/goʊ əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went away] [گذشته: went away] [گذشته کامل: gone away]
صرف فعل
1 دور شدن از جایی رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی: دور شدن
1.Go away and think about it, then let me know.
1. دور شو و درباره این فکر کن، بعد خبرش را به من بده.
2.Just go away!
2. فقط از اینجا برو!
2 به مسافرت رفتن (برای تعطیلات) به جایی رفتن، سفر کردن
1.We went away for a second honeymoon.
1. برای ماه عسل دوم به مسافرت رفتیم.
to go away for (a time)
برای (مدتی) به مسافرت رفتن
They went away for a few days.
آنها برای چند روز به مسافرت رفتند.
to go away on business
به سفر کاری رفتن
I'm going away on business.
من دارم به سفر کاری میروم.
>>Click here to continue<<