⚙ «کارخانه خوشنام بود. الانم که اثری ازش نیست هنوز خوشنامه. وقتی یه آقایی میرفت خواستگاری، کافی بود به پدر عروس بگه من توی کارخانهام. اون وقت پدره دخترش رو با خیال راحت بهش میداد. چون میدونست آیندهشون تا حدی تامینه. هر بار میشنیدم زنی توی کارخونه کار میکنه خدا خدا میکردم نوبت منم برسه. انگار میخواستم خودم رو امتحان کنم. میدونی مادر، توی اون خانما چیزی بود که منم میخواستمش. کار خوب دیگهای پیدا نمیشد. میشد کلفتی کنم یا سر زمین برنج کار کنم. اما کارخونه اعتبار دیگهای داشت. جور دیگهای بهت نگاه میکردن به خصوص اگه زن بودی.»*
📣 در قسمت جدید #رادیورحا که به زودی منتشر میشود نگاهی به وضعیت کارگران کارخانه در ایران امروز داریم. همچنین بخشی از کتاب خاک کارخانه را میشنوید.
*خاک کارخانه، شیوا خادمی، نشر اطراف
@rahmaninstitute
>>Click here to continue<<
