TG Telegram Group & Channel
روانـشـناســـی + | United States America (US)
Create: Update:

نوع تجربیاتی که در اوایل زندگی برای ما پیش می‌آید و نحوه برخورد ما با این تجربیات، شدیدا بر نوع تجربیاتی که در آینده با آن مواجه خواهیم شد و همچنین نحوه ادراک ما از این تجربیات و برخورد ما با آنها تاثیر می‌گذارد.

برای مثال یک کودک دوساله که به صورتی اجتماعی و با بازیگوشی رشد پیدا کرده در مقایسه با کودکی که نسبتا آرام و گوشه‌گیر بوده، بسیار بیشتر می‌تواند توجه و علاقه بزرگسالان را برانگیزد. کودک گوشه‌گیر احتمالا محیط میان‌فردی پرباری نخواهد داشت که بیش از پیش باعث کاهش احتمال تغییر بنیادی در وی می‌گردد.

به همین ترتیب، کودک فعال‌تر همچنان به یادگیری این موضوع ادامه می‌دهد که دیگران سرگرم‌کننده هستند و لذا به تعامل با آنها ادامه می‌دهد و الگوی وی نیز هرچه بزرگتر می‌شود با شدت بیشتری تثبیت خواهد شد. به علاوه نه تنها این دو کودک رفتارهای متفاوتی را در سایرین برمی‌انگیزند، بلکه تفسیر آنها از یک واکنش واحد ابراز شده توسط دیگران نیز متفاوت خواهد بود.

بدین ترتیب کودک بازیگوش ممکن است واکنش سرد و خاموش شخص دیگر را به عنوان نوعی بازی تلقی نموده و به تعامل خود با وی ادامه دهد تا زمانی که شاید یک واکنش مثبت را در او برانگیزد. کودک ساکت‌تر، که چندان به تعامل عادت ندارد، فورا واکنش اولیه طرف مقابل را به عنوان نشانه‌ای برای عقب‌نشینی تلقی خواهد کرد.

اگر به این دو کودک به عنوان بزرگسال نگاه کنیم، شاید هنوز بتوانیم تفاوت میان آنها را دریابیم: یکی اهل معاشرت، شاد و دارای نظر مثبت به دیگران و دیگری برعکس، خجالتی و غیرمطمئن نسبت به اینکه دیگران به وی علاقمند هستند می‌باشد.

الگوی کودکی در دوران بزرگسالی آنها نیز ادامه پیدا کرده است. با این حال ما قادر به درک فرآیند رشد آنها نخواهیم بود، مگر آنکه متوجه شویم، معلمان، همبازی‌ها، دوستان و همکاران آنها یکی پس از دیگری چگونه به عنوان «هم‌دست» سبب حفظ الگوی غالب در آنها شده‌اند. ما قادر به فهم امکانات تغییر نخواهیم بود مگر آنکه متوجه باشیم حتی اکنون نیز چنین «هم‌دستانی» وجود دارند و اگر آنها نقش خود را در این فرآیند قطع کنند، احتمال تغییر الگو خواهد بود.

🍃

نوع تجربیاتی که در اوایل زندگی برای ما پیش می‌آید و نحوه برخورد ما با این تجربیات، شدیدا بر نوع تجربیاتی که در آینده با آن مواجه خواهیم شد و همچنین نحوه ادراک ما از این تجربیات و برخورد ما با آنها تاثیر می‌گذارد.

برای مثال یک کودک دوساله که به صورتی اجتماعی و با بازیگوشی رشد پیدا کرده در مقایسه با کودکی که نسبتا آرام و گوشه‌گیر بوده، بسیار بیشتر می‌تواند توجه و علاقه بزرگسالان را برانگیزد. کودک گوشه‌گیر احتمالا محیط میان‌فردی پرباری نخواهد داشت که بیش از پیش باعث کاهش احتمال تغییر بنیادی در وی می‌گردد.

به همین ترتیب، کودک فعال‌تر همچنان به یادگیری این موضوع ادامه می‌دهد که دیگران سرگرم‌کننده هستند و لذا به تعامل با آنها ادامه می‌دهد و الگوی وی نیز هرچه بزرگتر می‌شود با شدت بیشتری تثبیت خواهد شد. به علاوه نه تنها این دو کودک رفتارهای متفاوتی را در سایرین برمی‌انگیزند، بلکه تفسیر آنها از یک واکنش واحد ابراز شده توسط دیگران نیز متفاوت خواهد بود.

بدین ترتیب کودک بازیگوش ممکن است واکنش سرد و خاموش شخص دیگر را به عنوان نوعی بازی تلقی نموده و به تعامل خود با وی ادامه دهد تا زمانی که شاید یک واکنش مثبت را در او برانگیزد. کودک ساکت‌تر، که چندان به تعامل عادت ندارد، فورا واکنش اولیه طرف مقابل را به عنوان نشانه‌ای برای عقب‌نشینی تلقی خواهد کرد.

اگر به این دو کودک به عنوان بزرگسال نگاه کنیم، شاید هنوز بتوانیم تفاوت میان آنها را دریابیم: یکی اهل معاشرت، شاد و دارای نظر مثبت به دیگران و دیگری برعکس، خجالتی و غیرمطمئن نسبت به اینکه دیگران به وی علاقمند هستند می‌باشد.

الگوی کودکی در دوران بزرگسالی آنها نیز ادامه پیدا کرده است. با این حال ما قادر به درک فرآیند رشد آنها نخواهیم بود، مگر آنکه متوجه شویم، معلمان، همبازی‌ها، دوستان و همکاران آنها یکی پس از دیگری چگونه به عنوان «هم‌دست» سبب حفظ الگوی غالب در آنها شده‌اند. ما قادر به فهم امکانات تغییر نخواهیم بود مگر آنکه متوجه باشیم حتی اکنون نیز چنین «هم‌دستانی» وجود دارند و اگر آنها نقش خود را در این فرآیند قطع کنند، احتمال تغییر الگو خواهد بود.

🍃


>>Click here to continue<<

روانـشـناســـی +




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)