TG Telegram Group & Channel
Philosophy Cafe ♨️ | United States America (US)
Create: Update:

گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده است و این موضوع از افلاطون و مخصوصا ارسطو که با نگارش کتاب های منطق سعی در نشان دادن راه و روش درست استدلال کردن بودن است وجود داشته است. این موضوع در میان فلاسفه و منطق دانان تاریخ ادامه پیدا می کند تا به قرن بیستم افرادی همچون فرگه و راسل با نوع نگاه خود سعی در پالودن زبان و به وجود آوردن زبانی خالی از این مشکلات دارند. ویتگنشتاین متقدم نیز با نگارش کتاب رساله منطقی_فلسفی نیز گام در همین راه می نهد، اما بعد مدتی و با اشکالاتی که افرادی همچون فرانک رمزی و دیگران به کار وی وارد می کنند و با تعمق بیشتر خود وی متوجه مش شود راهی که وی در پیش گرفته است یعنی همان راهی که چند هزار سال فلسفه بر آن مسیر رفته است اشتباه می باشد. در ادامه ویتگنشتاین مشکلات زبانی (نامی که تا آن زمان رایج بوده است) را انکار و به گرفتاری های می پردازد. از نظر وی زبان طبیعی یک زبان کامل است و نیازی به پالوده شده و ساخت زبان ایده آل نمی باشد. اما می توان به رجوع اجتماع و «دیدن و نه پرسیدن» این گرفتاری ها را نا با حل کردن و بلکه با توصیف کردن زدود. زدودن به این معنا که آن ها همچون یک مه صبحگاهی با طلوع آفتاب از بین می روند. این افتاب صبحگاهی چیزی نیست جزء دیدن و توصیف کردن. اما توصیف کردن و دیدن چه چیزی؟ پاسخ به این پرسش درک بهتری از کاری ویتگنشتاین به ما می دهد. برای ویتگنشتاین همانطور که گفتیم گرامر در بازی زبان نهفته است و همینطور نیز باید گفت که منطق در بازی زبان ما نهفته است. در واقع برای فهم منطق به جای اینکه ما شروع به محاسبات بر روی کاغذ بنمائیم باید به میان مردم رجوع کنیم و منطقی را که در هر بازی زبان وجود دارد توصیف نمائیم. پس کار ویتگنشتاین در واقع عبور از منطق فرمال و رجوع به منطق بازی زبان بوده است. در واقع باید این کاری وی را کمکی به منطق و حساب دانست تا محدودیت هایی که در اثر فرمال گرایی بر آن ها حاکم شده بوده است را کنار گذاشته و و همچنین از مشکلاتی که گریبانگیر این نوع تفکر بوده است رها سازد تا با دریچه جدیدی روبه رو شوند. پس منطق برای ویتگنشتاین یک امر صوری نمی باشد و بلکه بخشی از زبان و می توان آن را معادل با گرامر در نظر گرفت:
(“everything that is business in logic must be said in grammar” (Ms109, 122))
که در کنش و در بازی زبان رخ می دهد و با توصیف می توان آن را نمایاند:
«آنچه آزمون کافی برای گفته ای به شمار می آید، جزو منطق است. جزو توصیف بازی زبانی است.» (OC, 82)
... چراکه اگر جزو توصیف بازی زبانی است، پس جزو منطق است. (OC, 628)

4.003 بیشتر گزاره ها و پرسش هایی که درباره موضوعات فلسفی نوشته شده اند غلط نیستند، بلکه مهمل اند. از این رو پرسش هایی از این نوع را اصلا نمی توانیم پاسخ بدهیم. بلکه فقط می توانیم حکم به مهمل بودن آنها دهیم. بیشتر پرسش ها و گزاره های فیلسوفان ناشی از این هستند که ما منطق زبانمان را نمی فهمیم. ... و تعجب آور نیست که عمیق ترین مسائل به راستی مسئله نیستند. (TLP 4.003).

Merely recognizing the philosophical problem as a logical one is progress. The proper attitude and the method accompany it. (LW, 256)

Strange as it may sound, in all these investigations I’m practising logic. Even if I do it ineptly & the logical significance of what I say is difficult to see. (Ms136a, 72a).

89. With these considerations we find ourselves facing the problem: In what way is logic something sublime?
For logic seemed to have a peculiar depth a a universal significance. Logic lay, it seemed, at the foundation of all the sciences. a For logical investigation explores the essence of all things. It seeks to see to the foundation of things, and shouldn’t concern itself whether things actually happen in this or that way. —– It arises neither from an interest in the facts of nature, nor from a need to grasp causal connections, but from an urge to understand the foundations, or essence, of everything empirical. Not, however, as if to this end we had to hunt out new facts; it is, rather, essential to our investigation that we do not seek to learn anything new by it. We want to understand something that is already in plain view. For this is what we seem in some sense not to understand. (PI, 89)

بخش دوم

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️

Philosophy Cafe ♨️
در نبرد میان سوفسطائیان و افلاطون، راهی ایجاد می‌شود که تا قرن‌ها گریبان بشر را گرفته بود، سوفیست‌ها با شک گرایی محض‌ خودشان و عدم دلالت‌پذیری و نسبی‌گرایی زبان موجب به وجود آمدن این امر شدن که اگر بخواهیم راهی بیابیم تا از این نسبی‌گرایی نجات یابیم باید امری…
گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده است و این موضوع از افلاطون و مخصوصا ارسطو که با نگارش کتاب های منطق سعی در نشان دادن راه و روش درست استدلال کردن بودن است وجود داشته است. این موضوع در میان فلاسفه و منطق دانان تاریخ ادامه پیدا می کند تا به قرن بیستم افرادی همچون فرگه و راسل با نوع نگاه خود سعی در پالودن زبان و به وجود آوردن زبانی خالی از این مشکلات دارند. ویتگنشتاین متقدم نیز با نگارش کتاب رساله منطقی_فلسفی نیز گام در همین راه می نهد، اما بعد مدتی و با اشکالاتی که افرادی همچون فرانک رمزی و دیگران به کار وی وارد می کنند و با تعمق بیشتر خود وی متوجه مش شود راهی که وی در پیش گرفته است یعنی همان راهی که چند هزار سال فلسفه بر آن مسیر رفته است اشتباه می باشد. در ادامه ویتگنشتاین مشکلات زبانی (نامی که تا آن زمان رایج بوده است) را انکار و به گرفتاری های می پردازد. از نظر وی زبان طبیعی یک زبان کامل است و نیازی به پالوده شده و ساخت زبان ایده آل نمی باشد. اما می توان به رجوع اجتماع و «دیدن و نه پرسیدن» این گرفتاری ها را نا با حل کردن و بلکه با توصیف کردن زدود. زدودن به این معنا که آن ها همچون یک مه صبحگاهی با طلوع آفتاب از بین می روند. این افتاب صبحگاهی چیزی نیست جزء دیدن و توصیف کردن. اما توصیف کردن و دیدن چه چیزی؟ پاسخ به این پرسش درک بهتری از کاری ویتگنشتاین به ما می دهد. برای ویتگنشتاین همانطور که گفتیم گرامر در بازی زبان نهفته است و همینطور نیز باید گفت که منطق در بازی زبان ما نهفته است. در واقع برای فهم منطق به جای اینکه ما شروع به محاسبات بر روی کاغذ بنمائیم باید به میان مردم رجوع کنیم و منطقی را که در هر بازی زبان وجود دارد توصیف نمائیم. پس کار ویتگنشتاین در واقع عبور از منطق فرمال و رجوع به منطق بازی زبان بوده است. در واقع باید این کاری وی را کمکی به منطق و حساب دانست تا محدودیت هایی که در اثر فرمال گرایی بر آن ها حاکم شده بوده است را کنار گذاشته و و همچنین از مشکلاتی که گریبانگیر این نوع تفکر بوده است رها سازد تا با دریچه جدیدی روبه رو شوند. پس منطق برای ویتگنشتاین یک امر صوری نمی باشد و بلکه بخشی از زبان و می توان آن را معادل با گرامر در نظر گرفت:
(“everything that is business in logic must be said in grammar” (Ms109, 122))
که در کنش و در بازی زبان رخ می دهد و با توصیف می توان آن را نمایاند:
«آنچه آزمون کافی برای گفته ای به شمار می آید، جزو منطق است. جزو توصیف بازی زبانی است.» (OC, 82)
... چراکه اگر جزو توصیف بازی زبانی است، پس جزو منطق است. (OC, 628)

4.003 بیشتر گزاره ها و پرسش هایی که درباره موضوعات فلسفی نوشته شده اند غلط نیستند، بلکه مهمل اند. از این رو پرسش هایی از این نوع را اصلا نمی توانیم پاسخ بدهیم. بلکه فقط می توانیم حکم به مهمل بودن آنها دهیم. بیشتر پرسش ها و گزاره های فیلسوفان ناشی از این هستند که ما منطق زبانمان را نمی فهمیم. ... و تعجب آور نیست که عمیق ترین مسائل به راستی مسئله نیستند. (TLP 4.003).

Merely recognizing the philosophical problem as a logical one is progress. The proper attitude and the method accompany it. (LW, 256)

Strange as it may sound, in all these investigations I’m practising logic. Even if I do it ineptly & the logical significance of what I say is difficult to see. (Ms136a, 72a).

89. With these considerations we find ourselves facing the problem: In what way is logic something sublime?
For logic seemed to have a peculiar depth a a universal significance. Logic lay, it seemed, at the foundation of all the sciences. a For logical investigation explores the essence of all things. It seeks to see to the foundation of things, and shouldn’t concern itself whether things actually happen in this or that way. —– It arises neither from an interest in the facts of nature, nor from a need to grasp causal connections, but from an urge to understand the foundations, or essence, of everything empirical. Not, however, as if to this end we had to hunt out new facts; it is, rather, essential to our investigation that we do not seek to learn anything new by it. We want to understand something that is already in plain view. For this is what we seem in some sense not to understand. (PI, 89)

بخش دوم

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️


>>Click here to continue<<

Philosophy Cafe ♨️




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)