#حکایت
واعظی بر منبر سخن میگفت؛
یکی از مجلسیان سخت میگریست...
واعظ خرسند شد و گفت:
ای مردم صداقت از این مرد بیاموزید و ببینید چگونه او این همه گریه به سوز میکند ...
مرد از میان برخاست و با بغض گفت:
ای مولانا ! من بزی داشتم ، ریشش به ریش تو میمانست و چندی پیش حیوان زبان بسته هلاک شد ، حال هر گاه تو ان بالا ریش میجنبانی مرا از آن بزک یاد میآید و گریه بر من غالب میشود...!!!
👤عبید زاکانی
▪️@Mr_Tarikh
▪️ Instagram.com/mr_tarikh_org
>>Click here to continue<<