TG Telegram Group & Channel
مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام | United States America (US)
Create: Update:

💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁

جنگ خندق و شجاعت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جنگ با عمروبن عبدود


وقتی در جنگ خندق امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام دروازه خندق را بر دشمن مسدود کرد تا وارد شهر مدینه نشوند، عمروبن عبدود وارد شد بر وسط میدان و فریاد برآورد: کیست به جنگ من آید؟ هیچ کس از ترس، جوابی نداد؛ عمرو گفت: مسلمین کجا هستند که به دستم کشته شوند تا به بهشت روند؛ چرا به سوی بهشت نمی‏ شتابید؟ چرا نزدیک من نمی‏ آیید؟ هیچ کس پاسخی نداد و سپس این اشعار را خواند:
«از بس مبارز طلبیدم، سینه ‏ام تنگ شد و صدایم بگرفت؛ من در جایی ایستاده ‏ام که هر دلیر و جنگجویی بر جان خود می ‏لرزد و می‏ترسد؛ راستی که دلیری و از جان گذشتگی از بهترین غریزه ‏های جوانمردان است».
در این وقت امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام برخاست واز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست؛ پیامبر فرمود: بنشین؛ چند مرتبه دیگر عمرو مبارز طلبید و حماسه خواند، فقط امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام بلند می‏شد و می‏گفت: یا رسول‏ الله! اگر او عمرو است،
من علی بن ابیطالبم!
تا اینکه پیامبر اجازه دادند و فرمودند: از خداوند مسألت دارم که تو را بر عمرو، نصرت دهد بعد سر را بلند کرد و عرض کرد: پروردگارا! برادر من و پسر عم مرا تنها مگذار! و با چشمی پر از عاطفه و اشک فرمود: برو که خدا یار و مددکار توست.
امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام به میدان آمد و این رجز را خواند:
«ای عمرو! در کار جنگ شتاب مکن، آن کس که تو را جواب گوید، عاجز نیست، او دارای حسن نیت و بصیرت و راستی می‏باشد و این صفات، اساس هر رستگاریست.
نزد تو نیامدم جز بر آن امید که زن نوحه گر را بر جنازه تو بنشانم و اثر ضربت شمشیری که پس از دورانی از طول زمان، نام آن بماند باقی گذارم)).
عمرو از روی تکبر، پاسخی نداد؛ امام فرمود: شنیدم تو پیمان بستی که اگر مردی از قریش یکی از سه چیز را از تو بخواهد بپذیری؟ گفت: آری، فرمود: اول، من تو را دعوت به توحید و اسلام و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‏کنم؛ عمرو گفت: قبول نمی‏کنم؛ فرمود: دوم آنکه، از این راهی که آمدی برگرد و از جنگ با پیامبر درگذر؛ گفت: اگر این کار را کنم زنان قریش مرا سرزنش کنند، زیرا من در جنگ بدر، زخمی برداشتم و نذر کردم تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نکشم روغن بر موی سرم نمالم؛ حضرت فرمود: سوم آنکه، تو را به مبارزه با خود می‏خوانم؛ عمرو بخندید و گفت: عرب این خواهش را از من نمی‏کند؛ من دوست ندارم تو را بکشم زیرا با پدرت ابوطالب علیه السلام دوست بودم و در عموهای تو کسانی هستند که از تو زورمندتر هستند؛ تو جوانی و میل ندارم به دست من کشته شوی، تو هم کفو من نیستی.
امام فرمود: اما من دوست دارم تو را در راه خدا بکشم! عمرو گفت: چه گفتی؟ فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم! عمرو گفت: چه گفتی؟
فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم و برای این کار پیاده شو با هم بجنگیم. عمرو در حالی که غضبناک بود از اسب پیاده شد، بر صورت اسب بکوفت و شمشیری به پای اسب زد و اسب روی زمین بیفتاد، شمشیر دیگری به طرف امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام فرود آورد که حضرت با سپر آن را رها کرد در حالیکه سپر دو نیم شد و فرقش را شکافت، حضرت خود را به گوشه میدان رسانید و با عمامه سر خود را بست و به میدان آمد و فرمود:
حضرت شمشیری بی‏درنگ بر پای او فرود آورد و او را بر زمین انداخت. دو لشکر، منظره را می‏دیدند، و غالب شدن امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام بر عمرو موجب شد که صدای تکبیر و تهلیل بلند شود؛ مشرکین رو به فرار گذاشتند و مسلمین با شادی، مشرکین را تعقیب می‏کردند تا جایی که همه مشرکین فرار کردند.
امام، بعد از چند لحظه آمد که سر عمرو را جدا کند،  عمرو (به قولی) آب دهان بر صورت امام انداخت و غضبناک شد. امام از روی سینه عمرو برخاست و چند قدمی بزد و آنگاه بازگشت تا سر عمرو را از تن جدا کند.
عمرو گفت: چرا منصرف شدی و اکنون باز آمدی؟ فرمود: تو آب دهان به صورت من انداختی، در آن حال من خشمناک شدم، نخواستم با آن حال غضب، سر تو را جدا کنم، بلکه با حال انبساط، برای رضای خدا سرت را از تنت جدا می‏کنم. امام سر عمرو را جدا کرد و به نزد پیامبر آورد و از کلمات پیامبر در جنگ خندق این است که «ضربِ زدن امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام در جنگ خندق از عبادت جن و انس افضل است»


زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏السلام؛ بحارالأنوار؛ تاریخ طبری؛ ناسخ التواریخ؛ داستانهایی از زندگانی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام،ص۵۹.

☆ مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه ☆

کانال مولا امیرالمؤمنین علیه السلام

💯 @MolaAliNet

💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁

💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁

جنگ خندق و شجاعت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جنگ با عمروبن عبدود


وقتی در جنگ خندق امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام دروازه خندق را بر دشمن مسدود کرد تا وارد شهر مدینه نشوند، عمروبن عبدود وارد شد بر وسط میدان و فریاد برآورد: کیست به جنگ من آید؟ هیچ کس از ترس، جوابی نداد؛ عمرو گفت: مسلمین کجا هستند که به دستم کشته شوند تا به بهشت روند؛ چرا به سوی بهشت نمی‏ شتابید؟ چرا نزدیک من نمی‏ آیید؟ هیچ کس پاسخی نداد و سپس این اشعار را خواند:
«از بس مبارز طلبیدم، سینه ‏ام تنگ شد و صدایم بگرفت؛ من در جایی ایستاده ‏ام که هر دلیر و جنگجویی بر جان خود می ‏لرزد و می‏ترسد؛ راستی که دلیری و از جان گذشتگی از بهترین غریزه ‏های جوانمردان است».
در این وقت امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام برخاست واز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست؛ پیامبر فرمود: بنشین؛ چند مرتبه دیگر عمرو مبارز طلبید و حماسه خواند، فقط امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام بلند می‏شد و می‏گفت: یا رسول‏ الله! اگر او عمرو است،
من علی بن ابیطالبم!
تا اینکه پیامبر اجازه دادند و فرمودند: از خداوند مسألت دارم که تو را بر عمرو، نصرت دهد بعد سر را بلند کرد و عرض کرد: پروردگارا! برادر من و پسر عم مرا تنها مگذار! و با چشمی پر از عاطفه و اشک فرمود: برو که خدا یار و مددکار توست.
امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام به میدان آمد و این رجز را خواند:
«ای عمرو! در کار جنگ شتاب مکن، آن کس که تو را جواب گوید، عاجز نیست، او دارای حسن نیت و بصیرت و راستی می‏باشد و این صفات، اساس هر رستگاریست.
نزد تو نیامدم جز بر آن امید که زن نوحه گر را بر جنازه تو بنشانم و اثر ضربت شمشیری که پس از دورانی از طول زمان، نام آن بماند باقی گذارم)).
عمرو از روی تکبر، پاسخی نداد؛ امام فرمود: شنیدم تو پیمان بستی که اگر مردی از قریش یکی از سه چیز را از تو بخواهد بپذیری؟ گفت: آری، فرمود: اول، من تو را دعوت به توحید و اسلام و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‏کنم؛ عمرو گفت: قبول نمی‏کنم؛ فرمود: دوم آنکه، از این راهی که آمدی برگرد و از جنگ با پیامبر درگذر؛ گفت: اگر این کار را کنم زنان قریش مرا سرزنش کنند، زیرا من در جنگ بدر، زخمی برداشتم و نذر کردم تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نکشم روغن بر موی سرم نمالم؛ حضرت فرمود: سوم آنکه، تو را به مبارزه با خود می‏خوانم؛ عمرو بخندید و گفت: عرب این خواهش را از من نمی‏کند؛ من دوست ندارم تو را بکشم زیرا با پدرت ابوطالب علیه السلام دوست بودم و در عموهای تو کسانی هستند که از تو زورمندتر هستند؛ تو جوانی و میل ندارم به دست من کشته شوی، تو هم کفو من نیستی.
امام فرمود: اما من دوست دارم تو را در راه خدا بکشم! عمرو گفت: چه گفتی؟ فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم! عمرو گفت: چه گفتی؟
فرمود: میل دارم با تو جنگ کنم و تو را بکشم و برای این کار پیاده شو با هم بجنگیم. عمرو در حالی که غضبناک بود از اسب پیاده شد، بر صورت اسب بکوفت و شمشیری به پای اسب زد و اسب روی زمین بیفتاد، شمشیر دیگری به طرف امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام فرود آورد که حضرت با سپر آن را رها کرد در حالیکه سپر دو نیم شد و فرقش را شکافت، حضرت خود را به گوشه میدان رسانید و با عمامه سر خود را بست و به میدان آمد و فرمود:
حضرت شمشیری بی‏درنگ بر پای او فرود آورد و او را بر زمین انداخت. دو لشکر، منظره را می‏دیدند، و غالب شدن امیرالمؤمنین علی علیه‏ السلام بر عمرو موجب شد که صدای تکبیر و تهلیل بلند شود؛ مشرکین رو به فرار گذاشتند و مسلمین با شادی، مشرکین را تعقیب می‏کردند تا جایی که همه مشرکین فرار کردند.
امام، بعد از چند لحظه آمد که سر عمرو را جدا کند،  عمرو (به قولی) آب دهان بر صورت امام انداخت و غضبناک شد. امام از روی سینه عمرو برخاست و چند قدمی بزد و آنگاه بازگشت تا سر عمرو را از تن جدا کند.
عمرو گفت: چرا منصرف شدی و اکنون باز آمدی؟ فرمود: تو آب دهان به صورت من انداختی، در آن حال من خشمناک شدم، نخواستم با آن حال غضب، سر تو را جدا کنم، بلکه با حال انبساط، برای رضای خدا سرت را از تنت جدا می‏کنم. امام سر عمرو را جدا کرد و به نزد پیامبر آورد و از کلمات پیامبر در جنگ خندق این است که «ضربِ زدن امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام در جنگ خندق از عبادت جن و انس افضل است»


زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏السلام؛ بحارالأنوار؛ تاریخ طبری؛ ناسخ التواریخ؛ داستانهایی از زندگانی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه ‏السلام،ص۵۹.

☆ مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه ☆

کانال مولا امیرالمؤمنین علیه السلام

💯 @MolaAliNet

💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁💠🍁


>>Click here to continue<<

مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)