TG Telegram Group & Channel
|جنونِ‌ یک‌نویسنده| | United States America (US)
Create: Update:

میان شعرا، اول از همه شخصیت شهریار را دوست دارم بعد وحشی را...

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه‌ی‌ بامی که پریدیم، پریدیم


این اولین شعری‌ست که از وحشی خوانده‌ بودم. از عزت‌ نفس جاری در شعرش خوشم می‌آید. به قول استاد ادبیاتمان، در شعرهای وحشی دیگر خبری از غش و ضعف‌های عاشقانه و قربان‌صدقه‌‌ی ناز و ادای معشوق رفتن، نیست. در اشعار این‌چنینی، عاشق از بی‌وفایی و بدخلقی‌های معشوق گله می‌کند. انگار عاشق هم‌چون شعرها و قصه‌ها، در طول زمان به <واقعیت> نزدیک‌تر شده‌است و همه‌ی حقیقت را می‌بیند. در زمان‌های دور، اشعار عاشقانه خلاصه می‌شد در نازِ معشوق و نیازِ عاشق، و عاشق مجبور بود و می‌خواست و اصلا نیاز داشت به خاکِ پایِ معشوق شدن یا چون غلامی حلقه به گوشِ عشقِ او بودن، عیب و ظلمی اگر در وجود معشوق بود، عاشق به سببِ عشقِ بسیارش آن را نمی‌دید:

به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده‌ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی


به قولِ امام‌علی: چشم عاشق از ديدن عيب‌هاى معشوق كور است و گوش او از شنيدن زشتي‌هايش كر.

بعد از این‌که عشق از ساحتِ آسمانی و مقدس بودنش خارج شد و میانِ مردمِ کوچه و بازار افتاد، جلوه‌ی دیگری از خود را در شعرها نشان داد. می‌گویند وحشی‌بافقی آغازگرِ اشعارِ سبکِ واسوخت است. این‌جا دیگر عاشق فهمیده که وقتی معشوق آزارش می‌دهد، نباید بماند، نباید خود را به پایش بیندازد و ترجیح می‌دهد دیگر در عشقِ او نسوزد، از این‌رو این سبک، <واسوخت> نام گرفته.
استاد ادبیات سر کلاس امروز از ما خواست به تفاوتِ شعرهایی که می‌خواند گوش کنیم. بعضی شعرها به همان سبک و سیاقِ گذشته بود و بعضی به سبکِ واسوخت. وقتی خوانشش تمام شد گفت اگر به واکنش‌های خودتان موقع شنیدن اشعار وحشی دقت کرده باشید، می‌فهمید که بیشتر از قبلی‌ها به مذاقتان خوش آمده. خلاصه که عزت‌ِ‌نفس همیشه شیرین است، علی‌الخصوص در شعرهای وحشی!

#لطافت‌شعر

|جنونِ‌ یک‌نویسنده|
#حکایت_عکاسی
میان شعرا، اول از همه شخصیت شهریار را دوست دارم بعد وحشی را...

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه‌ی‌ بامی که پریدیم، پریدیم


این اولین شعری‌ست که از وحشی خوانده‌ بودم. از عزت‌ نفس جاری در شعرش خوشم می‌آید. به قول استاد ادبیاتمان، در شعرهای وحشی دیگر خبری از غش و ضعف‌های عاشقانه و قربان‌صدقه‌‌ی ناز و ادای معشوق رفتن، نیست. در اشعار این‌چنینی، عاشق از بی‌وفایی و بدخلقی‌های معشوق گله می‌کند. انگار عاشق هم‌چون شعرها و قصه‌ها، در طول زمان به <واقعیت> نزدیک‌تر شده‌است و همه‌ی حقیقت را می‌بیند. در زمان‌های دور، اشعار عاشقانه خلاصه می‌شد در نازِ معشوق و نیازِ عاشق، و عاشق مجبور بود و می‌خواست و اصلا نیاز داشت به خاکِ پایِ معشوق شدن یا چون غلامی حلقه به گوشِ عشقِ او بودن، عیب و ظلمی اگر در وجود معشوق بود، عاشق به سببِ عشقِ بسیارش آن را نمی‌دید:

به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده‌ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی


به قولِ امام‌علی: چشم عاشق از ديدن عيب‌هاى معشوق كور است و گوش او از شنيدن زشتي‌هايش كر.

بعد از این‌که عشق از ساحتِ آسمانی و مقدس بودنش خارج شد و میانِ مردمِ کوچه و بازار افتاد، جلوه‌ی دیگری از خود را در شعرها نشان داد. می‌گویند وحشی‌بافقی آغازگرِ اشعارِ سبکِ واسوخت است. این‌جا دیگر عاشق فهمیده که وقتی معشوق آزارش می‌دهد، نباید بماند، نباید خود را به پایش بیندازد و ترجیح می‌دهد دیگر در عشقِ او نسوزد، از این‌رو این سبک، <واسوخت> نام گرفته.
استاد ادبیات سر کلاس امروز از ما خواست به تفاوتِ شعرهایی که می‌خواند گوش کنیم. بعضی شعرها به همان سبک و سیاقِ گذشته بود و بعضی به سبکِ واسوخت. وقتی خوانشش تمام شد گفت اگر به واکنش‌های خودتان موقع شنیدن اشعار وحشی دقت کرده باشید، می‌فهمید که بیشتر از قبلی‌ها به مذاقتان خوش آمده. خلاصه که عزت‌ِ‌نفس همیشه شیرین است، علی‌الخصوص در شعرهای وحشی!

#لطافت‌شعر


>>Click here to continue<<

|جنونِ‌ یک‌نویسنده|






Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)