TG Telegram Group & Channel
[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ] | United States America (US)
Create: Update:

"فصل اول - قسمت چهارم - بخش A"

صبح اون روز با لرزیدن در راهرو به ملیله‌ی بزرگ St Luke روی دیوار نگاه کردم. یه مرد با چهره‌ای ملایم و ریش‌های مرتب و کوتاه شده اونجا ایستاده بود و هیچ معنایی واسه‌م نداشت. توی اون لحظه من به تام فکر کردم که اگه به جای اون مرد بود چطور می‌ایستاد و طوری که آستین‌های لباسش رو بالا می‌زد تا بازوهای عضلانیش رو به رخ بکشه، فکر کردم و تصور کردم که چطور می‌شه از اونجا به طرف خونه فرار کرد.
همون‌طور که سرعت قدم‌هام توی راهرو رو بیشتر و بیشتر می‌کردم، دیدم که روی در هر کلاس اسم یک معلم رو زدند ولی هیچ‌کدوم از اون اسم‌ها برای من آشنا به نظر نمی‌اومدن. آقای R.A، خانوم T.R و همین‌طور پشت سرهم.

و بعد: صدای قدم‌هایی رو پشت سرم شنیدم و یک صدا که گفت: 'سلام - می‌تونم کمکتون کنم؟ شما از ورودی‌های جدید هستین؟'

به سمتش برنگشتم و نگاهم همچنان روی دری که روش اسم R.A نوشته شده بود، باقی مونده بود و به این فکر می‌کردم که چه قدر ممکنه طول بکشه تا خودم رو از راهرو به ورودی اصلی مدرسه برسونم و از اونجا وارد خیابون بشم.

اما صدا ادامه داد. 'من گفتم - شما خانم تیلور هستید؟

زنی که به نظرم تو اواخر دهه‌ی بیست سالگیش بود رو به روم ایستاده بود و بهم لبخند می‌زد. مثل من قد بلند بود ولی با موهای کاملا صاف و سیاه‌رنگ. به نظر می‌رسید که موهاش خیلی صاف قیچی خورده باشه، دقیقا مثل وقتی که پدرم موهای برادرهام رو کوتاه می‌کرد. رژ لب قرمز براقی هم زده بود. دستش رو روی شونه‌م گذاشت، و گفت: 'من جولیا هارکورت هستم. برای کلاس پنجم'. و وقتی که دید باز هم جوابش رو ندادم لبخند زد و دوباره پرسید: 'شما خانم تیلور هستید. درست می‌گم؟'

من سرم رو تکون دادم. اون لبخندی زد و اطراف بینی کوتاهش چروک شد. پوستش برنزه بود و لباس سبز تیره‌ای تنش بود. چیز جالبی که درباره‌ی جولیا وجود داشت صورت درخشان و لب‌های درخشان ترش بود؛ بر خلاف بقیه‌ی معلم‌هایی که تو مدرسه‌ی St Luke درس می‌دادن جولیا هیچ‌وقت عینک نمی‌زد. بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که آدم‌ها برای این که بتونن بیشتر روی بقیه تاثیر بذارن عینک می‌زنن، اونا به خودشون اجازه می‌دن که از بالای عینک با خم بهت نگاه کنن، یا مثلا این‌که، از چشماشون درش بیارن و توی جهت اشتباهی پرتش کنن. الان بهت اعتراف می‌کنم، پاتریک، که سال اول مدرسه یه جورایی فکر می‌کردم باید روی عینک زدن خودم سرمایه گذاری کنم.
~~~
ادامه دارد...
💚• #MyPoliceMan • #Part_1 • #Chapter_4
💚hottg.com/MagicOneD

[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ]
"فصل اول - قسمت چهارم - بخش A" زندگی من در St Lucke به عنوان یه معلم شروع شد. من همه‌ی تلاشم رو کردم تا نظرات سیلوی رو از ذهنم دور کنم و تصور کنم تام با شنیدن خبر ورود من به دانشگاه تربیت معلم و این‌که قراره یه معلم باشم به من افتخار میکنه. تام هیچ دلیلی…
"فصل اول - قسمت چهارم - بخش A"

صبح اون روز با لرزیدن در راهرو به ملیله‌ی بزرگ St Luke روی دیوار نگاه کردم. یه مرد با چهره‌ای ملایم و ریش‌های مرتب و کوتاه شده اونجا ایستاده بود و هیچ معنایی واسه‌م نداشت. توی اون لحظه من به تام فکر کردم که اگه به جای اون مرد بود چطور می‌ایستاد و طوری که آستین‌های لباسش رو بالا می‌زد تا بازوهای عضلانیش رو به رخ بکشه، فکر کردم و تصور کردم که چطور می‌شه از اونجا به طرف خونه فرار کرد.
همون‌طور که سرعت قدم‌هام توی راهرو رو بیشتر و بیشتر می‌کردم، دیدم که روی در هر کلاس اسم یک معلم رو زدند ولی هیچ‌کدوم از اون اسم‌ها برای من آشنا به نظر نمی‌اومدن. آقای R.A، خانوم T.R و همین‌طور پشت سرهم.

و بعد: صدای قدم‌هایی رو پشت سرم شنیدم و یک صدا که گفت: 'سلام - می‌تونم کمکتون کنم؟ شما از ورودی‌های جدید هستین؟'

به سمتش برنگشتم و نگاهم همچنان روی دری که روش اسم R.A نوشته شده بود، باقی مونده بود و به این فکر می‌کردم که چه قدر ممکنه طول بکشه تا خودم رو از راهرو به ورودی اصلی مدرسه برسونم و از اونجا وارد خیابون بشم.

اما صدا ادامه داد. 'من گفتم - شما خانم تیلور هستید؟

زنی که به نظرم تو اواخر دهه‌ی بیست سالگیش بود رو به روم ایستاده بود و بهم لبخند می‌زد. مثل من قد بلند بود ولی با موهای کاملا صاف و سیاه‌رنگ. به نظر می‌رسید که موهاش خیلی صاف قیچی خورده باشه، دقیقا مثل وقتی که پدرم موهای برادرهام رو کوتاه می‌کرد. رژ لب قرمز براقی هم زده بود. دستش رو روی شونه‌م گذاشت، و گفت: 'من جولیا هارکورت هستم. برای کلاس پنجم'. و وقتی که دید باز هم جوابش رو ندادم لبخند زد و دوباره پرسید: 'شما خانم تیلور هستید. درست می‌گم؟'

من سرم رو تکون دادم. اون لبخندی زد و اطراف بینی کوتاهش چروک شد. پوستش برنزه بود و لباس سبز تیره‌ای تنش بود. چیز جالبی که درباره‌ی جولیا وجود داشت صورت درخشان و لب‌های درخشان ترش بود؛ بر خلاف بقیه‌ی معلم‌هایی که تو مدرسه‌ی St Luke درس می‌دادن جولیا هیچ‌وقت عینک نمی‌زد. بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که آدم‌ها برای این که بتونن بیشتر روی بقیه تاثیر بذارن عینک می‌زنن، اونا به خودشون اجازه می‌دن که از بالای عینک با خم بهت نگاه کنن، یا مثلا این‌که، از چشماشون درش بیارن و توی جهت اشتباهی پرتش کنن. الان بهت اعتراف می‌کنم، پاتریک، که سال اول مدرسه یه جورایی فکر می‌کردم باید روی عینک زدن خودم سرمایه گذاری کنم.
~~~
ادامه دارد...
💚• #MyPoliceMan • #Part_1 • #Chapter_4
💚hottg.com/MagicOneD


>>Click here to continue<<

[ 🖤جادویِ‌ یِک‌ جَهَتـ❱❱❱❱ ]




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)