غمت ساتور شد ، شبْ تختِ سلاخی ، دلم ماهی
پُر است از پولک و خون چنتهات دیگر چه میخواهی؟!
شبیه تور صیادان سرم سوراخسوراخ است
نمیافتد به تورم غیر اوهام شبانگاهی
پُرند از بوق کشتیهای جنگی ، گوشماهیها
بچسبان گوش روی قلب آرامم هرازگاهی
که امواج بلندت را ببینی در دل تنگم
ببینی که نکرده قلب من در عشق ، کوتاهی
بچسبان گوش روی قلب سردم ، ارّهماهیجان !
ببین دیگر نفسهایم ندارد تاب همراهی
صدایم را بریدی بر لب ساتور ، خون ماسید.
نشد کامل بگویم "عاشقت میمانم اِبراهی ...
#کبری_موسویقهفرخی
@Jamekhial
>>Click here to continue<<