ما را کشد به سوی تو شوق بلند ما
هر موی،تازیانه شود بر سمند ما
در آب و خاک ما شررِ اضطراب نیست
مانَد چو خال بر رخ آتش،سپند ما
هیچیم و هیچکس نخرد هیچ را به هیچ
ای روزگار،درگذر از چون و چند ما
دعوای صاحبی کن و آنگه به صد زبان
اقرارِ بندگی شنو از بند بند ما
برقیم و لیک ،آفتِ محصولِ کس نه ایم
فارغ نشین که بگذرد از ما گزند ما
با این نکو متاعیِ بازارِ روزگار
ای وای بر طبیعتِ مشکل پسندِ ما
طالب خیال می ننمایی که کرده است
خون را دوا به شیشه دل دردمند ما
#طالب_آملی
@Iove_Poems
>>Click here to continue<<