TG Telegram Group & Channel
| پنجه‌نامه: تاریخ و خاطره | | United States America (US)
Create: Update:

▪️گویا ناراحتی و ناخشنودی پیران و میانسالان (استادان و معلمان و...) از گفتار، رفتار و کردار جوانان (دانش‌آموزان و دانشجویان) و ناامیدی از آینده آنان، از پدیده‌های تکراری در تاریخ است. محض نمونه این روزنوشت مهندس مهدی بازرگان، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران [بعدها نخست‌وزیر دولت موقت]،  را بخوانید که از «بی‌تربیتی و بی‌علاقگی» دانشجویانش «پکر»  شده و از سیگارکشیدن دانش‌آموزی «منفی‌باف» در خیابان و «افکار پوچ و بی‌بنیاد» جوانان برای «آتیه مملکت» نگران بوده‌است! روشن است که این دانشجویان و محصلانی که مرحوم مهندس بازرگان از آنان می‌نالد و بدانها امیدی ندارد متولدان سال‌های آخر قرن سیزدهم(۱۲۰۰) و سال‌های نخست قرن چهاردهم (۱۳۰۰) بوده‌اند😊.

«١٣٢٠/١٠/٢٢
روحیه‌ی محصلین

طرف عصر برای عیادت رفتن به خانه‌ی خلیلی، از خیابان علاءالدوله عبور می‌کردم و در فکر کلاس صبح و بی‌تربیتی و بی‌علاقگی شاگردان سال سوم بودم، مخصوصاً حرف یکی از شاگردان خیلی «anthipatique»* موسوم به زیرک‌زاده بیادم آمد موقعی که در فصل تشعشع حرارتی اثبات قانون Kirchuffe (e = ac) را داده بودم رو به شاگردان کرده و گفتم، البته این استدلال یک قدری در بین استدلال‌ها و مباحث ترمودینامیک لوس بود، ولی باز مطلب ثابت می‌شود. زیرک‌زاده گفت، لوس بود مثل سایر جاهای ترمودینامیک! از این صحبت‌ها و طرز رفتار و فضولی‌ها و تنبلی‌های کلاس سوم خیلی پکر بودم و فکر می‌کردم زیاد هم نباید از شاگردان توقع داشت. همه جا همین طور است و شاگرد اساساً از درس و معلم بیزار است. بالاخره به منزل خلیلی رسیدم و برگشتم. در مراجعت هنوز به خیابان شاهرضا [انقلاب اسلامی فعلی] نرسیده بودم که یک عده محصل از فیشرآباد [استاد نجات الهی فعلی] به سمت پایین سرازیر می‌شدند. بعداً فهمیدم شاگردان دبیرستان دارایی هستند. یکی از آنها که معلوم شد نامش شهمیرزادی است، قوطی سیگاری از جیب در آورده و خواست سیگار را آتش بزند. رفیق پهلوئی که قیافه باریک و وضع نسبتاً شیکی داشت گفت: چرا سیگار می‌کشی؟ تو که خوب هستی این کار را نکن! شهمیرزادی جواب داد: چرا نکشم من اصلاً عقیده‌ام این است که هر چه آدم دلش بخواهد باید بکند. همین که رفیق ناصح خواست ردّ حرف او را بیاورد، جوان سیگارکش مطلب خود را دنبال نموده گفت: مگر چه می‌شود؟ تازه تفاوت ده سال است یا یک رتبه عقب افتادن است. اصلاً مگر در این ادارات چه خبر است، من اگر مافوقم ولو وزیر بگوید: سیگار نکش فردا با قاطر به اداره می‌آیم. تو که به اداره می‌روی جز آنکه صبح تا غروب باید بی‌کار بنشینی و با مداد کپیه بازی کنی، کار دیگری داری؟... رفقای دیگر خنده‌کنان و شوخی‌کنان هر کدام اظهاراتی می‌کردند ولو جواب حسابی و ایده‌آلی در مقابل آقای رجزخوانِ شجاعِ منفی‌باف نداشتند و از هر دری صحبت می‌شد، و اسم یکی از معلمین در بین آمد که موقع درس‌دادن همیشه مست است و نمونه و شاهدی بود برای شهمیرزادی، که اصلاً مدارس در ایران کشکی است و مقصود درس‌خواندن نیست بلکه دیپلم گرفتن و تابلو زینت اتاق کردن است. و چون در ضمن راه گذارمان از پهلوی دکان عرق‌فروشی افتاد، به آنجا اشاره کرده به خود وعده می‌داد که روز امتحان درس همان آقای معلم بیاید اینجا خود را برای جواب‌دادن آماده و با حرارت کند! ....
دیگر چون به چهارراه سفارت انگلیس نزدیک شده بودیم و جمعیت مانع تعقیب‌کردن و شنیدن بیانات فلسفی آقایان محصلین بود، تند کردم و جدا شدم ولی تا مدتی در این فکر بودم که حقیقتاً افکار ملت و جوانهای محصل تا چه اندازه پوچ و بی‌بنیاد شده و آتیه‌ی مملکت چه خواهد شد! حقیقتاً آیا آقای شهمیرزادی مقصر و مسئول است یا آقای معلم و سایر متصدیان کار که وظایف خود را این قدر بی‌قدر و ارزش گرفته‌اند و حقیقت مدرسه و اداره و زندگی را این طور پوچ و کوچک در نظر جوان‌ها جلوه داده‌اند!».

* نفرت‌انگیز، زننده.

📚 مهدی بازرگان، یادداشت‌های روزانه، در مجموعه آثار (۳)، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۹۱، صص ۶۶-۶۷.

@HistoryandMemory

▪️گویا ناراحتی و ناخشنودی پیران و میانسالان (استادان و معلمان و...) از گفتار، رفتار و کردار جوانان (دانش‌آموزان و دانشجویان) و ناامیدی از آینده آنان، از پدیده‌های تکراری در تاریخ است. محض نمونه این روزنوشت مهندس مهدی بازرگان، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران [بعدها نخست‌وزیر دولت موقت]،  را بخوانید که از «بی‌تربیتی و بی‌علاقگی» دانشجویانش «پکر»  شده و از سیگارکشیدن دانش‌آموزی «منفی‌باف» در خیابان و «افکار پوچ و بی‌بنیاد» جوانان برای «آتیه مملکت» نگران بوده‌است! روشن است که این دانشجویان و محصلانی که مرحوم مهندس بازرگان از آنان می‌نالد و بدانها امیدی ندارد متولدان سال‌های آخر قرن سیزدهم(۱۲۰۰) و سال‌های نخست قرن چهاردهم (۱۳۰۰) بوده‌اند😊.

«١٣٢٠/١٠/٢٢
روحیه‌ی محصلین

طرف عصر برای عیادت رفتن به خانه‌ی خلیلی، از خیابان علاءالدوله عبور می‌کردم و در فکر کلاس صبح و بی‌تربیتی و بی‌علاقگی شاگردان سال سوم بودم، مخصوصاً حرف یکی از شاگردان خیلی «anthipatique»* موسوم به زیرک‌زاده بیادم آمد موقعی که در فصل تشعشع حرارتی اثبات قانون Kirchuffe (e = ac) را داده بودم رو به شاگردان کرده و گفتم، البته این استدلال یک قدری در بین استدلال‌ها و مباحث ترمودینامیک لوس بود، ولی باز مطلب ثابت می‌شود. زیرک‌زاده گفت، لوس بود مثل سایر جاهای ترمودینامیک! از این صحبت‌ها و طرز رفتار و فضولی‌ها و تنبلی‌های کلاس سوم خیلی پکر بودم و فکر می‌کردم زیاد هم نباید از شاگردان توقع داشت. همه جا همین طور است و شاگرد اساساً از درس و معلم بیزار است. بالاخره به منزل خلیلی رسیدم و برگشتم. در مراجعت هنوز به خیابان شاهرضا [انقلاب اسلامی فعلی] نرسیده بودم که یک عده محصل از فیشرآباد [استاد نجات الهی فعلی] به سمت پایین سرازیر می‌شدند. بعداً فهمیدم شاگردان دبیرستان دارایی هستند. یکی از آنها که معلوم شد نامش شهمیرزادی است، قوطی سیگاری از جیب در آورده و خواست سیگار را آتش بزند. رفیق پهلوئی که قیافه باریک و وضع نسبتاً شیکی داشت گفت: چرا سیگار می‌کشی؟ تو که خوب هستی این کار را نکن! شهمیرزادی جواب داد: چرا نکشم من اصلاً عقیده‌ام این است که هر چه آدم دلش بخواهد باید بکند. همین که رفیق ناصح خواست ردّ حرف او را بیاورد، جوان سیگارکش مطلب خود را دنبال نموده گفت: مگر چه می‌شود؟ تازه تفاوت ده سال است یا یک رتبه عقب افتادن است. اصلاً مگر در این ادارات چه خبر است، من اگر مافوقم ولو وزیر بگوید: سیگار نکش فردا با قاطر به اداره می‌آیم. تو که به اداره می‌روی جز آنکه صبح تا غروب باید بی‌کار بنشینی و با مداد کپیه بازی کنی، کار دیگری داری؟... رفقای دیگر خنده‌کنان و شوخی‌کنان هر کدام اظهاراتی می‌کردند ولو جواب حسابی و ایده‌آلی در مقابل آقای رجزخوانِ شجاعِ منفی‌باف نداشتند و از هر دری صحبت می‌شد، و اسم یکی از معلمین در بین آمد که موقع درس‌دادن همیشه مست است و نمونه و شاهدی بود برای شهمیرزادی، که اصلاً مدارس در ایران کشکی است و مقصود درس‌خواندن نیست بلکه دیپلم گرفتن و تابلو زینت اتاق کردن است. و چون در ضمن راه گذارمان از پهلوی دکان عرق‌فروشی افتاد، به آنجا اشاره کرده به خود وعده می‌داد که روز امتحان درس همان آقای معلم بیاید اینجا خود را برای جواب‌دادن آماده و با حرارت کند! ....
دیگر چون به چهارراه سفارت انگلیس نزدیک شده بودیم و جمعیت مانع تعقیب‌کردن و شنیدن بیانات فلسفی آقایان محصلین بود، تند کردم و جدا شدم ولی تا مدتی در این فکر بودم که حقیقتاً افکار ملت و جوانهای محصل تا چه اندازه پوچ و بی‌بنیاد شده و آتیه‌ی مملکت چه خواهد شد! حقیقتاً آیا آقای شهمیرزادی مقصر و مسئول است یا آقای معلم و سایر متصدیان کار که وظایف خود را این قدر بی‌قدر و ارزش گرفته‌اند و حقیقت مدرسه و اداره و زندگی را این طور پوچ و کوچک در نظر جوان‌ها جلوه داده‌اند!».

* نفرت‌انگیز، زننده.

📚 مهدی بازرگان، یادداشت‌های روزانه، در مجموعه آثار (۳)، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۹۱، صص ۶۶-۶۷.

@HistoryandMemory


>>Click here to continue<<

| پنجه‌نامه: تاریخ و خاطره |




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)