Channel: کانال رسمی گنجور
«نسکبان»: جستجو در متن سی هزار کتاب فارسی
در سایت نسکبان به نشانی https://naskban.ir امکان مرور و جستجو در متن بیش از سیهزار کتاب فارسی با قالب PDF دریافت شده از کتابخانهٔ اینترنتی سها را دارید. قابلیتهای افزودهٔ آن بر سها، امکان جستجو در متن کتابها، نشانیهای یکتا برای صفحات کتابها و امکان فهرستگذاری گنجور بر اساس کتابهای چاپ شدهٔ در دسترس از طریق آن است. برای دسترسی به و استفاده از آن باید در آن نامنویسی کنید.
توضیحات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1402/12/12/naskban
در سایت نسکبان به نشانی https://naskban.ir امکان مرور و جستجو در متن بیش از سیهزار کتاب فارسی با قالب PDF دریافت شده از کتابخانهٔ اینترنتی سها را دارید. قابلیتهای افزودهٔ آن بر سها، امکان جستجو در متن کتابها، نشانیهای یکتا برای صفحات کتابها و امکان فهرستگذاری گنجور بر اساس کتابهای چاپ شدهٔ در دسترس از طریق آن است. برای دسترسی به و استفاده از آن باید در آن نامنویسی کنید.
توضیحات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1402/12/12/naskban
کانال رسمی گنجور
«نسکبان»: جستجو در متن سی هزار کتاب فارسی در سایت نسکبان به نشانی https://naskban.ir امکان مرور و جستجو در متن بیش از سیهزار کتاب فارسی با قالب PDF دریافت شده از کتابخانهٔ اینترنتی سها را دارید. قابلیتهای افزودهٔ آن بر سها، امکان جستجو در متن کتابها،…
متن (تقریباً) تمام کتابها با استفاده از نرمافزار بازمتن تسرکت (tesseract) که از زبان فارسی نیز پشتیبانی می کند OCR شده است و میتوانید در متن آنها بگردید (قطعاً خروجی OCR پراشکال است اما برای یافتن شواهد به اندازهٔ کافی خوب است، ضمناً با توجه به سختافزار سرور فعلی نسکبان باید در جستجوی تماممتنی پرحوصله باشید).
Forwarded from انجمنآرا (خانۀ شاعران ایران) (رضا موسوی طبری)
🔸ذکری از واژگان هندی در شعر فارسی
خاقانی گفته است:
گرچه صنما همدم عیسیست دمت
روح القدسی چگونه خوانم صنمت
چون موی شدم ز بسکه بردم ستمت
مویی مویی که موی مویم ز غمت
خاقانی رباعی دیگری هم دارد که باز به همین مضمون پرداخته و از کلمۀ مویی در معنی گرجیاش بهره برده است:
از مِهرِ صلیبموی رومیرویی
ابخازنشین گشتم و گرجیگویی
از بسکه بگفتمش که مویی مویی
شد موی زبانم و زبان هر مویی
چنانچه از لغتنامۀ دهخدا برمیآید "مویی" به زبان گرجی یعنی "بیا".
اما از مواجهه با این رباعیها به یاد رباعیی منسوب به امیرخسرو دهلوی افتادم که بکلّی از سرزمینی دیگر است. مسألۀ شایان تأمل اینجاست که زبان فارسی به هر کجا که رفته ظرفیتهای تازهای برای گویشوراناش پدید آمده و از اختلاط و ازدواج با زبانها و فرهنگهای دیگر فرزندان متفاوتی به دنیا آورده است. ایهام ترجمه در شعر فارسی خصوصاً ناظر به معانی دیگرِ الفاظ در زبان عربی کم و بیش مورد بحث قرار گرفته است. اما به میزانی که زبان فارسی در جهان گسترده شده این اتفاق هم تکرار شده است. مشترکات آوایی یا ریشهای، دستمایۀ مضمونآفرینیهایی شد که بهره بردن از آن مستلزم آگاهیهایی از فرهنگ و زبان آن منطقه است. به رباعی زیر عنایت بفرمایید:
رفتم به تماشا به کنار جویی
دیدم آنجا یکی زن هندویی
گفتم صنما چیست بهای مویت
فریاد برآورد که دُر دُر مویی
اصطلاح "دُر دُر مویی" برای دورکردن سگ است. (فرهنگ واژههای فارسی در زبان اردو، ص بیست و بیست و یک) فی الواقع در هندی چنین کاربردی دارد و در فارسی یعنی بهای هر مویی چندین دُر و گوهر است.
یا مثلا شاعری به نام فدایی میگوید:
هندوبچهای به من دلارام نشد
از جانب کفر سوی اسلام نشد
هرچند که رام رام گفتم او را
وحشی شد و از بخت بدم رام نشد
همین شیرینکاری در رباعیی از بیدل نیز قابل مشاهده است:
هندوصنمی که دل به نامش دادم
مرغ دل خود بسته به دامش دادم
گفتم که به من رام شود رام نشد
هرچند قسم به رام رامش دادم
رام در هندی یکی از نامهای خداوند است و رام رام در میان هندیان مثل الله الله گفتن مسلمانان است. (آنندراج)
یا غلامعلی آزاد بلگرامی گفته:
زن بود در زبان هندی نار
وقنا ربّنا عذاب النّار
همچنین نعمتخان شیرازی در بیتی میگوید:
حرفی بجا ز کس نشنیدم ز اهل هند
غیر از کسی که گفت به مطرب بجا بجا
گفتهاند بجا در هندی حرف تحسین است؛ به معنی عالی. اگر چنین باشد یحتمل همان لفظ "بجا"ی فارسی است که میان هندیان رایج شده بوده است. احتمال هم میرود که با لفظ بجانا به معنی نواختن مرتبط باشد. به هرحال از این دست در شعر فارسی هند بسیار است و غالباً هم این الفاظ ریشۀ مشترک دارند. مثلا برشکال که مکرّر در شعر شاعران ما آمده است:
دم صبح و هوای برشکال است
چمن جولانگه باد شمال است (طالب آملی)
برشکال ای بهار هندستان
ای نجات از بلای تابستان (مسعود سعد)
در چاپ جدید دیوان مسعود سعد بُرشکال نوشتهاند. ظاهراً این کلمه به فتح باء است و با بارش در فارسی مرتبط؛ برسات هم چنین. (آنندراج)
باری، واقع آن است که ما برای فهم درست شعر فارسی در شبه قاره نیازمند اشراف به متون مختلف آن ناحیه هستیم؛ تاریخ و وقایع و رسم الخط و عادات و آداب مردم و ادیان آنجا را باید بشناسیم. ضرورت آشنایی با لغات هندی که در فهم بعضی اشعار اظهر من الشمس است. به این ابیات از کلیم همدانی که ساکن هند بوده دقت کنید:
منه بر وعدۀ تنپولیان دل
که جز خونخوردن از وی نیست حاصل
ز حسن شستۀ دهوبی چه گویم
از آن بیپرده محبوبی چه گویم
غرور حسن با جهل پتهانی
چو گردد جمع نتوان زندگانی
بتان راجپوت و شیخزاده
شکیب عاشقان بر باد داده
چه چنبه شعلۀ شمعیست بیدود
که آتش میزند در خرمن عود
ز موزونان نظر دریوزه دارم
که وصف مولسری را برنگارم
گل گدهل نه فهمیدهست موسم
شکفته چون رخ یار است دایم
نهال نیمش از بس خوشنسیم است
دل طوبی ز رشک آن دونیم است (شعرالعجم، ج 3، 176 و 177)
این سادهترین و بدیهیترین نمونه بود که عرض شد. در کنار این بحث مسائل دیگری نیز قابل طرح است. از جمله این که صائب تبریزی با آن همه تلاش معنی بیگانه و خلق مضامین بدیع میگوید حاضر است تمام دیوانش را بدهد و این بیت غنی به نام او باشد:
حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیر
دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم
آیا پدیدآوردن چنین مضمونی از طبع صائب بعید بود؟ یا این که زمینهاش برای کسی مثل غنی که تمام عمر در مجاورت خوبان سبزهروی کشمیری میزیست بیشتر بود؟ پیداست که پاسخ پرسش دوم مثبت است. اگرچه صائب نیز چند سالی به سفر هند رفت و باز اگرچه سلیم طهرانی در همان ایران گفته بود:
بیهوشیام ز جلوۀ سبزان گیلکیست
در لاهیجانم و می کشمیر میخورم
این رشته سر دراز دارد. سطری از کتابی و اشارتی از قصهای مطول بیان کردیم تا بعد.
http://hottg.com/Anjomanara
خاقانی گفته است:
گرچه صنما همدم عیسیست دمت
روح القدسی چگونه خوانم صنمت
چون موی شدم ز بسکه بردم ستمت
مویی مویی که موی مویم ز غمت
خاقانی رباعی دیگری هم دارد که باز به همین مضمون پرداخته و از کلمۀ مویی در معنی گرجیاش بهره برده است:
از مِهرِ صلیبموی رومیرویی
ابخازنشین گشتم و گرجیگویی
از بسکه بگفتمش که مویی مویی
شد موی زبانم و زبان هر مویی
چنانچه از لغتنامۀ دهخدا برمیآید "مویی" به زبان گرجی یعنی "بیا".
اما از مواجهه با این رباعیها به یاد رباعیی منسوب به امیرخسرو دهلوی افتادم که بکلّی از سرزمینی دیگر است. مسألۀ شایان تأمل اینجاست که زبان فارسی به هر کجا که رفته ظرفیتهای تازهای برای گویشوراناش پدید آمده و از اختلاط و ازدواج با زبانها و فرهنگهای دیگر فرزندان متفاوتی به دنیا آورده است. ایهام ترجمه در شعر فارسی خصوصاً ناظر به معانی دیگرِ الفاظ در زبان عربی کم و بیش مورد بحث قرار گرفته است. اما به میزانی که زبان فارسی در جهان گسترده شده این اتفاق هم تکرار شده است. مشترکات آوایی یا ریشهای، دستمایۀ مضمونآفرینیهایی شد که بهره بردن از آن مستلزم آگاهیهایی از فرهنگ و زبان آن منطقه است. به رباعی زیر عنایت بفرمایید:
رفتم به تماشا به کنار جویی
دیدم آنجا یکی زن هندویی
گفتم صنما چیست بهای مویت
فریاد برآورد که دُر دُر مویی
اصطلاح "دُر دُر مویی" برای دورکردن سگ است. (فرهنگ واژههای فارسی در زبان اردو، ص بیست و بیست و یک) فی الواقع در هندی چنین کاربردی دارد و در فارسی یعنی بهای هر مویی چندین دُر و گوهر است.
یا مثلا شاعری به نام فدایی میگوید:
هندوبچهای به من دلارام نشد
از جانب کفر سوی اسلام نشد
هرچند که رام رام گفتم او را
وحشی شد و از بخت بدم رام نشد
همین شیرینکاری در رباعیی از بیدل نیز قابل مشاهده است:
هندوصنمی که دل به نامش دادم
مرغ دل خود بسته به دامش دادم
گفتم که به من رام شود رام نشد
هرچند قسم به رام رامش دادم
رام در هندی یکی از نامهای خداوند است و رام رام در میان هندیان مثل الله الله گفتن مسلمانان است. (آنندراج)
یا غلامعلی آزاد بلگرامی گفته:
زن بود در زبان هندی نار
وقنا ربّنا عذاب النّار
همچنین نعمتخان شیرازی در بیتی میگوید:
حرفی بجا ز کس نشنیدم ز اهل هند
غیر از کسی که گفت به مطرب بجا بجا
گفتهاند بجا در هندی حرف تحسین است؛ به معنی عالی. اگر چنین باشد یحتمل همان لفظ "بجا"ی فارسی است که میان هندیان رایج شده بوده است. احتمال هم میرود که با لفظ بجانا به معنی نواختن مرتبط باشد. به هرحال از این دست در شعر فارسی هند بسیار است و غالباً هم این الفاظ ریشۀ مشترک دارند. مثلا برشکال که مکرّر در شعر شاعران ما آمده است:
دم صبح و هوای برشکال است
چمن جولانگه باد شمال است (طالب آملی)
برشکال ای بهار هندستان
ای نجات از بلای تابستان (مسعود سعد)
در چاپ جدید دیوان مسعود سعد بُرشکال نوشتهاند. ظاهراً این کلمه به فتح باء است و با بارش در فارسی مرتبط؛ برسات هم چنین. (آنندراج)
باری، واقع آن است که ما برای فهم درست شعر فارسی در شبه قاره نیازمند اشراف به متون مختلف آن ناحیه هستیم؛ تاریخ و وقایع و رسم الخط و عادات و آداب مردم و ادیان آنجا را باید بشناسیم. ضرورت آشنایی با لغات هندی که در فهم بعضی اشعار اظهر من الشمس است. به این ابیات از کلیم همدانی که ساکن هند بوده دقت کنید:
منه بر وعدۀ تنپولیان دل
که جز خونخوردن از وی نیست حاصل
ز حسن شستۀ دهوبی چه گویم
از آن بیپرده محبوبی چه گویم
غرور حسن با جهل پتهانی
چو گردد جمع نتوان زندگانی
بتان راجپوت و شیخزاده
شکیب عاشقان بر باد داده
چه چنبه شعلۀ شمعیست بیدود
که آتش میزند در خرمن عود
ز موزونان نظر دریوزه دارم
که وصف مولسری را برنگارم
گل گدهل نه فهمیدهست موسم
شکفته چون رخ یار است دایم
نهال نیمش از بس خوشنسیم است
دل طوبی ز رشک آن دونیم است (شعرالعجم، ج 3، 176 و 177)
این سادهترین و بدیهیترین نمونه بود که عرض شد. در کنار این بحث مسائل دیگری نیز قابل طرح است. از جمله این که صائب تبریزی با آن همه تلاش معنی بیگانه و خلق مضامین بدیع میگوید حاضر است تمام دیوانش را بدهد و این بیت غنی به نام او باشد:
حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیر
دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم
آیا پدیدآوردن چنین مضمونی از طبع صائب بعید بود؟ یا این که زمینهاش برای کسی مثل غنی که تمام عمر در مجاورت خوبان سبزهروی کشمیری میزیست بیشتر بود؟ پیداست که پاسخ پرسش دوم مثبت است. اگرچه صائب نیز چند سالی به سفر هند رفت و باز اگرچه سلیم طهرانی در همان ایران گفته بود:
بیهوشیام ز جلوۀ سبزان گیلکیست
در لاهیجانم و می کشمیر میخورم
این رشته سر دراز دارد. سطری از کتابی و اشارتی از قصهای مطول بیان کردیم تا بعد.
http://hottg.com/Anjomanara
Telegram
انجمنآرا (خانۀ شاعران ایران)
در ادب و تاریخ و لغت
به قلم رضا موسوی طبری
تهیه شده در خانۀ شاعران ایران
@mousavitabari
به قلم رضا موسوی طبری
تهیه شده در خانۀ شاعران ایران
@mousavitabari
Forwarded from amir asnaashari Chanel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود به همهٔ عزیزان
تصمیم گرفتم به عنوان یک عیدی فرهنگی، شرح صوتی "غزلیات سعدی" را به صورت هفتگی در اختیار شما عزیزان قرار بدهم. 📚🍺
پیشتر هم انتشار عمومی شرح "بوستان سعدی" رو آغاز کرده بودم، اما شرح "غزلیات سعدی" به دلیل کارکرد موسیقیایی برای هنرمندان و هنرجویانی که با شعر سعدی در تصنیف سازی و یا خواندن آواز سر و کار دارند، اهمیت ویژهای خواهد داشت.
همچنین با کمک دوست عزیزم امیر حسین داودوندی و رسانهٔ خصوصی تعدادی از موسیقیهای اجرا شده از هر غزل نیز در اختیار شما قرار میگیرد. 🎼🎤
@Khosousi
در کنار اینها، در بالای متنِ هر غزل هم تصویر یک نسخهٔ خطی و یا یک اثر خوشنویسی منتشر میشود.
آدرس کانال تلگرام شرح غزلیات سعدی 👇
https://hottg.com/ghazaliyatesadi
اگر دوستانی دارید که علاقهمند به آشنایی با گنجینهٔ بیپایان زبان و ادبیات فارسی هستند، آنها را هم خبر کنید🌷
با عشق و مهر
امیر اثنی عشری🌷❤️
@amir_asnaashari
تصمیم گرفتم به عنوان یک عیدی فرهنگی، شرح صوتی "غزلیات سعدی" را به صورت هفتگی در اختیار شما عزیزان قرار بدهم. 📚🍺
پیشتر هم انتشار عمومی شرح "بوستان سعدی" رو آغاز کرده بودم، اما شرح "غزلیات سعدی" به دلیل کارکرد موسیقیایی برای هنرمندان و هنرجویانی که با شعر سعدی در تصنیف سازی و یا خواندن آواز سر و کار دارند، اهمیت ویژهای خواهد داشت.
همچنین با کمک دوست عزیزم امیر حسین داودوندی و رسانهٔ خصوصی تعدادی از موسیقیهای اجرا شده از هر غزل نیز در اختیار شما قرار میگیرد. 🎼🎤
@Khosousi
در کنار اینها، در بالای متنِ هر غزل هم تصویر یک نسخهٔ خطی و یا یک اثر خوشنویسی منتشر میشود.
آدرس کانال تلگرام شرح غزلیات سعدی 👇
https://hottg.com/ghazaliyatesadi
اگر دوستانی دارید که علاقهمند به آشنایی با گنجینهٔ بیپایان زبان و ادبیات فارسی هستند، آنها را هم خبر کنید🌷
با عشق و مهر
امیر اثنی عشری🌷❤️
@amir_asnaashari
ضمن عذرخواهی متأسفانه سایت گنجور دیشب در اثر به روزرسانی ویندوز سرور به مدت چند ساعت از دسترس خارج شده بود. مشکل مهمی نبود و هماکنون رفع شده است.
تلاش میکنیم در آینده زمانبندی بهروزرسانی را طوری تغییر دهیم که در زمان مناسب بتوانیم به وضعیت سرور رسیدگی کنیم.
تلاش میکنیم در آینده زمانبندی بهروزرسانی را طوری تغییر دهیم که در زمان مناسب بتوانیم به وضعیت سرور رسیدگی کنیم.
Forwarded from شِکّرستان پارسی (🐝حجت الله عباسی)
یکی دو روز گذشته توفیقی بود که ترجیعبند سعدی را بخوانم و در سایت وزینِ گنجور، بارگذاری نمایم.
کاری که هرچند بسیار سخت مینمود ولی به عشق زیبایی اثر جاودانۀ خداوندِ سخن، انجام شد.
سعی کردم خوانش بدون ایراد باشد خصوصا در بخشهای عربی که ایرادات خوانشها در آن بخشها بسیار زیاد است. چه در موردِ درست خواندن کلمات؛ چه در مورد لحنِ درست، که ارتباطات و معنا را به هم میریزد.
با این خوانش، میتوانید یک خوانش کاملا صحیح را بشنوید.
هماکنون میتوانید این خوانش را در گنجور به آدرس زیر ملاحظه نمایید.
https://ganjoor.net/saadi/divan/tarjee-band
مشخص کردن ایرادات، خوانش، امتیاز دادن و نوشتن نظرات برای اعضای گنجور امکان دارد.
عضو شدن در گنجور کار راحتی است و با ایمیل میتوانید عضو شوید.
👍میتوانید در گنجور به این خوانش امتیاز هم بدهید.
بر خود لازم میدانم از زحمات گرانمایۀ ارجمند جناب آقای محمدی مدیر سایت بسیار وزینِ گنجور سپاسگزاری نمایم که کار ایشان با هزینۀ شخصی، یک تنه از کار چندین دانشگاه ارزش بیشتری دارد.
👏شما هم حتما با زدن ری اکشن مناسب مثلا ❤️👏 از مهندس محمدی عزیز قدردانی نمایید.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://hottg.com/ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
کاری که هرچند بسیار سخت مینمود ولی به عشق زیبایی اثر جاودانۀ خداوندِ سخن، انجام شد.
سعی کردم خوانش بدون ایراد باشد خصوصا در بخشهای عربی که ایرادات خوانشها در آن بخشها بسیار زیاد است. چه در موردِ درست خواندن کلمات؛ چه در مورد لحنِ درست، که ارتباطات و معنا را به هم میریزد.
با این خوانش، میتوانید یک خوانش کاملا صحیح را بشنوید.
هماکنون میتوانید این خوانش را در گنجور به آدرس زیر ملاحظه نمایید.
https://ganjoor.net/saadi/divan/tarjee-band
مشخص کردن ایرادات، خوانش، امتیاز دادن و نوشتن نظرات برای اعضای گنجور امکان دارد.
عضو شدن در گنجور کار راحتی است و با ایمیل میتوانید عضو شوید.
👍میتوانید در گنجور به این خوانش امتیاز هم بدهید.
بر خود لازم میدانم از زحمات گرانمایۀ ارجمند جناب آقای محمدی مدیر سایت بسیار وزینِ گنجور سپاسگزاری نمایم که کار ایشان با هزینۀ شخصی، یک تنه از کار چندین دانشگاه ارزش بیشتری دارد.
👏شما هم حتما با زدن ری اکشن مناسب مثلا ❤️👏 از مهندس محمدی عزیز قدردانی نمایید.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://hottg.com/ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
گیت (git) و کابردهای آن برای شعر سرودن به شیوهٔ مشارکتی
آقای دکتر احمدرضا بهرامپور عمران در کانال تلگرام خودشان تا به حال چند باری دربارهٔ «شعر مشارکتی» -شعری که چند شاعر در سرودن آن کمک میکنند- صحبت کردهاند. ...
ادامهٔ مطلب:
https://blog.ganjoor.net/1403/01/17/source-control-for-poets/
آقای دکتر احمدرضا بهرامپور عمران در کانال تلگرام خودشان تا به حال چند باری دربارهٔ «شعر مشارکتی» -شعری که چند شاعر در سرودن آن کمک میکنند- صحبت کردهاند. ...
ادامهٔ مطلب:
https://blog.ganjoor.net/1403/01/17/source-control-for-poets/
Forwarded from محمد مرادی
"استهلال"
از بهر هلال عید آنمه ناگاه_
بر بام دوید و
هرطرف کرد نگاه...
هرکس که بدید گفت:
"سبحانالله!!!"
"خورشید برآمدهاست و میجوید ماه!"
دیوان انوری، ج۲، ص ۱۰۲۶
#عید_فطر
#رباعی
#انوری
http://hottg.com/drmomoradi
از بهر هلال عید آنمه ناگاه_
بر بام دوید و
هرطرف کرد نگاه...
هرکس که بدید گفت:
"سبحانالله!!!"
"خورشید برآمدهاست و میجوید ماه!"
دیوان انوری، ج۲، ص ۱۰۲۶
#عید_فطر
#رباعی
#انوری
http://hottg.com/drmomoradi
Forwarded from چهار خطی
کانال رسمی گنجور
"استهلال" از بهر هلال عید آنمه ناگاه_ بر بام دوید و هرطرف کرد نگاه... هرکس که بدید گفت: "سبحانالله!!!" "خورشید برآمدهاست و میجوید ماه!" دیوان انوری، ج۲، ص ۱۰۲۶ #عید_فطر #رباعی #انوری http://hottg.com/drmomoradi
▫️توضیحی در مورد رباعی هلال ماه
رباعی فوق که در دیوان انوری به چاپ رسیده، در تذکرۀ لباب الالباب عوفی به نام امیر فخرالدین مسعود کرمانی است. عوفی از این امیر مسعود با احترام بسیار یاد کرده و سه رباعی به اسمش آورده، که یکی از آنها، رباعی مذکور است (لباب الالباب، ۵۸):
از بهر هلال عید، خورشید سپاه
بر بام برآمد و همیکرد نگاه
مردم بهشگفت گفت: سبحان الله
خورشید برآمدهست و میجوید ماه
امین احمد رازی و اوحدی بلیانی نیز رباعی را به نام همین امیر آوردهاند (هفت اقلیم، ۲: ۱۲۴۸؛ عرفات العاشقین، ۶: ۳۳۷۸) و به احتمال زیاد مأخذشان تذکرۀ عوفی بوده است.
اما در دیوان انوری که تصحیحش به اهتمام مرحوم محمدتقی مدرس رضوی بر مبنای ۲۱ نسخۀ خطی و دو چاپ تبریز و نولکشور صورت گرفته، رباعی مذکور در هیچ کدام از دستنویسها، چه قدیم و چه جدید، نیامده و مأخذ درج آن در دیوان، چاپ تبریز است که ۱۲۶۶ ق به طبع رسیده است. بنابراین، انتساب آن به انوری پایۀ استنادی بسیار بسیار ضعیفی دارد.
رباعی در نزهة المجالس (ص ۴۴۲) و به تبع آن خلاصةالاشعار فی الرباعیات (ص ۹۷) بی ذکر نام گوینده درج شده است. اما در سفینۀ رباعیات شمارۀ ۱۲۰۳ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که متنش به متن نزهةالمجالس بسیار نزدیک است، رباعی به نام «معزی» دیده میشود. ما رباعی را در دیوانهای چاپی و خطی معزی نیافتیم.
با توجه به نقل عوفی که دو سه دهه بیشتر با امیر مسعود کرمانی فاصله نداشته، سرایندۀ رباعی باید این شاعر گمنام کرمانی باشد نه انوری و نه حتی معزی.
در مصراع اول رباعی منسوب به انوری، عبارت «آن مه ناگاه» اگرچه شاعرانهتر به نظر میرسد، ولی ضبط «خورشید سپاه» مرجح است؛ چرا که هم به فضای شعر قرن ششم (شعر لشگری) نزدیکتر است، هم با نظم درونی رباعی هماهنگتر (خورشیدی که دنبال ماه است)؛ و البته، با امیر بودنِ شاعر نیز تناسب دارد.
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://hottg.com/Xatt4
رباعی فوق که در دیوان انوری به چاپ رسیده، در تذکرۀ لباب الالباب عوفی به نام امیر فخرالدین مسعود کرمانی است. عوفی از این امیر مسعود با احترام بسیار یاد کرده و سه رباعی به اسمش آورده، که یکی از آنها، رباعی مذکور است (لباب الالباب، ۵۸):
از بهر هلال عید، خورشید سپاه
بر بام برآمد و همیکرد نگاه
مردم بهشگفت گفت: سبحان الله
خورشید برآمدهست و میجوید ماه
امین احمد رازی و اوحدی بلیانی نیز رباعی را به نام همین امیر آوردهاند (هفت اقلیم، ۲: ۱۲۴۸؛ عرفات العاشقین، ۶: ۳۳۷۸) و به احتمال زیاد مأخذشان تذکرۀ عوفی بوده است.
اما در دیوان انوری که تصحیحش به اهتمام مرحوم محمدتقی مدرس رضوی بر مبنای ۲۱ نسخۀ خطی و دو چاپ تبریز و نولکشور صورت گرفته، رباعی مذکور در هیچ کدام از دستنویسها، چه قدیم و چه جدید، نیامده و مأخذ درج آن در دیوان، چاپ تبریز است که ۱۲۶۶ ق به طبع رسیده است. بنابراین، انتساب آن به انوری پایۀ استنادی بسیار بسیار ضعیفی دارد.
رباعی در نزهة المجالس (ص ۴۴۲) و به تبع آن خلاصةالاشعار فی الرباعیات (ص ۹۷) بی ذکر نام گوینده درج شده است. اما در سفینۀ رباعیات شمارۀ ۱۲۰۳ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که متنش به متن نزهةالمجالس بسیار نزدیک است، رباعی به نام «معزی» دیده میشود. ما رباعی را در دیوانهای چاپی و خطی معزی نیافتیم.
با توجه به نقل عوفی که دو سه دهه بیشتر با امیر مسعود کرمانی فاصله نداشته، سرایندۀ رباعی باید این شاعر گمنام کرمانی باشد نه انوری و نه حتی معزی.
در مصراع اول رباعی منسوب به انوری، عبارت «آن مه ناگاه» اگرچه شاعرانهتر به نظر میرسد، ولی ضبط «خورشید سپاه» مرجح است؛ چرا که هم به فضای شعر قرن ششم (شعر لشگری) نزدیکتر است، هم با نظم درونی رباعی هماهنگتر (خورشیدی که دنبال ماه است)؛ و البته، با امیر بودنِ شاعر نیز تناسب دارد.
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://hottg.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
دو قابلیت جدید: متن مشخصات مراجع خطی و چاپی و اشعار منتسب به چند سخنور در فهرستها:
https://blog.ganjoor.net/1403/01/22/two-new-features/
https://blog.ganjoor.net/1403/01/22/two-new-features/
فهرستگذاری خودکار متون گنجور بر اساس مراجع در دسترس از طریق نسکبان – در جریان …
در روزهای اخیر پای خیلی از اشعار گنجور میتوانید تصاویر مراجع چاپی آنها را مشاهده کنید. اگر لزوماً تصویر معرفی شده به عنوان «منبع کاغذی گنجور» با متن شعر همخوانی ندارد نگران نباشید این یک فرایند خودکار در حال تکمیل است که امید است در صورت فراهم شدن پایداری حداقلی در ارتباط اینترنتی داخل ایران زودتر به ثمر برسد و نتایج دقیقتر شود.
ادامهٔ مطلب:
https://blog.ganjoor.net/1403/01/24/naskban-auto-match/
در روزهای اخیر پای خیلی از اشعار گنجور میتوانید تصاویر مراجع چاپی آنها را مشاهده کنید. اگر لزوماً تصویر معرفی شده به عنوان «منبع کاغذی گنجور» با متن شعر همخوانی ندارد نگران نباشید این یک فرایند خودکار در حال تکمیل است که امید است در صورت فراهم شدن پایداری حداقلی در ارتباط اینترنتی داخل ایران زودتر به ثمر برسد و نتایج دقیقتر شود.
ادامهٔ مطلب:
https://blog.ganjoor.net/1403/01/24/naskban-auto-match/
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
ا═.🍃.════════════════ا
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
ا════════════════.🍃.═ا
از شورانگیزترین بنمایههای تغزلی که شیخ سعدی را برمیشوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق میآید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر میکند:
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
فتنه و قیامت دو رخداد پرمخاطره و خوفانگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی میگوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان
ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند
ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر
اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شدهاند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)
نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظر" هم یاد کردهاند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری میگراید و گاه به غائلة حاد سیاسی میانجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" مینامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده میکند. زیبای فتنهانگیز را میستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج مینهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتی ملت اصحاب نظر " میداند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر میکند با زبان گفتمان مسلط سخن میگوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با یک وارونهسازی وهنری دست به یک شالودهشکنی فرهنگی میزند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان میخواند:
من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت
ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:
دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.════════════════ا
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
ا════════════════.🍃.═ا
از شورانگیزترین بنمایههای تغزلی که شیخ سعدی را برمیشوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق میآید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر میکند:
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
فتنه و قیامت دو رخداد پرمخاطره و خوفانگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی میگوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان
ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند
ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر
اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شدهاند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)
نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظر" هم یاد کردهاند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری میگراید و گاه به غائلة حاد سیاسی میانجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" مینامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده میکند. زیبای فتنهانگیز را میستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج مینهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتی ملت اصحاب نظر " میداند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر میکند با زبان گفتمان مسلط سخن میگوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با یک وارونهسازی وهنری دست به یک شالودهشکنی فرهنگی میزند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان میخواند:
من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت
ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:
دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
بهبود نمایش نقل قولهای احتمالی و تغییرات دیگر در صفحات سخنوران
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/02/15/poets-page-improvements/
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/02/15/poets-page-improvements/
Forwarded from کاریز
عطّار روح بود و سنایی دو چشم او،
ما از پی سنایی و عطّار آمدیم (؟)
خیلی رایج است که این بیت را، در عموم شرححال نویسیهای مولانا، از قول او بیاورند. و چرا نیاورند؟ جامی در نفحات الانس آن را از قول مولانا آورده و پس از او هم دیگران. (۱)
امّا به واقع بیت از مولانا نیست گرچه از او هم دور نیست. از فرزند او سلطان ولد است، در غزلی با مطلع:
ما عاشقان سرده (۲) و خمّار آمدیم / رندان لاابالی و عیّار آمدیم
غزل لحنی مفاخرهآمیز دارد، نه فقط در مقابل منکران، بلکه حتی در برابر دیگر بزرگان قوم. همانجاست که میگوید:
عطّار روح بود و سنایی دو چشم دل / ما قبلهٔ سنایی و عطّار آمدیم...
مصراع اول به دو صورت دیگر هم ضبط شده است:
عطّار جان بود و سنایی دل نهان
و
عطّار روح بود و سنایی دو چشم او
گرچه همان صورت اوّل از همه سرراستتر و مفهومتر و محتملتر است منتهی جامی همین ضبط «دو چشم» را برگرفته و گویا از سر تشخیص درست خود که مولانا در باب عطّار عاشق و سنایی فایق (۳) چنین سخن نمیگوید، مصراع دوم را به شکل مناسبتری که میشناسیم بازگردانده و آن را به ظاهر همچون «زبان حال» از قول مولانا آورده که بعدها براستی از او دانسته شده است.
همین جا بگوییم که آن بیت دیگر «گرد عطّار گشت مولانا...» هم از او نیست و اصلا همین ذکر «مولانا» شاهد آن است که بیت نوعی وصف حال بوده از قول ناظری که چنین پیوندی بین مولانا و عطّار دیده است. همین پاره از نفحات نزد شرححال نویسان بعدی همچنان بسط یافته و آن بیت مشهور «هفت شهر عشق را عطّار گشت...» هم از قول مولانا افزوده شده که البته از او نیست.
...
۱- نیکلسون، صد و بیست سی سال پیش، در دیباچه اولین ترجمه گزیده غزلیات مولانا همین بیت را آورده منتهی محققّانه، چنان که از او توقع میرود، در پانویس نوشته که این غزل را در دیوان مولانا نیافته است.
۲- سرده: ساقی
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من..
ای سردهان ای سردهان بگشادهام زان سر دهان
۳- اشاره بود به قول مولانا که:
اگر عطّار عاشق بُد، سنایی شاه و فایق بُد / نه اینم من نه آنم من، که گم کردم سر و پا را
و بر آن هم میتوان افزود:
آن سنا جو، کش سنایی شرح کرد / یافت فردیّت ز عطّار آن فرید
و باز
جانی که رو این سو کند، با بایزید او خو کند / یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطّار را...
ما از پی سنایی و عطّار آمدیم (؟)
خیلی رایج است که این بیت را، در عموم شرححال نویسیهای مولانا، از قول او بیاورند. و چرا نیاورند؟ جامی در نفحات الانس آن را از قول مولانا آورده و پس از او هم دیگران. (۱)
امّا به واقع بیت از مولانا نیست گرچه از او هم دور نیست. از فرزند او سلطان ولد است، در غزلی با مطلع:
ما عاشقان سرده (۲) و خمّار آمدیم / رندان لاابالی و عیّار آمدیم
غزل لحنی مفاخرهآمیز دارد، نه فقط در مقابل منکران، بلکه حتی در برابر دیگر بزرگان قوم. همانجاست که میگوید:
عطّار روح بود و سنایی دو چشم دل / ما قبلهٔ سنایی و عطّار آمدیم...
مصراع اول به دو صورت دیگر هم ضبط شده است:
عطّار جان بود و سنایی دل نهان
و
عطّار روح بود و سنایی دو چشم او
گرچه همان صورت اوّل از همه سرراستتر و مفهومتر و محتملتر است منتهی جامی همین ضبط «دو چشم» را برگرفته و گویا از سر تشخیص درست خود که مولانا در باب عطّار عاشق و سنایی فایق (۳) چنین سخن نمیگوید، مصراع دوم را به شکل مناسبتری که میشناسیم بازگردانده و آن را به ظاهر همچون «زبان حال» از قول مولانا آورده که بعدها براستی از او دانسته شده است.
همین جا بگوییم که آن بیت دیگر «گرد عطّار گشت مولانا...» هم از او نیست و اصلا همین ذکر «مولانا» شاهد آن است که بیت نوعی وصف حال بوده از قول ناظری که چنین پیوندی بین مولانا و عطّار دیده است. همین پاره از نفحات نزد شرححال نویسان بعدی همچنان بسط یافته و آن بیت مشهور «هفت شهر عشق را عطّار گشت...» هم از قول مولانا افزوده شده که البته از او نیست.
...
۱- نیکلسون، صد و بیست سی سال پیش، در دیباچه اولین ترجمه گزیده غزلیات مولانا همین بیت را آورده منتهی محققّانه، چنان که از او توقع میرود، در پانویس نوشته که این غزل را در دیوان مولانا نیافته است.
۲- سرده: ساقی
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من..
ای سردهان ای سردهان بگشادهام زان سر دهان
۳- اشاره بود به قول مولانا که:
اگر عطّار عاشق بُد، سنایی شاه و فایق بُد / نه اینم من نه آنم من، که گم کردم سر و پا را
و بر آن هم میتوان افزود:
آن سنا جو، کش سنایی شرح کرد / یافت فردیّت ز عطّار آن فرید
و باز
جانی که رو این سو کند، با بایزید او خو کند / یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطّار را...
Telegram
K-Images
پایان کار فهرستگذاری خودکار متون گنجور بر اساس نسکبان
اینجا بخوانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/02/21/naskban-auto-match-phase2/
اینجا بخوانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/02/21/naskban-auto-match-phase2/
Forwarded from کاریز
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدَم، پخته شدم، سوختم
بیت بسیار مشهوری است که در بسیاری از گفتارها، نوشتارها و جستارها به نام مولانا آمده امّا چون سیمرغ، با همه شهرت خود، ردّ پا و نشانی از آن پیدا نیست. به واقع تردیدی نیست که این بیت صورت تغییریافته بیت اصیل دیگریست از مولانا با این ضبط:
حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم
که در غزلی با مطلع زیر آمده است:
چند قبا بر قدِ دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم
در چاپ استاد فروزانفر هم، در پانویس و نسخهبدلهای این غزل، صورت دیگری از این بیت نمیبینیم.
من مدّتی میجستم که کی و کجا و شاید کدام ذوق عالی آن بیت دیوان را به این صورت بازگردانده است که چنین هم شهرت و محبوبیت یافته است. با تصوّر این که تغییر و تبدیلی به نسبت اخیر است، بیشتر چاپهای غیرمنقّح و نسخ متاخّر را میجستم و انتظار نداشتم که آن را در دستنویسی به نسبت کهن در اوایل قرن نهم ببینم، نسخه مورّخ ۸۱۷ هجری که گزیدهای از دیوان شمس است و عکس آن را آوردهام. چنان که میبینیم بیت درست بر جای آن بیت دیگر نشسته و اینک میدانیم که سابقه بلندی دارد و چندان متاخّر نیست.
این نسخه مورّخ ۸۱۷ هجری، به گمان من البته، صورتهای درستی از ابیات دیوان را حفظ کرده است که ما جای دیگر کمتر میبینیم. از جمله آنها «سلیمان» به جای «مسلمان» در این بیت دیوان که از آن جدا نوشتهایم:
همچو مسلمان غریب، نی سوی خلقش رهی / نی سوی شاهنشهی، بر طرفی چون سجاف
و همچنین
صورت «سلیمانم» به جای «سلیمانی» در این بیت مشهور دیوان:
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم / هم عشقِ پری دارم هم مردِ پریخوانم
که باز در یادداشتهای پیشین آمده است.
با توجّه به سابقه ضبط و خصوصیات این نسخه، و این که آن کلام هم براستی مولانایی است، همچنان جای جستجوست. ای بسا بیت براستی حاصل یک تصحیح متاخر از خود مولانا باشد و از این رو صورتهای متفاوتی یافته، و شاید هم حاصل کار کاتب خوشذوق امّا بدعهدی که بیمی از تغییرات ذوقورزانه نداشته است. امّا اگر کار کاتب باشد، نمیدانیم عاقبت او چه شده است، شاید مثل فخرالدّین سیواسی بوده که به قول افلاکی «مردی بود ذوفنون، و در آن عهد کتابت اسرار و معانی بر عهدهٔ او بود» امّا «اوقات مگر او در کلام خداوندگار مدخل میکرد و به طریق اصلاح قلم میراند و تحریف کلمات میکرد بی آن که اجازت فرمودی» و چنان شد که «از ناگاه در او جنونی طاری شده دیوانه گشت، حضرت مولانا این غزل را همان روز فرمود:
ای عاشقان ای عاشقان یک لولیی دیوانه شد / طشتش فتاد از بامِ ما، نک سوی مجنونخانه شد...»
...
پ.ن
به مناسبت بیاورم که بیت با صورت ترکیبی دیگری هم رایج است. از جمله استاد توفیق سبحانی این بیت را از قول مرحوم گولپینارلی نقل کردهاند: «یک بار از ایشان خواستم که زندگینامهٔ خود را برای درج در دیباچهٔ «مولانا جلال الدّین» در اختیار من بگذارند. گفتند: چه زندگینامهای؟
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
(مقدمه «مولویه پس از مولانا»)
خام بُدَم، پخته شدم، سوختم
بیت بسیار مشهوری است که در بسیاری از گفتارها، نوشتارها و جستارها به نام مولانا آمده امّا چون سیمرغ، با همه شهرت خود، ردّ پا و نشانی از آن پیدا نیست. به واقع تردیدی نیست که این بیت صورت تغییریافته بیت اصیل دیگریست از مولانا با این ضبط:
حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم
که در غزلی با مطلع زیر آمده است:
چند قبا بر قدِ دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم
در چاپ استاد فروزانفر هم، در پانویس و نسخهبدلهای این غزل، صورت دیگری از این بیت نمیبینیم.
من مدّتی میجستم که کی و کجا و شاید کدام ذوق عالی آن بیت دیوان را به این صورت بازگردانده است که چنین هم شهرت و محبوبیت یافته است. با تصوّر این که تغییر و تبدیلی به نسبت اخیر است، بیشتر چاپهای غیرمنقّح و نسخ متاخّر را میجستم و انتظار نداشتم که آن را در دستنویسی به نسبت کهن در اوایل قرن نهم ببینم، نسخه مورّخ ۸۱۷ هجری که گزیدهای از دیوان شمس است و عکس آن را آوردهام. چنان که میبینیم بیت درست بر جای آن بیت دیگر نشسته و اینک میدانیم که سابقه بلندی دارد و چندان متاخّر نیست.
این نسخه مورّخ ۸۱۷ هجری، به گمان من البته، صورتهای درستی از ابیات دیوان را حفظ کرده است که ما جای دیگر کمتر میبینیم. از جمله آنها «سلیمان» به جای «مسلمان» در این بیت دیوان که از آن جدا نوشتهایم:
همچو مسلمان غریب، نی سوی خلقش رهی / نی سوی شاهنشهی، بر طرفی چون سجاف
و همچنین
صورت «سلیمانم» به جای «سلیمانی» در این بیت مشهور دیوان:
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم / هم عشقِ پری دارم هم مردِ پریخوانم
که باز در یادداشتهای پیشین آمده است.
با توجّه به سابقه ضبط و خصوصیات این نسخه، و این که آن کلام هم براستی مولانایی است، همچنان جای جستجوست. ای بسا بیت براستی حاصل یک تصحیح متاخر از خود مولانا باشد و از این رو صورتهای متفاوتی یافته، و شاید هم حاصل کار کاتب خوشذوق امّا بدعهدی که بیمی از تغییرات ذوقورزانه نداشته است. امّا اگر کار کاتب باشد، نمیدانیم عاقبت او چه شده است، شاید مثل فخرالدّین سیواسی بوده که به قول افلاکی «مردی بود ذوفنون، و در آن عهد کتابت اسرار و معانی بر عهدهٔ او بود» امّا «اوقات مگر او در کلام خداوندگار مدخل میکرد و به طریق اصلاح قلم میراند و تحریف کلمات میکرد بی آن که اجازت فرمودی» و چنان شد که «از ناگاه در او جنونی طاری شده دیوانه گشت، حضرت مولانا این غزل را همان روز فرمود:
ای عاشقان ای عاشقان یک لولیی دیوانه شد / طشتش فتاد از بامِ ما، نک سوی مجنونخانه شد...»
...
پ.ن
به مناسبت بیاورم که بیت با صورت ترکیبی دیگری هم رایج است. از جمله استاد توفیق سبحانی این بیت را از قول مرحوم گولپینارلی نقل کردهاند: «یک بار از ایشان خواستم که زندگینامهٔ خود را برای درج در دیباچهٔ «مولانا جلال الدّین» در اختیار من بگذارند. گفتند: چه زندگینامهای؟
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
(مقدمه «مولویه پس از مولانا»)
Telegram
K-Images
Forwarded from چهار خطی
تولید دوبیتی از غزل
(غزل شرف شفروه در دفتر ترانههای باباطاهر)
یکی از روشهای جعل دوبیتی به اسم بابا طاهر، تبدیل غزلهایی که وزن «هزج مسدس محذوف» دارند به دوبیتی است. به دلیل اشتراک وزنی میان این غزلها با قالب دوبیتی، میتوان بیت اول غزل را با یکی دیگر از ابیات برجسته و هماهنگ آن، انتخاب و سایر ابیات را حذف کرد و یک دوبیتی تازه ساخت. چنین اتفاقی در دفتر دوبیتیهای منسوب به بابا طاهر فراوان افتاده و من شواهد آن را سالها پیش در مقالۀ «رونق دوبیتی در عصر صفوی» (مجلۀ معارف، ۱۳۸۰) به دست دادهام. فی المثل، این دوبیتی مشهور (دیوان کامل باباطاهر، ۲۸):
دل عاشق به پیغامی بساجه
خمار آلوده با جامی بساجه
مرا کیفیت چشم تو کافی است
قناعتگر به بادامی بساجه
برآمده از یک غزل طالب آملی با ردیف «بسازد» است (کلیات، ۴۸۴) و این دوبیتی (دیوان کامل باباطاهر، ۳):
دلی دارم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
بخشی از غزل تقی اوحدی بلیانی است (تذکرۀ نصرآبادی، چاپ وحید، ۳۰۳؛ عرفات العاشقین، چاپ ناجی، ۲: ۸۷۰).
تازهترین گواهی که بر این مدعا به دست من افتاده، غزلی است از شرفالدین شفروۀ اصفهانی شاعر قرن ششم که طعمۀ مجموعهسازان قرار گرفته و آن را تبدیل به دوبیتی کردهاند. اصل غزل به روایت دیوان شفروه چنین است (برگ ۱۲۱پ):
نگارینا دل و جانم تو داری
همه پیدا و پنهانم تو داری
طریق کار این مفلس تو دانی
کلید بند و زندانم تو داری
چو من دعوی کنم، داور تو باشی
چو خواهم داد، دیوانم تو داری
مرا گفتی دلت دانی که دارد
بحمدالله نکو دانم، تو داری
من ار دامن ز تو کوته کنم نیز
چه حاصل، چون گریبانم تو داری
نمیدانم که این درد از که دارم
ولی دانم که درمانم تو داری
دوبیتییی که از این غزل برون آمده و به باباطاهر منسوب شده و استاد شجریان نیز آن را به آواز خوانده، با افزودن عناصر گویشی چنین است (ریاض العارفین، ۱۹۴):
نگارینا دل و جانم ته دیری
همه پیدا و پنهانم ته دیری
نذونم مو که این درد از که دیرم
همی ذونم که درمانم ته دیری
..
"چهار خطی"
https://hottg.com/Xatt4
(غزل شرف شفروه در دفتر ترانههای باباطاهر)
یکی از روشهای جعل دوبیتی به اسم بابا طاهر، تبدیل غزلهایی که وزن «هزج مسدس محذوف» دارند به دوبیتی است. به دلیل اشتراک وزنی میان این غزلها با قالب دوبیتی، میتوان بیت اول غزل را با یکی دیگر از ابیات برجسته و هماهنگ آن، انتخاب و سایر ابیات را حذف کرد و یک دوبیتی تازه ساخت. چنین اتفاقی در دفتر دوبیتیهای منسوب به بابا طاهر فراوان افتاده و من شواهد آن را سالها پیش در مقالۀ «رونق دوبیتی در عصر صفوی» (مجلۀ معارف، ۱۳۸۰) به دست دادهام. فی المثل، این دوبیتی مشهور (دیوان کامل باباطاهر، ۲۸):
دل عاشق به پیغامی بساجه
خمار آلوده با جامی بساجه
مرا کیفیت چشم تو کافی است
قناعتگر به بادامی بساجه
برآمده از یک غزل طالب آملی با ردیف «بسازد» است (کلیات، ۴۸۴) و این دوبیتی (دیوان کامل باباطاهر، ۳):
دلی دارم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
بخشی از غزل تقی اوحدی بلیانی است (تذکرۀ نصرآبادی، چاپ وحید، ۳۰۳؛ عرفات العاشقین، چاپ ناجی، ۲: ۸۷۰).
تازهترین گواهی که بر این مدعا به دست من افتاده، غزلی است از شرفالدین شفروۀ اصفهانی شاعر قرن ششم که طعمۀ مجموعهسازان قرار گرفته و آن را تبدیل به دوبیتی کردهاند. اصل غزل به روایت دیوان شفروه چنین است (برگ ۱۲۱پ):
نگارینا دل و جانم تو داری
همه پیدا و پنهانم تو داری
طریق کار این مفلس تو دانی
کلید بند و زندانم تو داری
چو من دعوی کنم، داور تو باشی
چو خواهم داد، دیوانم تو داری
مرا گفتی دلت دانی که دارد
بحمدالله نکو دانم، تو داری
من ار دامن ز تو کوته کنم نیز
چه حاصل، چون گریبانم تو داری
نمیدانم که این درد از که دارم
ولی دانم که درمانم تو داری
دوبیتییی که از این غزل برون آمده و به باباطاهر منسوب شده و استاد شجریان نیز آن را به آواز خوانده، با افزودن عناصر گویشی چنین است (ریاض العارفین، ۱۹۴):
نگارینا دل و جانم ته دیری
همه پیدا و پنهانم ته دیری
نذونم مو که این درد از که دیرم
همی ذونم که درمانم ته دیری
..
"چهار خطی"
https://hottg.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
اپ بازمتن چکامه برای آیفون و آیپد حاصل تلاش آقای میلاد اجیلیان برای دسترسی کاربران دستگاههای مبتنی بر آی.او.اس به گنجینهٔ ادبیات فارسی است و تفاوت آن با عموم نمونههای دیگر آن است که به طور مستقیم به وبسرویس گنجور متصل است. از این جهت انتظار میرود آخرین تغییرات و تصحیحات و اضافات گنجور در آن منعکس شده باشد. البته چکامه بعد از اولین دریافت یک نسخهٔ آفلاین از اطلاعات دریافتی نگه میدارد تا نیاز به اتصال دائمی به اینترنت نداشته باشد.
https://blog.ganjoor.net/1403/03/08/chakame/
https://blog.ganjoor.net/1403/03/08/chakame/
Forwarded from کاریز
دو سه بیت ماند باقی، تو بگو بر این نشانی...
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟ امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟ یک شبی بیدار شو، دولت بگیر...
صاحب این دو بیت مشهور، که با نغمهٔ افشاری استاد شجریان، شاید آشناترین ابیات مثنوی هم باشند، کیست!؟ نه، مولانا نیست! به واقع گویندهٔ آن خیلی هم متاخّر است امّا انصاف آن است که این دو بیت چنان در میان ابیات مثنوی خوش نشستهاند که گویی کلام مولانا بودهاند که از قلم کاتب جا ماندهاند، دست کم، آن کاتب نخستین.
من مدّتی در بین دستنویسهای مثنوی میجستم تا بدانم که اصل این ابیات از کجاست، کی به مثنوی افزوده شده و اگر دست دهد، شاعر آنها چه کسی بوده است.
پیش از هر نکته بگوییم که این ابیات کجای مثنوی بودهاند. دفتر پنجم مثنوی، در حدود ابیات ۲۱۵۰، پیش و پس از عنوان: «حکایت در تقریرِ این سخن که چندین گاه گفت و گو را آزمودیم، مدّتی صبر و خاموشی را بیازماییم» این دو بیت اصیل آمده است که:
چند گفتی نظم و نثر و راز فاش / خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش
چند پختی تلخ و تیز و شورْگز / این یکی بار امتحان شیرین بپز
و همینجاست که سه بیت افزوده میآیند که دو بیتش را پیشتر آوردیم به علاوهٔ این بیت که در مثنوی افشاری استاد نیامده و از این رو شهرت آن دو بیت را هم ندارد:
روزها بردی به سر در هزل و جدّ / روزکی دو جهد را شو مستعد
امّا این ابیات در نسخ قدیم مثنوی دیده نمیشوند. حتّی نسخهٔ ناسخهٔ مثنوی عبداللطیف عبّاسی گجراتی، جمع آمده در ۱۰۳۱ هـ ق، که حدود دو هزار بیت الحاقی نسبت به دستنویسهای اصیل کهن دارد، همچنان فاقد این ابیات است. حاصل جستجو را خلاصه کنم که کهنترین نسخهای که من این ابیات را در آن دیدهام، تحریر وصال شیرازی، خطّاط و شاعر مشهور، مورّخ ۱۲۴۳ هـ ق است. از وصال و فرزندان او، تحریرهای متعدّدی از مثنوی باقیست. فرزند او توحید در پایان نسخهٔ مورّخ ۱۲۸۱ هجری مینویسد که این سومین تحریر مثنوی به خطّ اوست.
در عکسی که آوردهام، دو نسخه میبینیم که کتابت هر دو در سال ۱۲۴۳ هـ ق بوده است. کاتب تصویر بالا، عبدالله بن احمد فسایی است که این ابیات در نسخه او نیست. تصویر پایین امّا همان نسخه به خطّ وصال شیرازی است که ذکر شد. پس از این است که این ابیات اندک اندک در برخی دستنویسها ظاهر میشوند.... برای مثال نسخ قرن سیزدهم به خطّ محمّد بن عبّاس بنایی، زین العابدین مراغی، محمّد مهدی فراهانی، شامل این ابیات نیستند حال آن که در همین حدود زمانی، این سه بیت در نسخ احمد وصال و محمّد هاشم خوانساری دیده میشوند و پس از این کم و بیش در بیشتر نسخ دستنویس و از آنجا هم در چاپ سنگی دارالطّبع طهران مورخ ۱۳۰۷ هـ ق و این هست تا تصحیحات انتقادی به نسبت معاصر که این ابیات از متن بیرون رفتهاند.
«گفت ای یاران سؤالی میکنم، مردِ درویشم، همین آمد فنم!» که آیا، با احتیاط، نمیتوان احتمال داد که این ابیات افزودهٔ خود وصال شیرازی باشند؟ شاعری چنین قویدست که ذهن و زبان و دست و نگاهی اینگونه همدم و آشنا با مثنوی داشته است؟
بیفزاییم که ابیات الحاقی در مثنوی از این نوع، و چنان که با قید احتیاط و احتمال آمد، افزودهٔ وصال شیرازی، بیش از این است که جا دارد به استقلال به آن پرداخته شود. در این یادداشت کوتاه امّا «به این دو بیت اختصار کردیم» که حاضر در حافظهٔ همهٔ ماست.
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟ امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟ یک شبی بیدار شو، دولت بگیر...
صاحب این دو بیت مشهور، که با نغمهٔ افشاری استاد شجریان، شاید آشناترین ابیات مثنوی هم باشند، کیست!؟ نه، مولانا نیست! به واقع گویندهٔ آن خیلی هم متاخّر است امّا انصاف آن است که این دو بیت چنان در میان ابیات مثنوی خوش نشستهاند که گویی کلام مولانا بودهاند که از قلم کاتب جا ماندهاند، دست کم، آن کاتب نخستین.
من مدّتی در بین دستنویسهای مثنوی میجستم تا بدانم که اصل این ابیات از کجاست، کی به مثنوی افزوده شده و اگر دست دهد، شاعر آنها چه کسی بوده است.
پیش از هر نکته بگوییم که این ابیات کجای مثنوی بودهاند. دفتر پنجم مثنوی، در حدود ابیات ۲۱۵۰، پیش و پس از عنوان: «حکایت در تقریرِ این سخن که چندین گاه گفت و گو را آزمودیم، مدّتی صبر و خاموشی را بیازماییم» این دو بیت اصیل آمده است که:
چند گفتی نظم و نثر و راز فاش / خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش
چند پختی تلخ و تیز و شورْگز / این یکی بار امتحان شیرین بپز
و همینجاست که سه بیت افزوده میآیند که دو بیتش را پیشتر آوردیم به علاوهٔ این بیت که در مثنوی افشاری استاد نیامده و از این رو شهرت آن دو بیت را هم ندارد:
روزها بردی به سر در هزل و جدّ / روزکی دو جهد را شو مستعد
امّا این ابیات در نسخ قدیم مثنوی دیده نمیشوند. حتّی نسخهٔ ناسخهٔ مثنوی عبداللطیف عبّاسی گجراتی، جمع آمده در ۱۰۳۱ هـ ق، که حدود دو هزار بیت الحاقی نسبت به دستنویسهای اصیل کهن دارد، همچنان فاقد این ابیات است. حاصل جستجو را خلاصه کنم که کهنترین نسخهای که من این ابیات را در آن دیدهام، تحریر وصال شیرازی، خطّاط و شاعر مشهور، مورّخ ۱۲۴۳ هـ ق است. از وصال و فرزندان او، تحریرهای متعدّدی از مثنوی باقیست. فرزند او توحید در پایان نسخهٔ مورّخ ۱۲۸۱ هجری مینویسد که این سومین تحریر مثنوی به خطّ اوست.
در عکسی که آوردهام، دو نسخه میبینیم که کتابت هر دو در سال ۱۲۴۳ هـ ق بوده است. کاتب تصویر بالا، عبدالله بن احمد فسایی است که این ابیات در نسخه او نیست. تصویر پایین امّا همان نسخه به خطّ وصال شیرازی است که ذکر شد. پس از این است که این ابیات اندک اندک در برخی دستنویسها ظاهر میشوند.... برای مثال نسخ قرن سیزدهم به خطّ محمّد بن عبّاس بنایی، زین العابدین مراغی، محمّد مهدی فراهانی، شامل این ابیات نیستند حال آن که در همین حدود زمانی، این سه بیت در نسخ احمد وصال و محمّد هاشم خوانساری دیده میشوند و پس از این کم و بیش در بیشتر نسخ دستنویس و از آنجا هم در چاپ سنگی دارالطّبع طهران مورخ ۱۳۰۷ هـ ق و این هست تا تصحیحات انتقادی به نسبت معاصر که این ابیات از متن بیرون رفتهاند.
«گفت ای یاران سؤالی میکنم، مردِ درویشم، همین آمد فنم!» که آیا، با احتیاط، نمیتوان احتمال داد که این ابیات افزودهٔ خود وصال شیرازی باشند؟ شاعری چنین قویدست که ذهن و زبان و دست و نگاهی اینگونه همدم و آشنا با مثنوی داشته است؟
بیفزاییم که ابیات الحاقی در مثنوی از این نوع، و چنان که با قید احتیاط و احتمال آمد، افزودهٔ وصال شیرازی، بیش از این است که جا دارد به استقلال به آن پرداخته شود. در این یادداشت کوتاه امّا «به این دو بیت اختصار کردیم» که حاضر در حافظهٔ همهٔ ماست.
Telegram
K-Images
HTML Embed Code: