ای داغ، از قلب پریشانم چه میخواهی؟
ای جای زخم کهنه، از جانم چه میخواهی؟
دریاچهای خشکیده در آغوش خود دارم
باران سرخ از ابر چشمانم چه میخواهی؟
ای وای از این، ای وای از این از دستدادنها
ای مرگ از جان رفیقانم چه میخواهی؟
آرامشم کو؟ خندهام کو؟ اعتمادم کو؟
بیهیچم و دیگر نمیدانم چه میخواهی؟
ما، ما وارثان دردهای بیشماریم
ما، ما گریههای چشمهای انتظاریم
ما، ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
ما، چیزی به غیر از غم، به غیر از هم نداریم
ما حسرت یک خنده دنبالهداریم
ما خسته از این روزهای بیقراریم
دنیا بگو غم بیشتر از این نخواهد ماند
دنیای بیرویای ما غمگین نخواهد ماند
چیزی بگو آرام کن آشفتگیها را
در سینهها این بغض سرسنگین نخواهد ماند
ای چرخ بازیگر بگو بالانشینان را
جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند
فریاد این غمخانه خاموشی نخواهد داشت
فرهاد این افسانه بیشیرین نخواهد ماند
شعر: #حسین_غیاثی
آواز: #علیرضا_قربانی
آهنگ: #حسام_ناصری
@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
>>Click here to continue<<