خوانشی بر کتابچهی
«پاسخی درخور و روا، به ملّاهای تکفیریِ صوفینما»
گفتار شماره ٥: تکفیرِ «مولانا خالد نقشبندی» توسط «شیخ معروف نودِهی» و طرفدارانش (بخش ٢)
ششم. شیخ معروف در رسالهاش، خُلَفا و حُلَفای (همپیمانانِ) مولانا خالد را «شیطان» و پیروانش را «بسیار نادان و نفهم» مینامد و میگوید:
«ولأجل ذلك بَعثَ من خُلفائه وحلفائه شياطينَ إلی إربِل وإلی کرکوك، فبايعهم أناسٌ جهّالٌ» [دينُ اللهِ الغالب: ۹٤]؛
یعنی: «به همین دلیل، از میان خُلفا و حُلفای خود، شیاطینی را به اربیل و کرکوک فرستاد، در نتیجه مردمانی بسیار نادان و نفهم به آنان بیعت دادند».
هفتم. شیخ معروف دربارهی برخی از اعتقادات و اندیشههای مولانا خالد، مثل ادّعای شیخیّت و ... مطالبی را بیان میکند، سپس میگوید:
«وکفی بذلك کفراً وجهلاً» [دينُ اللهِ الغالب: ۱۳٥]؛
یعنی «همین برای اثباتِ کفر و نادانیِ او کافی است!».
مشاهده میکنید که رهبر طریقت قادریه، کسی را تکفیر میکند که برای نخستین بار طریقت نقشبندیه را به کوردستان آورد! آن وقت ملّا جاسم (هداه اللّه) نعره میکشد که پیش از آمدن وهابیت، عقیدهی مردم کوردستان، پاک بوده است!
هشتم. عثمان بیک موصلی در شرح گفتارِ شیخ معروف میگوید:
«أقولُ: أمّا دعوتُه المشيخةَ فليس بکفرٍ صريحاً ولکن الکفرَ الصّريح ادّعاؤه التصرفَ في العالمِ ودعوته علم الغيب وغيرهما» [دينُ اللهِ الغالب: ۱۳٥]؛
یعنی: «میگویم: اینکه مدعیِ شیخیّت بوده است، به تصریح سبب کفرِ او نمیشود، اما کفر صریح و آشکارِ خالد این است که مدّعی تصرّف در عالَم و دانستن غیب و چیزهای دیگر است».
نهم. همین عثمان بیک موصلی که طرفدار شیخ معروف بوده و با تقاضای او رسالهی خود را نوشته، مولانا خالد را به دزدی، متهم کرده است! میگوید:
«سرقَ کتاباً من شيخِهِ الجوکيِّ فيه عزائمُ وسحرٌ والآن عنده في السليمانيّة يعمل به!» [دينُ اللهِ الغالب: ٨۹-٩٠]؛
یعنی: «خالد، کتابی را از استاد مرتاضِ خود (در هندوستان) دزدید که پر از دعا و جادو بود؛ اکنون نیز آن کتاب در سلیمانیه پیش او است و مطابق با آن کار میکند!».
ما شرم داریم از اینکه دربارهی این بند، چیزی بگوییم؛ پس برداشت را به خود خوانندهی گرامی میسپاریم.
دهم. بنگر و بیاندیش که در آن دوره که ملّا جاسم (هداه الله) به نحوی آن را توصیف میکند که گویی کوردستان، مدینهی فاضله بوده است (!!) عثمان بیک موصلی چگونه دربارهی مولانا خالد سخن میگوید و چه اوصافی را برای او به کار میبرد؟:
«فإنّك إذا تأمّلتَ تلك الفصول وصفَّيتَ إليها أصفاء إنصافٍ وقبول، علمت حقيقة طريقةِ من ظهر في زماننا وشاع، وامتلأ من بدعتِه البقاعَ، المبتدعُ الأفّاك، والمخترعُ الشاكّ، صاحب الشعبذة والسحر، وراعي الحيل والمکر، نابذ الشريعة وراء ظهره، وقامع أهل الحقِّ بتخليط أمره، الّذي تُسمَّی بمولانا الشيخ خالد الّذي نصب لقاصرين العقول المکائدَ، بصَّر اللّه حالَه للمسلمين و جنَّبَهم بدعَه وضلالَه المبين، فهو کرديُّ الذّات أعجميُّ الصفات، يضرّ النّاس، بل هو أَضرُّ من الخنّاس الوسواس الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنّة والنّاس...» [دينُ اللهِ الغالب: ٨۰]؛
یعنی: «اگر این فصول از کتاب را به خوبی مورد تأمّل قرار دهی و با دیدهی انصاف و قبول به آن بنگری، حقیقت و راستیِ طریقتِ شخصی برایت مشخص و معلوم میگردد که در این عصر ما ظاهر و نمایان شده و سرزمینها و مناطق را از بدعتهای خود پر کرده است، که شخصی مبتدع و بسیار دروغگو است، کسی است که چیزهای بسیاری به دین افزوده و تردید و شک فراوانی ایجاد کرده است، شعبدهباز و جادوگر است، انواع مکر و حیله را به کار میگیرد، شریعت را به پشت و ورای خود انداخته، کمر اهل حق و راستی را با تخریب امور دینشان شکانده، همان کسی که «مولانا شیخ خالد» نامیده شده، همان کسی که برای افراد کم خِرد و عقل، دام و تله قرار داده، امّا خداوند حقیقت و واقعیتِ او را برای مسلمانان، آشکار کرده و آنان را از بدعتها و گمراهی آشکارش دور ساخته است؛ او از حیث ذات، کورد است و از حیث صفات، عجم است! مردم را با ضرر و زیان، مواجه میسازد؛ بلکه ضرر و زیان او بسیار بیشتر از شیطانِ خنّاسِ وسواسی است که در دل و سینهی مردم، وسوسه میاندازد، اعم از جنّیان و آدمیان».
نویسنده: مصطفی محمّد هَولیری
ان شاء الله ادامه خواهیم داد؛ منتظر گفتار ٦ باشید...
>>Click here to continue<<