دو ابزار مکمل برای فهم و حل مسائل پیچیده: Wardley Mapping و Domain-Driven Design
در دنیای توسعه نرمافزار، Domain-Driven Design (DDD) رویکردی موفق برای مدلسازی سیستمهای پیچیده است. اما همیشه یک سؤال اساسی وجود دارد: کدام بخش از سیستم واقعاً ارزش سرمایهگذاری دارد؟
اینجاست که Wardley Mapping وارد صحنه میشود؛ ابزاری برای تحلیل استراتژیک که به ما کمک میکند تصمیمهای طراحی را نه از روی حدس و گمان، بلکه بر اساس درک عمیق از ارزش و بلوغ مؤلفهها اتخاذ کنیم.
۱. یافتن Core Domain با عینک استراتژیک Wardley
در DDD، شناسایی Core Domain (بخشی از سیستم که مزیت رقابتی ایجاد میکند) حیاتی است. اما این شناسایی معمولاً با چالش همراه است. Wardley Mapping کمک میکند با ترسیم زنجیره ارزش (Value Chain) و جایگذاری مؤلفهها روی نقشه، مشخص کنیم که:
🔸 کدام مؤلفهها در مراحل اولیه تکامل هستند (Genesis یا Custom-Built)؛ یعنی جایی که نوآوری و مزیت رقابتی شکل میگیرد.
🔸 و کدامها به مرحله کالا رسیدهاند (Commodity) و ارزش سرمایهگذاری خاصی ندارند.
📌 نتیجه: تمرکز منابع بر Core Domainهایی که واقعاً تفاوت ایجاد میکنند، نه بخشهایی که میتوان به راحتی خرید یا برونسپاری کرد.
۲. انتخاب استراتژی طراحی متناسب با بلوغ مؤلفهها
در Wardley Mapping، هر مؤلفه نرمافزاری در یکی از مراحل تکامل قرار دارد—از نوآوری خالص (Genesis) تا کالای استاندارد (Commodity)—و این مراحل باید مستقیماً بر تصمیمهای طراحی در Domain-Driven Design اثر بگذارند. مؤلفههایی که در مرحله Genesis هستند، معمولاً بخشی از Core Domain محسوب میشوند و نیاز به مدلسازی دقیق، معماری منعطف و تیم متخصص دارند. مؤلفههای Custom-Built نیز در حال بلوغاند و باید با ساختارهایی توسعهپذیر و قابل تغییر طراحی شوند. در مقابل، مؤلفههایی که به سطح Product رسیدهاند، معمولاً Supporting Subdomain هستند و میتوان از ابزارهای موجود برای آنها استفاده کرد. نهایتاً مؤلفههای کالاییشده (Commodity) که ارزش تمایز ندارند، بهتر است با سرویسهای آماده یا برونسپاری پوشش داده شوند. این رویکرد باعث میشود منابع فنی و طراحی فقط جایی صرف شوند که واقعاً مزیت رقابتی ایجاد میکنند.
✅ با درک مرحله بلوغ هر مؤلفه، میتونیم از طراحیهای پیچیده و غیرضروری دوری کنیم و بر جایی تمرکز کنیم که واقعاً ارزشآفرین هست.
📌 مزیت: جلوگیری از طراحیهای پیچیده برای بخشهایی که نیاز به خلاقیت یا تفاوت ندارند.
۳. تعیین دقیقتر مرزهای Bounded Context
یکی از چالشهای DDD، کشیدن مرزهای مناسب بین مدلهاست. Wardley Mapping با شفافسازی وابستگیها و نرخ تغییر مؤلفهها، کمک میکند:
🔸مؤلفههایی که در مراحل متفاوت تکامل هستند، بهتر است در Bounded Contextهای مجزا قرار بگیرند.
🔸مؤلفههایی با سرعت تغییر بالا (مثل Core Domain) نیاز به حفاظ طراحی (Anti-Corruption Layer) دارند تا از اثرپذیری از مؤلفههای پایدارتر جلوگیری شود.
۴. انتخاب معماری بر اساس ارزش و بلوغ
با ترکیب دیدگاه DDD و Wardley Mapping، تصمیمگیری درباره معماری سیستم شفافتر میشود:
🔸برای Core Domainهای متغیر و نوآورانه 👈🏻 میکروسرویسها
🔸برای Supporting Subdomains با ثبات 👈🏻 مونولیتهای ماژولار
🔸برای Generic Subdomains استاندارد 👈🏻 سرویسهای SaaS یا APIهای آماده
📌 این یعنی: معماری باید تابع ارزش باشد، نه مُد یا هیجان فناوری.
جمعبندی: هماهنگی DDD و Wardley برای طراحی هوشمندانهتر
ترکیب Wardley Mapping و DDD مثل همراهی یک استراتژیست و یک معمار است:
🔸آنچه که Wardley Mapping میگوید: کجا و چرا باید سرمایهگذاری کرد.
🔸آنچه که DDD میگوید: چطور آن سرمایهگذاری را به سیستم نرمافزاری تبدیل کنیم.
با این رویکرد دوگانه، تیمهای توسعه میتوانند از مهندسی افراطی در جاهای کمارزش پرهیز کنند و انرژی خود را روی خلق ارزش واقعی برای کسبوکار متمرکز سازند.
کسب اطلاعات بیشتر: https://learnwardleymapping.com/introduction/
- انجمن DDD ایران
@DDD_IRAN
>>Click here to continue<<
