از دستِ چشمهای تو باید چکار کرد؟
باید شکار بود، نباید شکار کرد
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هزار بار فقط افتخار کرد!
ایمانِ زاهدانِ خداترسِ شهر را
چشمت به یک اشاره چه بیاعتبار کرد!
باید که صادقانه تو را سمتِ خود کشید؟
یا حقههای تازهتری را سوار کرد؟!
باید که برقِ چشمِ تو را محضِ احتیاط
در قلبِ مردهای جوان احتکار کرد
گفتی نگاه میکنیام... بعد سالها...
چشمت مرا دوباره که چشم انتظار کرد!
از دستِ چشمهایِ تو باید چکار کرد؟
باید فرار کرد... نباید فرار کرد؟
>>Click here to continue<<