قطعهای از نوشتار بهمرد
در نخستین روزهای ایجاد کانال دوستان
مورخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
«(انتشار بعد از ۱٠ سال)»
ـــــــــــــــــــــــ
... از خواب بیدار شدم
باران خوبی باریده است
همه جا را شسته الا دل من
که هنوز از تباهی لبریز است...
بیرون زدم
به کوچهای باریک و گود رسیدم
پله ها را طی کردم
عجب کوچهی خوفناکی !!
دو طرف دیوار بی انتها
کمی جلوتر گودی کوچه را
آب گرفته و مسیر مسدود
چون مرداب ...
کمی اندیشیدم
برگردم ؟!
نگاهی به پشت سر انداختم
نفراتی در ابتدای کوچه
روی پله ها
باپوزخندی بر لب
منتظر برگشت من از راهِ در پیش ...
گفتم نه
ادامه دادم
پا در آب نهادم
پیش رفتم
سرد بود و یخی
تا زانو
همچنان که گام برمیداشتم
چشمها را به روشنایی آنسمت کوچه
دوخته بودم
هر چند آب سرد بود
هر چند ...
اما نسیم ملایمی که
بهمراه قطرات شبنم
بصورتم میخورد
بسیار بسیار امیدوار کننده بود
بسوی نور
بسوی روشنی
ادامه میدهم
ادامه میدهم ...
انتهای کوچه پیداست
پایان راه زیباست ...
💠🔹دوستانبهمرد «وَناویَل» 🔹💠
▶ @Behmard60042 🌲
>>Click here to continue<<