TG Telegram Group & Channel
عطش انتظار ³¹³ | United States America (US)
Create: Update:

🖤🖤

#فریاد_مهتاب

داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀

ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
                        
                               
#قسمت_پنجاه

💠خليفه در مسجد نشسته است، او منتظر است تا پيكر فاطمه (س) را به مسجد بياورند و او بر آن نمازبخواند.
آرام آرام، مردم خود رابراى مراسم تشييع جنازه آماده مى كنند.
خبرى در ميان مردم رد و بدل مى شود: "ديشب، على، بدن فاطمه را به خاك سپرده است".
مردم به سوى قبرستان بقيع مى روند، مى خواهند قبر فاطمه (س) را پيدا كنند، امّا با چهل قبر تازه روبه رو مى شوند. به راستى قبر فاطمه (س) كدام است؟ هيچ كس نمى داند، آيا به راستى فاطمه (س) در اين قبرستان دفن شده است يا نه؟ نكند فاطمه (س) در جاى ديگرى دفن شده باشد؟
مردم، همديگر را سرزنش مى كنند و مى گويند: "ديديد كه چگونه از ثوابِ تشييع جنازه فاطمه محروم شديم، ما حتى نمى دانيم كه قبر او كجاست".

🔰مردم زيادى در بقيع جمع مى شوند. آنها با خود فكر مى كنند كه چرا فاطمه (س)را مخفيانه به خاك سپردند؟ چرا قبر او نامعلوم است؟
اين كار پيام سياسى مهمّى براى همه دارد، اين كار، فريادِ بلند اعتراض است.
نگاه كن! خليفه و عُمَر دارند به اين سو مى آيند. قبر فاطمه (س) معلوم نيست در كجاست؟ عُمَر عصبانى مى شود. او مى داند مخفى بودن قبر فاطمه (س)، براى تاريخ، يك علامت سؤال بزرگ است.
هر كس كه تاريخ را بخواند با خود خواهد گفت: "چرا قبر فاطمه (س) مخفى است؟"، جواب اين سؤال، آبروى خلافت را مى برد. او مى خواهد هر طور شده است اين علامت سؤال را پاك كند.
بايد خليفه بر پيكر فاطمه (س) نماز بخواند. عُمَر مى خواهد اين قبرها را بشكافد و پيكر فاطمه (س) را از قبر بيرون بياورد تا خليفه بر آن نماز بخواند.

در اين ميان نگاه عُمَر به مقداد مى خورد به سوى او مى رود و مى گويد:
ــ چه موقع فاطمه را دفن كرديد؟
ــ ديشب.
ــ چرا اين كار را كرديد؟ چرا صبر نكرديد تا ما بر پيكر دختر پيامبر نماز بخوانيم؟
ــ خود فاطمه وصيّت كرده بود كه تو و ابوبكر بر او نماز نخوانيد.
عُمَر عصبانى مى شود، به سوى مقداد حمله نموده و شروع به زدن او مى كند، آن قدر مقداد را مى زند تا خسته مى شود. مقداد از جا بلند مى شود، خون از سر و صورت او مى ريزد.
اكنون موقع آن است كه مقداد با مردم سخن بگويد: "اى مردم! دختر پيامبر از دنيا رفت در حالى كه زخم پهلوى او خوب نشده بود، آيا مى دانيد چرا؟ براى اين كه شما با غلاف شمشير به پهلوى او زديد".😭😭

📌آرى، شما كه با فاطمه (س) اين گونه برخورد كرديد چگونه توقّع داريد كه او اجازه دهد شما در تشييع جنازه او حاضر شويد؟

⚫️على (ع) در خانه نشسته است به او خبر مى دهند عمرمى خواهد قبرها را بشكافد تا پيكر فاطمه (س) را پيدا كند.
على (ع) برمى خيزد.
شمشيرِ ذو الفقار را در دست مى گيرد و عمامه اى بر سر مى گذارد كه رنگ زرد دارد. از خانه بيرون مى آيد. نگاه كن! او چقدر خشمگين است، رگ هاى گردن او پر از خون شده است.
عُمَر جلو مى آيد و مى گويد: "اى على! اين چه كارى بود كه تو كردى؟ ما پيكر فاطمه را از قبر بيرون مى آوريم تا خليفه بر آن نماز بخواند".

📌على (ع) دست مى برد و عُمَر را با يك ضربه بر زمين مى زند و روى سينه او مى نشيند و مى گويد: "تا امروز هر كارى كرديد من صبر نمودم، امّا به خدا قسم، اگر دست به اين قبرها بزنيد با شمشير به جنگ شما مى آيم، به خدا، زمين را از خون شما سيراب خواهم نمود".
همه على (ع) را مى شناسند، اگر على (ع) قسم بخورد به قسم خود عمل مى كند. چه كسى مى تواند در مقابل شمشير على (ع) ايستادگى كند؟
ابوبكر در فكر نجات عُمَر است، چه كند؟ چگونه على (ع) را آرام كند؟ جلو مى آيد و به على (ع) مى گويد: "تو را به حقّ پيامبر قسم مى دهم عُمَر را رها كن، ما از تصميم خود منصرف شديم، ما هرگز اين كار را انجام نمى دهيم".

على (ع)، عُمَر را رها مى كند و مردم متفرّق مى شوند. آرى، على (ع) به فاطمه (س)قول داده بود كه قبر او براى هميشه مخفى بماند.
على (ع) خيلى دلش مى خواهد كنار قبر فاطمه (س) برود. فاطمه (س) از على (ع)خواسته است تا بر سر قبر او برود و براى او قرآن بخواند.😭😭
اشك در چشم او حلقه زده است، او دلش مى خواهد به كنار قبر فاطمه (س)برود، ولى بايد تا شب صبر كرد وقتى كه هوا تاريك تاريك شود او به ديدار فاطمه (س) خواهد رفت و در خلوت شب با يارسفركرده اش، سخن خواهد گفت.😭😭
به راستى او با همسر سفر كرده اش چه خواهد گفت؟
جا دارداو اين گونه با او سخن گويد:
فاطمه جانم! ديشب دل من سخت به درد آمد، وقتى در تاريكى شب، پيكر تو را غسل مى دادم، دستم به زخم بازوى تو رسيد. دلم مى سوزد. چرا هرگز از زخم بازويت به من چيزى نگفتى؟ 😭😭😭


● ادامه دارد...

𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313

🖤🖤

#فریاد_مهتاب

داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀

ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
                        
                               
#قسمت_پنجاه

💠خليفه در مسجد نشسته است، او منتظر است تا پيكر فاطمه (س) را به مسجد بياورند و او بر آن نمازبخواند.
آرام آرام، مردم خود رابراى مراسم تشييع جنازه آماده مى كنند.
خبرى در ميان مردم رد و بدل مى شود: "ديشب، على، بدن فاطمه را به خاك سپرده است".
مردم به سوى قبرستان بقيع مى روند، مى خواهند قبر فاطمه (س) را پيدا كنند، امّا با چهل قبر تازه روبه رو مى شوند. به راستى قبر فاطمه (س) كدام است؟ هيچ كس نمى داند، آيا به راستى فاطمه (س) در اين قبرستان دفن شده است يا نه؟ نكند فاطمه (س) در جاى ديگرى دفن شده باشد؟
مردم، همديگر را سرزنش مى كنند و مى گويند: "ديديد كه چگونه از ثوابِ تشييع جنازه فاطمه محروم شديم، ما حتى نمى دانيم كه قبر او كجاست".

🔰مردم زيادى در بقيع جمع مى شوند. آنها با خود فكر مى كنند كه چرا فاطمه (س)را مخفيانه به خاك سپردند؟ چرا قبر او نامعلوم است؟
اين كار پيام سياسى مهمّى براى همه دارد، اين كار، فريادِ بلند اعتراض است.
نگاه كن! خليفه و عُمَر دارند به اين سو مى آيند. قبر فاطمه (س) معلوم نيست در كجاست؟ عُمَر عصبانى مى شود. او مى داند مخفى بودن قبر فاطمه (س)، براى تاريخ، يك علامت سؤال بزرگ است.
هر كس كه تاريخ را بخواند با خود خواهد گفت: "چرا قبر فاطمه (س) مخفى است؟"، جواب اين سؤال، آبروى خلافت را مى برد. او مى خواهد هر طور شده است اين علامت سؤال را پاك كند.
بايد خليفه بر پيكر فاطمه (س) نماز بخواند. عُمَر مى خواهد اين قبرها را بشكافد و پيكر فاطمه (س) را از قبر بيرون بياورد تا خليفه بر آن نماز بخواند.

در اين ميان نگاه عُمَر به مقداد مى خورد به سوى او مى رود و مى گويد:
ــ چه موقع فاطمه را دفن كرديد؟
ــ ديشب.
ــ چرا اين كار را كرديد؟ چرا صبر نكرديد تا ما بر پيكر دختر پيامبر نماز بخوانيم؟
ــ خود فاطمه وصيّت كرده بود كه تو و ابوبكر بر او نماز نخوانيد.
عُمَر عصبانى مى شود، به سوى مقداد حمله نموده و شروع به زدن او مى كند، آن قدر مقداد را مى زند تا خسته مى شود. مقداد از جا بلند مى شود، خون از سر و صورت او مى ريزد.
اكنون موقع آن است كه مقداد با مردم سخن بگويد: "اى مردم! دختر پيامبر از دنيا رفت در حالى كه زخم پهلوى او خوب نشده بود، آيا مى دانيد چرا؟ براى اين كه شما با غلاف شمشير به پهلوى او زديد".😭😭

📌آرى، شما كه با فاطمه (س) اين گونه برخورد كرديد چگونه توقّع داريد كه او اجازه دهد شما در تشييع جنازه او حاضر شويد؟

⚫️على (ع) در خانه نشسته است به او خبر مى دهند عمرمى خواهد قبرها را بشكافد تا پيكر فاطمه (س) را پيدا كند.
على (ع) برمى خيزد.
شمشيرِ ذو الفقار را در دست مى گيرد و عمامه اى بر سر مى گذارد كه رنگ زرد دارد. از خانه بيرون مى آيد. نگاه كن! او چقدر خشمگين است، رگ هاى گردن او پر از خون شده است.
عُمَر جلو مى آيد و مى گويد: "اى على! اين چه كارى بود كه تو كردى؟ ما پيكر فاطمه را از قبر بيرون مى آوريم تا خليفه بر آن نماز بخواند".

📌على (ع) دست مى برد و عُمَر را با يك ضربه بر زمين مى زند و روى سينه او مى نشيند و مى گويد: "تا امروز هر كارى كرديد من صبر نمودم، امّا به خدا قسم، اگر دست به اين قبرها بزنيد با شمشير به جنگ شما مى آيم، به خدا، زمين را از خون شما سيراب خواهم نمود".
همه على (ع) را مى شناسند، اگر على (ع) قسم بخورد به قسم خود عمل مى كند. چه كسى مى تواند در مقابل شمشير على (ع) ايستادگى كند؟
ابوبكر در فكر نجات عُمَر است، چه كند؟ چگونه على (ع) را آرام كند؟ جلو مى آيد و به على (ع) مى گويد: "تو را به حقّ پيامبر قسم مى دهم عُمَر را رها كن، ما از تصميم خود منصرف شديم، ما هرگز اين كار را انجام نمى دهيم".

على (ع)، عُمَر را رها مى كند و مردم متفرّق مى شوند. آرى، على (ع) به فاطمه (س)قول داده بود كه قبر او براى هميشه مخفى بماند.
على (ع) خيلى دلش مى خواهد كنار قبر فاطمه (س) برود. فاطمه (س) از على (ع)خواسته است تا بر سر قبر او برود و براى او قرآن بخواند.😭😭
اشك در چشم او حلقه زده است، او دلش مى خواهد به كنار قبر فاطمه (س)برود، ولى بايد تا شب صبر كرد وقتى كه هوا تاريك تاريك شود او به ديدار فاطمه (س) خواهد رفت و در خلوت شب با يارسفركرده اش، سخن خواهد گفت.😭😭
به راستى او با همسر سفر كرده اش چه خواهد گفت؟
جا دارداو اين گونه با او سخن گويد:
فاطمه جانم! ديشب دل من سخت به درد آمد، وقتى در تاريكى شب، پيكر تو را غسل مى دادم، دستم به زخم بازوى تو رسيد. دلم مى سوزد. چرا هرگز از زخم بازويت به من چيزى نگفتى؟ 😭😭😭


● ادامه دارد...

𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313


>>Click here to continue<<

عطش انتظار ³¹³




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)