TG Telegram Group & Channel
عطش انتظار ³¹³ | United States America (US)
Create: Update:

🖤🖤

#فریاد_مهتاب

داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀

ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
                        
                               
#قسمت_چهل_نهم


📌على (ع) كنار قبر فاطمه (س) نشسته است، او آرام آرام، اشك مى ريزد. او چه كند؟ غمى بزرگ بر دل دارد، همه هستى او در خاك آرميده است.😭😭
بغضى نهفته در گلوى على (ع) نشسته است، اشك بر گونه هايش جارى است. اكنون، ديگر او با چه كسى درد دل كند؟ 😭😭
گوش كن! على (ع) با يك نفر حرف مى زند.

اى پيامبر! امانتى را كه به من داده بودى به تو برگرداندم. به زودى دخترت به تو خواهد گفت كه بعد از تو، اين امّت، چقدر به ما ظلم و ستم نمودند. از فاطمه خود سؤال كن كه مردم با ما چه كردند.😭😭

آرى، على (ع)، امانت پيامبر را به او تحويل داده است. على (ع) به ياد آن روزى افتاده است كه پيامبر، دستِ فاطمه (س) را در دست او گذاشت و به او فرمود: "على جان! اين امانت من است".
چه روزى بود آن روز! روزى كه على (ع) عروس خود را به خانه اش مى آورد، آن روز پيامبر به على (ع) گفت كه فاطمه من، امانتِ من است، پاره تن من است.
اكنون آن سخن پيامبر در گوش على (ع) طنين انداخته است. اشك در چشم على (ع) نشسته است.😭😭

⚫️همه ايستاده اند و به على (ع) نگاه مى كنند، على (ع) دارد اشك مى ريزد. كاش يك نفر جلو مى آمد و زير بازوهاى على (ع) را مى گرفت و او را از كنار قبر فاطمه (س)بلند مى كرد....😭😭
على (ع) آخرين سخن هاى خود را با فاطمه (س) مى گويد:

فاطمه جان! من مى روم، امّا دلم پيش توست. به خدا قسم! اگر از دشمنان، نگران نبودم كنار قبر تو مى ماندم و از اينجا نمى رفتم و همواره به گريه مى پرداختم.😭😭😭
على (ع) برمى خيزد و رو به آسمان مى كند و مى گويد: "بار خدايا، من از دختر پيامبر تو راضى هستم".😭😭
آنگاه مقدارى آب روى قبر فاطمه (س) مى ريزد و از قبر فاطمه (س)جدا مى شود.😭😭

دوست من! گريه بس است! برخیز!اكنون، موقع عمل است، بايد به وصيّت فاطمه (س) عمل كنيم.
ــ ما كه به همه وصيّت هاى او را انجام داديم.
ــ هنوز يك وصيّت مانده است. او وصيّت كرده كه قبرش مخفى باشد. بايد دست به كار شويم. بايد چهل قبر حفر كنيم و آنها را پر از خاك كنيم. عجله كن ما وقت زيادى نداريم، ما بايد در جاى جاى بقيع، قبر بكنيم.

چهل قبر آماده مى شود. بايد همه متفرق شويم، به خانه هاى خود برويم.
صداى اذان صبح بلند مى شود:
الله أكبر، الله أكبر.
مردم مدينه از خواب بيدار مى شوند.

● ادامه دارد...

𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313

🖤🖤

#فریاد_مهتاب

داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀

ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
                        
                               
#قسمت_چهل_نهم


📌على (ع) كنار قبر فاطمه (س) نشسته است، او آرام آرام، اشك مى ريزد. او چه كند؟ غمى بزرگ بر دل دارد، همه هستى او در خاك آرميده است.😭😭
بغضى نهفته در گلوى على (ع) نشسته است، اشك بر گونه هايش جارى است. اكنون، ديگر او با چه كسى درد دل كند؟ 😭😭
گوش كن! على (ع) با يك نفر حرف مى زند.

اى پيامبر! امانتى را كه به من داده بودى به تو برگرداندم. به زودى دخترت به تو خواهد گفت كه بعد از تو، اين امّت، چقدر به ما ظلم و ستم نمودند. از فاطمه خود سؤال كن كه مردم با ما چه كردند.😭😭

آرى، على (ع)، امانت پيامبر را به او تحويل داده است. على (ع) به ياد آن روزى افتاده است كه پيامبر، دستِ فاطمه (س) را در دست او گذاشت و به او فرمود: "على جان! اين امانت من است".
چه روزى بود آن روز! روزى كه على (ع) عروس خود را به خانه اش مى آورد، آن روز پيامبر به على (ع) گفت كه فاطمه من، امانتِ من است، پاره تن من است.
اكنون آن سخن پيامبر در گوش على (ع) طنين انداخته است. اشك در چشم على (ع) نشسته است.😭😭

⚫️همه ايستاده اند و به على (ع) نگاه مى كنند، على (ع) دارد اشك مى ريزد. كاش يك نفر جلو مى آمد و زير بازوهاى على (ع) را مى گرفت و او را از كنار قبر فاطمه (س)بلند مى كرد....😭😭
على (ع) آخرين سخن هاى خود را با فاطمه (س) مى گويد:

فاطمه جان! من مى روم، امّا دلم پيش توست. به خدا قسم! اگر از دشمنان، نگران نبودم كنار قبر تو مى ماندم و از اينجا نمى رفتم و همواره به گريه مى پرداختم.😭😭😭
على (ع) برمى خيزد و رو به آسمان مى كند و مى گويد: "بار خدايا، من از دختر پيامبر تو راضى هستم".😭😭
آنگاه مقدارى آب روى قبر فاطمه (س) مى ريزد و از قبر فاطمه (س)جدا مى شود.😭😭

دوست من! گريه بس است! برخیز!اكنون، موقع عمل است، بايد به وصيّت فاطمه (س) عمل كنيم.
ــ ما كه به همه وصيّت هاى او را انجام داديم.
ــ هنوز يك وصيّت مانده است. او وصيّت كرده كه قبرش مخفى باشد. بايد دست به كار شويم. بايد چهل قبر حفر كنيم و آنها را پر از خاك كنيم. عجله كن ما وقت زيادى نداريم، ما بايد در جاى جاى بقيع، قبر بكنيم.

چهل قبر آماده مى شود. بايد همه متفرق شويم، به خانه هاى خود برويم.
صداى اذان صبح بلند مى شود:
الله أكبر، الله أكبر.
مردم مدينه از خواب بيدار مى شوند.

● ادامه دارد...

𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313


>>Click here to continue<<

عطش انتظار ³¹³




Share with your best friend
VIEW MORE

United States America Popular Telegram Group (US)