📌 استاد میلانی از طرفی فرموده اند کمال معرفت به خدا تصدیق خدا از طریق آثارش می باشد و بعد از تصدیق خدا بحث و فحص از شناخت ذاتش تشبیه و ضلالت است و از طرف دیگر در آثارشان مفصل درباره ذات خدا سخن گفته اند و مثلا فرموده اند ذات خدا کم و کیف و ... ندارد و صوفی جاهل اشکال نموده است که:
« از حسن میلانی سوالی به غایت ساده داریم:
اینهایی که به وفور در آثارتان درباره ذات خدا گفتید معرفت به ذات خداست یا نه؟ احکام ذات خداست یا نه؟ یعنی آیا واقعاً ذات خدا متعالی از جزء و کل و مکان و شکل و... است یا نه؟ اگر بگویید بله ، می گوییم پس شما هم ذات خدا را فهمیدید و ادراک کردید و با علم حصولی و عقل خودتان آنرا شناختید و خودتان ضلالت خود را امضا فرمودید اگر بگویید نه ، می گوییم پس اینها هیچ معرفتی نسبت به ذات خدا نیست و فقط کلمات و عباراتی است که معنایی ندارد».
🖌 این اشکال هم به قول خود صوفی معلول درس نخواندن و بیسوادی ایشان است و صوفی اصلا متوجه مطلب استاد میلانی نشده و به همین خاطر این اشکالات مضحک و مزخرف را می نماید.
🖌 ما یک توضیح کلی عرض میکنیم که با توجه به این توضیح ، پاسخ اشکال مدعی هم واضح میشود.
در روایات گاهی آمده که خداوند حتی با عقل هم شناخته نمیشود و گاهی دیگر آمده که تنها راه شناخت خدا ، تصدیق عقلی است.
📍حضرت امیر المومنین علیه السلام می فرمایند:
(الحمدلله الذی اعجز الاوهام أن تنال الا وجوده، و حجب العقول عن أن تتخیل ذاته فی امتناعها من الشبه و الشکل/ بحارالانوار؛ ج4؛ ص 221)
📍 و امام باقر علیه السلام می فرمایند:
« انما یعقل ما کان بصفة المخلوق و لیس الله کذلک/ بحارالانوار؛ ج4؛ ص 69».
📍و حضرت سید الشهدا علیه السلام می فرمایند:
« احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار/ بحارالانوار؛ ج4، ص 301».
در اینجا می فرمایند ذات خدا با عقل شناخته نمیشود.
📍ولی حضرات معصومین در جای دیگر می فرمایند:
« لم یکن الی اثبات صانع العالم طریق الا بالعقل/ بحارالانوار؛ ج90، ص 91».
📍و می فرمایند:
«فبالعقل عرف العباد خالقهم ، و انهم مخلوقون و انه المدبر لهم و انهم المدبرون و انه الباقی و هم الفانون و استدلوا بعقولهم علی ما رأوا من خلقه/ کافی؛ ج1؛ ص 29».
📍و میفرمایند:
« ... بالعقول تعتقد معرفته ... / بحارالانوار؛ ج4؛ ص 228».
در اینجا می فرمایند تنها راه اثبات خدا عقل است و با عقل خداوند شناخته میشود.
خب اگر جناب مدعی این دو دسته از روایات را میدید ، لابد میگفت که اهل بیت تناقض گفته اند !
🔍 در حالی که وجه جمع این دو دسته از روایات در خود روایات بیان شده است.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:
« ان العقل یعرف الخالق من جهة توجب علیها الاقرار ، و لا یعرفه بما یوجب له الاحاطة بصفته/ بحارالانوار؛ ج3، ص 147».
ترجمه: همانا عقل خالق را تنها از این جهت می شناسد که او را وادار به اقرار میکند، نه به گونه ای که به وصف او، احاطه پیدا کند.
🔍 پس شناخت به وسیله عقل دو گونه است:
یک: احاطی ( که ما با عقل احاطه پیدا کنیم به شیء و بدون آثارش آنرا در مقدار و اجزا و شکل و صورت خاص تصور نموده و سپس حکمی درباره اش بدهیم همانطور که مثلث را میشناسیم یا درخت یا ... را میشناسیم).
دو: اقراری که یعنی ما از آثار یک شیء آن شیء را تصور نموده و ملتفت به او شویم و بعد اقرار کنیم به وجود آن. در مسئله خداوند چنین است که ما با عقل و با نظر به مخلوقات اقرار میکنیم که این ها خالقی دارند متعالی از خود و منزه از اجزا و زمان و مکان.
✏️ اگر در خود روایاتی که بیان میکنند خداوند با عقل شناخته نمیشود ، دقت کنیم متوجه میشویم منظور ، معرفت احاطی است نه اقراری. مثلا حضرت فرمود :« الحمدلله الذی اعجز الاوهام أن تنال الا وجوده، و حجب العقول عن أن تتخیل ذاته فی امتناعها من الشبه و الشکل» یعنی آن معرفت عقلی درباره ذات خدا باطل است که ما از خداوند شکل و صورتی پیدا کنیم مانند مخلوقات و به او احاطه پیدا کنیم که لازمه اش متجزی شدن خداست. یا امام کاظم علیه السلام می فرمایند: « ان الله تبارک و تعالی اجلّ و اعظم من ان ... تحیط بصفته العقول».
پس معرفت احاطی درباره خداوند محال است و قطعا خداوند به این معنا شناخته نمیشود، لکن معرفت اقراری هیچ مشکلی ندارد
ادامه در:(https://hottg.com/Aghlyavaran/194)
>>Click here to continue<<