من گاهی جوگیر میشم میگم اوکی بدون نقشه برمیگردم. پارسال محرم داشتم حدود یازده شب کمی هم مست از خونه دوستم برمیگشتم. پیچیدم توو یه کوچهای اولای کوچه یه صدای خفیفی از تهش میشنیدم اما رفتم جلوتر. یکم جلوتر یه پیرمردی مخالف حرکت من داشت راه میرفت گفت نرو نرو دور بزن. اینطوری بودم که وا سیشتیر میرم دیگه. رسیدم اخراش دیدم کوچه پهن شد و یه جمعیت مثلن ۴۰۰ نفری لخت دارن سینه میزنن. آنچنان صحنه سورئالی بود کلاچ و اینا یادم رفت خاموش کردم. بعد دیدم کسکشا لختلخت دارن نزدیک میشن. واقعن قاب ترسناکی بود.
>>Click here to continue<<